تلاقی بشکوهِ مه و معمایی
تراکم همهٔ رازهای دنیایی
به هیچ سلسلهٔ خاکیان نمیمانی
تو از کدامین دنیای تازه میآیی؟
عصیر دفتر حافظ؟ شراب شیرازی؟
چه هستی آخِر کاین گونه گرم و گیرایی؟
تو از قبیلهٔ سوزان آتشی شاید
چنین که سرکش و پاک و بلندبالایی
مرا به گردش صد قصه میبرد چشمت
تو کیستی؟ ز پریهای داستانهایی؟
شعاع نوری بر تپههای روشن موج
تو دختر فلقی و عروس دریایی
نسیم سبزی از جلگههای تخدیری
گل سپیدی بر آبهای رؤیایی
فروغْباری، خون نظیف خورشیدی
شکوهمندی، روح بزرگ صحرایی
تو مثل خندهٔ گل، مثل خواب پروانه
تو مثل آنچه که ناگفتنیست زیبایی
چگونه سیر شود چشمم از تماشایت؟
که جاودانهترین لحظهٔ تماشایی
۱۶ اردیبهشت، سالروز درگذشت
#حسین_منزوی @Sayeh_kavir