بخاطـــــر وضعیــــت مالـــی پــــدرم ،
خواستگـــار هـای پولــداری داشتـــــم
کـــه همه را دســت به سـر کرده بودم
حالا یک مراسم عقد ساده درامام زاده
و ۱۴ سـکه مهریه! همیشـــه در فضای
مراسـم عقـــد ،کف زدن و کِل کشیدن
و اینها دیدهبودم، رفقای محمدحسین
زیارت عاشـورا خواندند، وبعد مسخره
بازیشان گل کرد شروعکردند بهخواندن:
«رفتند یاران ، چابک سواران....»
چشمش برقی زد وگفت :
«توهمونیکه دلم میخواست، کاش
منم، همونی باشم که تو دلت میخواد»
#قصه_دلبری#شهید_محمدحسین_محمدخانی@Refighe_Shahidam313