این شعر نیست آتش خاموش معبدیست
این شعر نیست قصهی احساس سنگهاست
این شعر نیست نقش سرابیست در کویر
این شعر نیست زندگی ِگنگ رنگهاست
گر شعر بود بر لب ِخشکم نمینشست
گر شعر بود از دل ِسردم نمیرمید
گر شعر بود درد مرا فاش مینمود
گر شعر بود تیغ بهزخمام نمیکشید
این شعر نیست لاشهی مردیست پای ِدار
این شعر نیست خون ِشهیدیست روی راه
این شعر نیست رنگ ِسیاهی است در سپید
این شعر نیست رنگ ِسپیدیست در سیاه
گر شعر بود مونس ِچنگ و رباب بود
گر شعر بود از دل ِخود میزدودمش
گر شعر بود بر لب یاران سرود بود
گر شعر بود نیمهشبی میسرودمش
شعر از
#نصرت_رحمانی خوانش
#مازیار_اعتمادی@Roshanfkrane