به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است
روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
(زاده ۱۵ مهر ۱۳۱۷ تهران − درگذشته ۹ امرداد ۱۳۷۱ آلمان) شاعر، نویسنده، خواننده و مجری رادیوتلویزیون
او فرزند توران وزیریتبار و سرهنگ محمد فرخزاد و برادر #فروغ_فرخزاد و پوران فرخزاد بود. در دارالفنون درس خواند و سپس به آلمان رفت و در مونیخ، وین و برلین حقوق سیاسی خواند و پایاننامه دکترایش را درباره تأثیر عقاید مارکس بر کلیسا و حکومت آلمان شرقی نوشت و از دانشگاه مونیخ فارغالتحصیل شد. وی از نوجوانی به سرودن شعر علاقه داشت و در سال ۱۹۶۴ نخستین مجموعه شعرش را با عنوان «فصل دیگر» انتشار داد که تحسین بعضی منتقدان معروف را برانگیخت. شاعر معروف آلمان «یوهانس بوبروفسکی» نیز پیشگفتاری برای «فصل دیگر» نوشت و جایزه ادبی شعر برلین را گرفت که اعطای آن با سخنرانی یوهانس بوبروفسکی همراه بود. اشعار آلمانی فرخزاد نیز از سوی ناشران بزرگ آلمان بهعنوان بهترین اشعار سال برنده جایزه شد و آثار او در ردیف ده شاعر و نویسنده سال چاپ شد و «فصل دیگر» در ردیف آثار گوته و شیللر قرار گرفت. شعر وی که درباره برلین بود نیز جایزه ادبیات برلین را گرفت. او که چند سالی عضو آکادمی ادبیات جوانان مونیخ بود، درسال ۱۹۶۶ به رادیوتلویزیون این شهر نیز راه پیدا کرد و در رادیو سلسله برنامههایی همراه با طنز و توأم با موسیقی خاورمیانه از جمله ایران تهیه میکرد و در تلویزیون مجموعه فیلم رنگی خیابانهای آلپ را ساخت. در ۱۹۶۷ روی موزیک محلی (فولکلور) ایران، موزیک مدرن ساخت و با این موزیک به فستیوال موزیک اینسبورگ اتریش راه یافت که جایزه اول را هم دریافت کرد. در همان سال امتحان دانشگاه را هم داد و در رشته حقوق سیاسی با درجه دکترا (Ph.D) فارغالتحصیل شد. وی به زبانهای آلمانی، انگلیسی و فرانسوی هم سخن میگفت. در بازگشت به ایران با ابتکار چندین برنامه تلویزیونی، از جمله برنامه موفق «میخک نقرهای» تعداد زیادی از هنرمندان را به مردم معرفی کرد که ستار، ابی، مرتضی، شهره و شهرام صولتی، لیلا فروهر، نوش آفرین و سلی از جمله آنهاست. وی پس از انقلاب به دادگاههای اسلامی احضار شد و مدتی را در بازداشت بهسر برد و سپس به پاریس و بعد به لسآنجلس مهاجرت کرد. کتاب در نهایت جمله آغاز است عشق، را در این شهر منتشر کرد و درباره انتشار کتابش در لسآنجلس گفت: «اینجا، شهر نیست، جنگل است. شورهزار است، کویر است، مرداب است و بوی تعفن آن جهان را پر کرده است! شاید کتاب من نسیم معطری باشد بهمشام جانهای خسته از خیانت و جنایت! و خجالت میکشم که چاپ اول کتابم در لسآنجلس منتشر میشود.» وی پس از ترک لسآنجلس ابتدا در شهر هامبورگ آلمان و سپس شهر بن، ساکن شد و به فعالیتهای سیاسی پرداخت. درسال ۱۹۹۱ در فیلم دومش «وین را دوست دارم» نقش یک مرد مسلمان متدین را ایفا کرد و در همین سال برای شرکت در جشنواره فیلم استکهلم که فیلم «من وین را دوست دارم» را نمایش میداد بهسوئد رفت. این فیلم در جشنواره استکهلم با استقبال زیادی هم از سوی سوئدیها و هم ایرانیها روبرو شد. وی همچنین کنسرتهای زیادی در شهرهای گوناگون برگزار کرد و همچنین به مدت چهارسال، برنامههای رادیویی «سلام همسایهها» را که برای ایران پخش میشد، تهیه میکرد. آخرین کتاب شعر فرخزاد بهنام «من از مردن خستهام» بود.
جایزهها: جایزه شعر برلین در سال ۱۹۶۴ به اولین مجموعه شعر او به زبان آلمانی با عنوان «فصل دیگر» تعلق گرفت که با مقدمه یوهانس بوبروفسکی، از شاعران معروف آن روزگار منتشر شده بود. همچنین در سال ۱۹۶۷ جایزه اول جشنواره موسیقی اینسبورگ را برای یکی از ساختههای خود دریافت کرد.
ترور: وی در ۵۴ سالگی در خانهاش در شهر بن بهطرز فجیعی بهقتل رسید. هفتصد مارک قرض بانکی، چند ماه اجاره عقبمانده و خاکسپاری غریبانهاش در غربت و انزوا، سرانجام این هنرمند پرآوازه بود. مرگ او را به پرونده قتلهای زنجیرهای نسبت دادند.
#صمد_بهرنگی دردوم تیرماه ۱۳۱۸ در محله چرنداب در جنوب بافت قدیمی تبریز در خانوادهای تهیدست چشم به جهان گشود. پدر او عزت و مادرش سارا نام داشتند. صمد دارای دو برادر و سه خواهر بود. پدرش کارگری فصلی بود که اغلب به شغل زهتابی (آنکه شغلش تابیدن زه و تهیه کردن رشته تافته از روده گوسفند و حیوانات دیگر باشد زندگی را میگذراند و خرجش همواره بر دخلش تصرف داشت. بعضی اوقات نیز مشک آب به دوش میگرفت و در ایستگاه «وازان» به روسها و عثمانیها آب میفروخت. بالاخره فشار زندگی وادارش ساخت تا با فوج بیکارانی که راهی قفقاز و باکو بودند عازم قفقاز شود. رفت و دیگر بازنگشت. صمد بهرنگی پس از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان در مهر ۱۳۳۴ به دانشسرای مقدماتی پسران تبریزرفت که در خرداد ۱۳۳۶ از آنجا فارغالتحصیل شد. از مهر همان سال و در حالیکه تنها هجده سال سن داشت آموزگار شد و تا پایان عمر در آذرشهر، ممقان، قاضی جهان، گوگان، و آخی جهان در استان آذربایجان شرقی ایران که آن زمان روستا بودند تدریس کرد. در مهر ۱۳۳۷ برای ادامهٔ تحصیل در رشته زبان و ادبیات انگلیسی به دورهٔ شبانهٔ دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه تبریز رفت و همزمان با آموزگاری، تحصیلش را تا خرداد ۱۳۴۱ و دریافت گواهینامهٔ پایان تحصیلات ادامه داد. بهرنگی در ۱۳۳۹ اولین داستان منتشر شدهاش به نام عادت را نوشت؛ که با تلخون در ۱۳۴۰، بینام در ۱۳۴۲، و داستانهای دیگر ادامه یافت. او ترجمههایی نیز ازانگلیسی و ترکی استانبولی به فارسی و از فارسی به ترکی آذربایجانی (از جمله ترجمهٔ شعرهایی از #مهدی_اخوان_ثالث، #احمد_شاملو، #فروغ_فرخزاد، و #نیما_یوشیج) انجام داد. تحقیقاتی نیز در جمعآوری فولکلور آذربایجان و نیز درمسائل تربیتی از او منتشر شده است. وی در کتاب کندوکاو در مسائل تربیتی ایران کلمات عربی به عاریت گرفته شده از عربی را بخش بزرگی از اشتراک زبانهای رایج ایرانی از جمله ترکی آذری با فارسی دانسته است؛ و به همین دلیل خواستار عدم حذف آنان و تأکید بیشتر بر این لغات در هنگام آموزش فارسی به کودکان آذربایجانی شده بود.
#کسرایی از خردسالی در #تهران به سر میبرد؛ دوره ابتدایی را در مدرسه #ادب، و بعد در مدرسه #نظام و #دارالفنون مشغول به تحصیل شد. در 1329 از دانشکده #حقوق دانشگاه تهران فارغالتحصیل میشود و برای خدمت سربازی به دانشکده افسری میرود. در 1331کسرایی در سازمان همکاری بهداشت، وابسته به برنامه اصل چهار ترومن، شروع به کار میکند، و در نشریههای بهداشت همگانی در ناحیه دریای خزر و زندگی و بهداشت نقش دارد. از اواسط دهه 1330 تا اواخر دهه 1350 کسرایی در سازمان های مربوط به #مسکن_عمومی (بانک ساختمانی، وزارت آبادانی و مسکن، وزارت مسکن و شهرسازی) تقریباً بی وقفه مشغول است. در اوایل تا اواسط دهه 1350 در حالت تعلیق خدمت اداری، کسرایی در بخش تبلیغات گروه صنعتی بهشهر کار میکند. در کنار مشاغل دائمی، در مقاطع مختلف، کسرایی به تدریس #ادبیات در دانشگاههای #تهران و #زاهدان میپردازد.
در دوران دبیرستان، کسرایی به همراه #محسن_پزشک_پور و #داریوش_فروهردر فعالیت دانش آموزان ملیگرا شرکت دارد. در 1327 عضو حزب #توده میشود، و از آن وقت تا 40 سال بعد از آن پشتیبانی میکند. پس از کودتای 1332، مدت کوتاهی #زندانی میشود. در 1347کسرایی از بنیانگذاران #کانون_نویسندگان ایران است، و یکی از دبیران منتخب آن تا سال 1351 خورشیدی. در سال 1356جزو سخنرانان شبهای شعر #گوته بود. در 1362، همزمان با سرکوبی حزب توده توسط مقامات جمهوری اسلامی، کسرایی ایران را ترک میکند؛ تا 1366 در #کابل، از 1366 تا 1374 در #مسکو، و بعد در #وین اقامت دارد. از 1365تا استعفایش در 1367 کسرایی عضو هیئت سیاسی حزب #توده است، و در 1369 از کمیته مرکزی حزب هم کناره میگیرد. آخرین مجموع شعر کسرایی، #مهره_سرخ، چاپ 1374، #اعتراضی علنی به سیاست حزب #توده و عواقب آن است.
#سیاوش_کسرایی پس از هجوم نیروهای امنیتی حکومت جمهوری اسلامی ایران به حزب توده ایران در زمستان سال 1361 به همراه خانوادهاش از طریق #زاهدان از ایران خارج شد. ابتدا در #کابل و سپس در #مسکو و پس از فروپاشی شوروی به #وین مهاجرت کرد. سیاوش کسرایی پس از خروج از ایران و در طول اقامتش در افغانستان، در رادیو #زحمتکشان که از شهر #کابل پخش میشد، مشغول به فعالیت شد. #ابوالفضل_محققی از همکاران سابق سیاوش کسرایی در رادیو زحمتکشان، ادعا میکند که در زمان تصدی وی به عنوان «مسئول بخش ادبی رادیو»، هیچگاه شعری از #احمد_شاملو، #مهدی_اخوان_ثالث یا #فروغ_فرخزاد خوانده و پخش نشد.
سیاوش کسرایی از «نسل چهارم» مهاجران ایرانی به اتحاد جماهیر شوروی بود. او از سال 1987 تا 1995 در #شوروی زندگی کرد. #سیاوش_کسرایی از زندگی در شوروی رنج میکشید و تجربه درونی و رنج روحی خود را در سروده #دلم_هوای_آفتاب_میکند وصف کرده است. وی در سن 69 سالگی پس از عمل جراحی #قلب و ابتلاء به #ذاتالریه در #وین، درگذشت و در «بخش هنرمندان»گورستان شهر وین، اتریش، به خاک سپرده شد.