رفیق شهیدم

#پروانه
Channel
Logo of the Telegram channel رفیق شهیدم
@Refighe_Shahidam313Promote
573
subscribers
12.7K
photos
11.3K
videos
1.69K
links
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمیشود🥀 رَفیقِ‌شهیدم‌یه‌دورهمیه‌خودمونیه خوش‌اومدی‌رفیق🤝🫀🥀 تاسیس²¹/⁰²/¹³⁹⁸ کپی‌آزاد‌✌صلوات‌هدیه‌کردی‌چه‌بهتر📿✌️ کانال‌ایتامون‌ 👇 https://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4 خادمین 👇 @Someone_is_alive @Mortezarezaey57
سلام اهالی
اوقات به کام
لحظه هاتون سرشار از حس ناب
🍀🪴🍃🪷

در دوران حاضر یکی از بی رحم ترین و نامردترین گروه ها و انسان های روی کره زمین گروهک داعش بود که با بی رحمی و خشونت تمام سعی در بد بین کردن مردم نسبت به دین مبین اسلام داشتند.

در کتاب "پروانه ای در دام عنکبوت" به قلم طاهره سادات حسینی نیز تلاش شده است تا با روایت و داستان های جذاب مارا به دل داعش و اسرائیل ببرد و با جنایاتی که این انسان های رذل انجام داده اند آشنا کند

#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#رمان
#داستان
#داعش
#اسرائیل

بعد از مدت‌ها به زودی با یه داستان متفاوت و البته جذاب در خدمت شما همراهان عزیز خواهیم بود
پس منتظر شروع این داستان باشید
😊🪴
✌️
سلام اهالی
اوقات به کام
لحظه هاتون سرشار از حس ناب
🍀🪴🍃🪷

در دوران حاضر یکی از بی رحم ترین و نامردترین گروه ها و انسان های روی کره زمین گروهک داعش بود که با بی رحمی و خشونت تمام سعی در بد بین کردن مردم نسبت به دین مبین اسلام داشتند.

در کتاب "پروانه ای در دام عنکبوت" به قلم طاهره سادات حسینی نیز تلاش شده است تا با روایت و داستان های جذاب مارا به دل داعش و اسرائیل ببرد و با جنایاتی که این انسان های رذل انجام داده اند آشنا کند

#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#رمان
#داستان
#داعش
#اسرائیل

بعد از مدت‌ها به زودی با یه داستان متفاوت و البته جذاب در خدمت شما همراهان عزیز خواهیم بود
پس منتظر شروع این داستان باشید
😊🪴
✌️
رفیق شهیدم
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_شانزدهم 💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را دیدم که با صورت روی زمین افتاده و یوسف زیر بدنش مانده بود. دیگر گریه‌های یوسف هم بی‌رمق شده و به‌نظرم نفسش بند آمده بود که موبایل از دستم افتاد و وحشتزده…
✍️ #تنها_میان_داعش

#قسمت_هفدهم

💠 ما زن‌ها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشته بود که از وحشت اسارت به دست #داعشی‌ها همه تن و بدن‌مان می‌لرزید.

اما #غیرت عمو اجازه تسلیم شدن نمی‌داد که به سمت کمد دیواری اتاق رفت، تمام رخت‌خواب‌ها را بیرون ریخت و با آخرین رمقی که به گلویش مانده بود، صدایمان کرد :«بیاید برید تو کمد!»

💠 چهارچوب فلزی پنجره‌های خانه مدام از موج #انفجار می‌لرزید و ما مسیر آشپزخانه تا اتاق را دویدیم و پشت سر هم در کمد پنهان شدیم.

آخرین نفر زن‌عمو داخل کمد شد و عمو با آرامشی ساختگی بهانه آورد :«اینجا ترکش‌های انفجار بهتون نمی‌خوره!»

💠 اما من می‌دانستم این کمد آخرین #سنگر عمو برای پنهان کردن ما دخترها از چشم داعش است که نگاه نگران حیدر مقابل چشمانم جان گرفت و تپش‌های قلب #عاشقش را در قفسه سینه‌ام احساس کردم.

من به حیدر قول داده بودم حتی اگر داعش شهر را اشغال کرد مقاوم باشم و حرف از مرگ نزنم، اما مگر می‌شد؟

💠 عمو همانجا مقابل در کمد نشست و دیدم چوب بلندی را کنار دستش روی زمین گذاشت تا اگر پای داعش به خانه رسید از ما #دفاع کند. دلواپسی زن‌عمو هم از دریای دلشوره عمو آب می‌خورد که دست ما دخترها را گرفت و مؤمنانه زمزمه کرد :«بیاید دعای #توسل بخونیم!»

در فشار وحشت و حملات بی‌امان داعشی‌ها، کلمات دعا یادمان نمی‌آمد و با هرآنچه به خاطرمان می‌رسید از #اهل_بیت (علیهم‌السلام) تمنا می‌کردیم به فریادمان برسند که احساس کردم همه خانه می‌لرزد.

💠 صدای وحشتناکی در آسمان پیچید و انفجارهایی پی در پی نفس‌مان را در سینه حبس کرد. نمی‌فهمیدیم چه خبر شده که عمو بلند شد و با عجله به سمت پنجره‌های اتاق رفت.

حلیه صورت ظریف یوسف را به گونه‌اش چسبانده و زیر گوشش آهسته نجوا می‌کرد که عمو به سمت ما چرخید و ناباورانه خبر داد :«جنگنده‌ها شمال شهر رو بمبارون می‌کنن!»

💠 داعش که هواپیما نداشت و نمی‌دانستیم چه کسی به کمک مردم در محاصره #آمرلی آمده است. هر چه بود پس از ۱۶ ساعت بساط آتش‌بازی داعش جمع شد و نتوانست وارد شهر شود که نفس ما بالا آمد و از کمد بیرون آمدیم.

تحمل اینهمه ترس و وحشت، جان‌مان را گرفته و باز از همه سخت‌تر گریه‌های یوسف بود. حلیه دیگر با شیره جانش سیرش می‌کرد و من می‌دیدم برادرزاده‌ام چطور دست و پا می‌زند که دوباره دلشوره عباس به جانم افتاد.

💠 با ناامیدی به موبایلم نگاه کردم و دیگر نمی‌دانستم از چه راهی خبری از عباس بگیرم. حلیه هم مثل من نگران عباس بود که یوسف را تکان می‌داد و مظلومانه گریه می‌کرد و خدا به اشک #عاشقانه او رحم کرد که عباس از در وارد شد.

مثل رؤیا بود؛ حلیه حیرت‌زده نگاهش می‌کرد و من با زبان #روزه جام شادی را سر کشیدم که جان گرفتم و از جا پریدم.

💠 ما مثل #پروانه دور عباس می‌چرخیدیم که از معرکه آتش و خون، خسته و خاکی برگشته و چشم او از داغ حال و روز ما مثل #شمع می‌سوخت.

یوسف را به سینه‌اش چسباند و می‌دید رنگ حلیه چطور پریده که با صدایی گرفته خبر داد :«قراره دولت با هلی‌کوپتر غذا بفرسته!» و عمو با تعجب پرسید :«حمله هوایی هم کار دولت بود؟»

💠 عباس همانطور که یوسف را می‌بویید، با لحنی مردد پاسخ داد :«نمی‌دونم، از دیشب که حمله رو شروع کردن ما تا صبح #مقاومت کردیم، دیگه تانک‌هاشون پیدا بود که نزدیک شهر می‌شدن.»

از تصور حمله‌ای که عباس به چشم دیده بود، دلم لرزید و او با خستگی از این نبرد طولانی ادامه داد :«نزدیک ظهر دیدیم هواپیماها اومدن و تانک‌ها و نفربرهاشون رو بمبارون کردن! فکر کنم خیلی تلفات دادن! بعضی بچه‌ها میگفتن #ایرانی‌ها بودن، بعضی‌هام می‌گفتن کار دولته.» و از نگاه دلتنگم فهمیده بود چه دردی در دل دارم که با لبخندی کمرنگ رو به من کرد :«بچه‌ها دارن موتور برق میارن، تا سوخت این موتور برق‌ها تموم نشده می‌تونیم گوشی‌هامون رو شارژ کنیم!»

💠 اتصال برق یعنی خنکای هوا در این گرمای تابستان و شنیدن صدای حیدر که لب‌های خشکم به خنده باز شد.

به #همت جوانان شهر، در همه خانه‌ها موتور برق مستقر شد تا هم حرارت هوا را کم کند و هم خط ارتباط‌مان دوباره برقرار شود و همین که موبایلم را روشن کردم، ۱۷ تماس بی‌پاسخ حیدر و آخرین پیامش رسید :«نرجس دارم دیوونه میشم! توروخدا جواب بده!»

💠 از اینکه حیدرم اینهمه عذاب کشیده بود، کاسه چشمم لرزید و اشکم چکید. بلافاصله تماس گرفتم و صدایش را که شنیدم، دلم برای بودنش بیشتر تنگ شد.

نمی‌دانست از اینکه صدایم را می‌شنود خوشحال باشد یا بابت اینهمه ساعت بی‌خبری توبیخم کند که سرم فریاد کشید :«تو که منو کشتی دختر!»...


#ادامه_دارد

@Refighe_Shahidam313
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در میان.مار و کشمیر چه میگذرد!؟
- دلیل سکوت وحشتناک رسانه های مدعی حقوق بشر! چیست!؟
- چرا آقای وزیر امور خارجه محمد جواد ظریف اقدامی در خصوص بروز این فجایع وحشتناک ندارد!؟ - امثال #پروانه_سلحشوری ، از نمایندگان حزب #سرطان_اصلاحات ، که فمینیسم را به سر و صورت میزنند و بازوی دیگر مصی عل.نژاد هستند در این مورد ساکت شده اند!؟ - در حالی که مجامع بین الملل و حقوق دانان بشر! همه خودشان را به خواب زده اند.. روز به روز احوال مسلما.نان آسیای شرقی وخیم تر میشود. واللّه اگر مسلمانی در این غم بزرگ بمیرد.. مرگ بر او رواست ( امیرالمؤمنین علی علیه السلام ) - سکوت مسلمانان ، هتاکان و ظالمان را وحشی تر از گذشته کرده است.

* #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
‏بازداشت شد و چادری شد
نماینده نشد چادر را در آورد!

قشنگ معلومه لیبرال‌ها برای چادر چه خواب‌هایی دیدن!
#پروانه_سلحشوری #شبنم_نعمت_زاده

نواب انقلابی