تقریبا میشه گفت این حقیر رو از اکثر گروه های مثلا انقلابی ریموو کردند..آخریش هم همین گروه قرارگاه حضرت زهرا بود که میتونم بگم صدر ماله کشان اونجا حضور داشتند...اون روزا که حالا حضرات یه جورایی به بنده لطف داشتند و پیغام پسغوم میفرستادند که آقا برگرد توییتر آقا بیا تو این گروه تو اون گروه بخاطر این بود که هم رنگ جماعتشون بودم ، داستان
#بهلول باعث شد بفهمم همه چی تو این مملکت سفید نیست از یکجایی به بعد برخی پست هایی که میذاشتند حالم رو بهم میزد برخی توجیهاتی که برای خیلی بی کفایتی ها میاوردند من رو عصبی می کرد..سعی می کردم بخاطر حرمت دوستی که از گذشته با این عزیزان داشتم معمولا حرفی تو این گروه ها نزنم که البته یکی دو بار هم که موضع گرفتم دور هم جمع شده بودند و نچ نچ کنان یه برچسب هم به ما زدند که اینم اپوزیسیون شده :) خلاصه حتی سکوت و نظاره گری من رو هم نتونستن تحمل کنند و حذف رو ترجیح دادند چون دیگه من رو خودی نمیدونستند...
خلاصه رفقا میشد همون فرمون قبلی رو پر قدرت تر جلو برم ، ماله بیشتری بکشم ، چشمام رو به روی خیلی حقایق میبستم و به به چه چه یه تایم لاین رو برای خودم نگه میداشتم اما از یکجایی به بعد وقتی دلی کاری کنی وقتی بحث پول و پست در میون نباشه وجدان آدم مدام تو مغزمون عین زنگوله به صدا در میاد که به کجا چنین شتابان ؟
از حال امروزم راضی ام ، حداقلش اینکه جلوی هر ظلمی دیگه سکوت نمی کنم..
خدا شاهده به یکی از این بچه ها گفتن داداش تو که میدونی داری زیر بیرق این بابایی تو تایم لاین سینه میزنی که از نظر اخلاقی کلی حرف و حدیث پیدا کرده ! نکن این کار رو ! برگشت گفت میدونم چه آدمیه اما چیکار کنم بابت زیر دست بودنش و پروژه گرفتنا بهم پول میده و نیاز دارم...
خدایا انقدر دستمون رو تنگ نکن که به هر ننگی لبیک بگیم....
✍بابای علیرضا
@vanguard110