نحوه شهادت و غسل و کفن شهید محمد غفاری
همیشه می گفت:
من در بین دوستانم اضافه
ام. اینها در یک سطح بالایی از تقوا هستند. ولی
من به او میگفتم یک کاری بکن که اگر اتفاقی برایت افتاد، پیش خدا روسفید باشی. شب ۲۱ ماه رمضان سال ۹۰ به همدان آمد، شب احیا بود.
من و محمد ساعت یک و نیم رفتیم به مادرم سر زدیم. کمی طول کشید، گفتم : احیا دیر نشود، گفت : مادر احیای
من تویی،
من به خاطر تو آمدم همدان. تنم لرزید، پیش خودم گفتم : محمدم شهادتش نزدیک است.
ساعت دو
من را گذاشت خانه و رفت احیا و با همه دوستانش هم خداحافظی کرد. آن شب هم ظرفهای افطاری را شست و هم ظرفهای سحری را، اذان صبح را که می گفتند، وقتی در صورتش نگاه کردم و فهمیدم که این پسر ماندنی نیست. همیشه می گفت : جای ماندن در این دنیا نیست، سرم را بالا و یا پائین بگیرم همه می شود گناه، ساعت ۲۰ دقیقه به هشت به
من اطلاع دادند که محمد پر کشیده است، خوشبختانه هیچ کس در خانه نبود و
من تنها بودم. راستش
من پنهان کردم و به خانمم نگفتم تا روز دوشنبه. دوشنبه عصر آهسته شروع کردم به گفتن. چون به
من هم گفته بودند سه شنبه جنازه را می آورند و
من هم دیدم روز سه شنبه خودشان می فهمند. گفتم یک دفعه مطلع بشوند، پس می افتند.
خلاصه آهسته آهسته شروع کردیم که همسرم هم بی تابی میکرد میگفت : هرچه زنگ می زنیم گوشی را بر نمی دارد. به باجناقم که پدر خانم محمد است بنده خدا زنگ زدم گفتم : اینطور شده. گفت :
من نمی توانم بگویم. گفتم: خب بالاخره تهران با شما، همدان هم با
من.
شروع کن ۵ درصد، ۵ درصد برو جلو تا برسیم به یه جایی خلاصه مثل این عملیات ها. او می گفت
من ۴۰ تا را رفتم
من می گفتم
من ۶۰تا را رفتم تا اینکه نهایتا رسیدیم به آنجا که فامیل کامل بهشان گفتند. روز سه شنبه جنازه آمد تهران، تهران هم خودشان یک شب نگهش داشتند و چهار شنبه ساعت چهار و پنج صبح جنازه را فرستادند همدان که ما رفتیم فرودگاه حدود ساعت نه جنازه را تحویل گرفتیم. مردم هم آمدند به استقبال پیکر شهید. جنازه را آوردیم خانه چند دقیقه ای مادرش درد دل کند و دوباره آن را برداشتیم بردیم سردخانه. آنجا هم شلوغ شده بود. بحث روی غسل و کفن ایشان بود که گفتند نه غسل داره نه کفن چون در معرکه شهید شده نیازی نیست، البته متاسفانه لباس نظامیاش را درآورده بودند که وقتی گله کردیم گفتند وضع خیلی خراب تراز این حرفا بوده و لباس ها را در آورده بودند خون ها را شسته بودند ولی گرد و خاک روی سرش بود.
خلاصه دوستان روحانی بودند و گفتند که شهید معرکه است و نیازی به غسل و کفن ندارد و جلوی آفتاب هم مانده بود و بدنش سوخته بود. به حاج خانم و فامیل ها و دوست و آشنا گفتیم شما حالا تشریف ببرید تا ان شاءالله بعد از ظهر. خودم که رفته بودم نجف از کنار حرم حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) یک کفن برای خودم گرفته بودم گفتم این هم هدیه محمد. یک بیست لیتری گلاب هم تهیه کردند، غسلش دادیم و کفنش هم کردیم.
📚موضوع مرتبط:
#شهید_محمد_غفاری#شهید_مدافع_وطن#نحوه_شهادت#یادشهداباصلوات+وعجل_فرجهم
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #ما_ملت_امام_حسینیم #من_حسینی_ام👇🥀👇🥀👇🥀👇@Refighe_Shahidam313