آسمان بود ،میگویند که آسمان همه جا یک رنگ است ولی به راستی آسمان اینجا رنگ دیگری داشت .
رنگ مهربانی و صفا !
وزمین عطشناک و دلگیر با لبی ترک خورده که انتظار بوسه ای بر گامهای
#جهادگران بود .
آنجا خدا بود و انسان و عشق و دلیری و رزم که با نام جهاد عجین شده بود
آنجا دیدم وقتی با سرود حزن آلود کودکان هم نوا شوی روح گمشده ات صیقل داده میشود دوباره مرور میکنم نوری گرم و مهربان مدشوهم میکند و
کمی آن طرفتر در کوچه های کلاشینکف دیدم عده ای را گویا نسلی چند با زمان رزم فاصله داشتند ولی پا در رکاب
عشق نهاده بودند و با ساختن دیواری ؛خود ساخته میشدند.
و دیدم زمانی را که با ،بازشدن پیچ فشارسنج تمام دردهای پیرزن هم پرکشید .
وبه وجد آمدم زمانی را که امید در چشمان جوانی دیدم که تمام دنیایش همان تخت بود و وجودش را سیاهی گرفته بود
گویی خطی از نور مرا به این سو کشیده است ..
احساس می کنم دلم تنگ شده و باران چشمانم را نوازش می دهد و با خود می اندیشم
آیا نهادهای مسئول ؛کوچه
فکرشان به #مناطق_محروم افتاده است ؟؟!!‼️و زمانی که دعای خیر پیرمردی بعد از تسکین درد دندانش دیدم موجی از غبطه نثارشان کردم و هنوز هم خیره مانده ام و به معنای واقعی جهاد می اندیشم .
مگر نه اینکه جهاد جزاین است که تحفه #لبخند را بر لب کودکان بادیه نشین و پیرمرد و پیرزنانی کپرنشین به ارغوان بیاوری ...مگر جز این است؟
📷عکس از آقای سجاد رنجبر نویسنده متن: خانم فاطمه کول#جهادی_تابستان_98#جهاد_ادامه_دارد@safirane_khedmat_va_jahad