صدای پای دو
#بهارگفتم کم کم صدای پای
#بهار می آید.
گفت هنوز مانده تا بهار..
تازه چه بهاری..؟؟؟!
اگر بیاید به
#اهواز نمی آید ؛ چون. گردوخاک همهِ نسیم ها را خفه میکند.
اگر در
#اصفهان بیاید ؛ از روی رودخانه
#زاینده_رود ؛ نسیمش چه تازگی می خواهد به مشام برساند.؟!؟
اگر از
#تهران بگذرد با اینهمه
#فقر و حاشیه نشینی شرم میکند با اینهمه دود بویژه ویرانی
#پلاسکو دلش میگیرد و بر میگردد.
اگر از
#بلوچستان....
گفتم صبر کن..!
همهِ اینها که میگویی دلیل اینست که بهار می آید.
گفت :
منظور تو یک
#بهار دیگرست ؟؟
گفتم نه ! منظورم خودِ بهار است .!
بعد دیدم باشگفتی نگاهم میکند ؛ گفتم : مگر معنی بهار ؛ تغییر نیست ؟ گفت : چرا؟؟ گفتم مگر بهار رعدو برق و آذرخش نیست؟
گفت: چرا.. !! گفتم :
خُب صدای طوفانهایی که نویدِ بهار می دهند را از
#اهواز نمی شنوی !؟
از اینجا دیگر او با من همنوا شدو گفت: اگر اینجور هست قبول دارم . تازه نه از آنجاها که گفتم ؛ بلکه از همه جا دارد صدای خروش می آید
✍ #د_نجمی@Roshanfkrane