خلاصم کن از این برزخ، از این حال و هوای تلخ
تنفر دارم از مرزِ ،مَن و بی انتهای تلخ
نباید مضـطرب باشد، زبانِ خون دلهایم
سراغِ واژه میگردم ، سراغِ تازه های تلخ
شبیهِ کودکی تنــــها،دلم سرگیجه میخواهد
تزارِ روسیه وُدکا، بچـرخانم خدای تلخ
دو رنگِ طوسی و مشکی، به شکلم عینیت داده
به پوچی متهم هستم ، به تبلیغِ فضایِ تلخ!!!
و....
از آتش بازی تیر و از این لشگر کشی پیداست
مصدق بودنم جرم است ، زمانِ کـودتای تلخ
دلیلِ اعترافاتم، نگاهِ مستند سازی است
به روی پردها برده، مرا با سینمایِ تلخ
#غزل_مستند#داود_سالاری_حسنوند#کانال_ادبی_جای_دنج#انجمن_شعر_خرم_آباد@JayeDenj@sheroadabk