رنگ خدا ، رنگ خانواده

#عرفان_نظر_آهاری
Channel
Logo of the Telegram channel رنگ خدا ، رنگ خانواده
@RANGEKHODAPromote
18.27K
subscribers
17.9K
photos
8.5K
videos
8.78K
links
کانال تعرفه تبلیغات 👇 ⬇️⬇️ https://t.me/joinchat/AAAAAETmT6aM1t5B86TCag حتما عضو کانال اصلی ما بشوید ↙️↙️ @KHODABOZORGASTT @KHODABOZORGASTT
 🌸🌸
@rangekhoda
🌸🌸
#پست_ویژه #قصه_شب_صوتی

📚این داستان: «قشنگ کوچک»

🔸گفت: كسی‌ دوستم‌ ندارد. می‌دانی‌ چقدر سخت‌ است، این‌ كه‌ كسی‌ دوستت‌ نداشته‌ باشد؟ تو برای‌ دوست‌ داشتن‌ بود كه‌ جهان‌ را ساختی. حتی‌ تو هم‌ بدون‌ دوست‌ داشتن...! خدا اما هیچ‌ نگفت.گفت: به‌ پاهایم‌ نگاه‌ كن! ببین‌ چقدر چندش‌آور است. چشم‌ها را آزار می‌دهم. دنیا را كثیف‌ می كنم.آدم‌هایت‌ از من‌ می‌ترسند. مرا می‌كُشند برای‌ این‌ كه‌ زشتم. زشتی‌ جرم‌ من‌ است.
خدا هیچ‌ نگفت.....
💥ادامه داستان در فایل صوتی با گویندگی
🌷سرکار خانوم #فاطمه_دیلمی گوینده رادیو
#عرفان_نظر_آهاری
#کانال_رنگ_خدا
🌸🌸
@rangekhoda
🌸🌸
🎍🌺🌘🌺🎍
@range_khodaaa
🎍🌺🌘🌺🎍
#پست_ویژه #قصه_شب

نسیم نفس خداست

بارش زیادی سنگین بود و سربالایی سخت. دانه گندم روی شانه های نازکش سنگینی می کرد. نفس نفس میزد. اما کسی صدای نفس هایش را نمی شنید ، کسی او را نمی دید.دانه روی شانه های کوچکش سر خورد و افتاد.خدا دانه گندم را فوت کرد. مورچه می دانست که نسیم ، نفس خداست.مورچه ، دانه را دوباره بر دوشش گذاشت و به خدا گفت: گاهی یادم می رود که هستی ، کاشکی بیشتر می وزیدی.خدا گفت: همیشه می وزم، نکند دیگر گمم کرده ای! 
مورچه گفت: این منم که گم میشوم. بس که کوچکم. بس که ناچیز. بس که خرد . نقطه ای که بود و نبودش را کسی نمی فهمد.
خدا گفت....
ادامه در فایل صوتی👇👇👇
#عرفان_نظر_آهاری
#کانال_رنگ_خدا
🎍🌺🌘🌺🎍
@range_khodaaa
🎍🌺🌘🌺🎍
🌷🌙🌷
@range_khodaa
🌷🌙🌷
#پست_ویژه
🎧🌷 #قصه_شب_صوتی

📕کلاغ لکه ننگی بود بر دامن آسمان و وصله ناجور بر لباس هستی و صدای ناهموار و ناموزونش خراشی بود بر صورت احساس..
با صدایش نه گُلی می شکفت و نه لبخندی بر لبی می‌نشست. صدایش اعتراضی بود که در گوش زمین می‌پیچید.
کلاغ خودش را دوست نداشت و بودنش را.
از کائنات گله داشت. فکر می‌کرد در دایره قسمت نازیبایی‌ها تنها سهم اوست و نظام احسن عبارتی است که هرگز او را شامل نمی‌شود.
کلاغ غمگینانه گفت: کاش خداوند این لکه سیاه را از هستی می‌زدود و بالهایش را می‌بست تا دیگر آواز نخواند.
خدا گفت.....
ادامه داستان دل انگیز امشب را نیز بشنویم...👇👇👇
#عرفان_نظر_آهاری
🌷🌙🌷
@range_khodaa
🌷🌙🌷
💫🌹🌙🌹💫
@range_khodaa
💫🌹🌙🌹💫
#پست_ویژه #قصه_شب_صوتی

📖«قشنگ کوچک»

گفت: كسی‌ دوستم‌ ندارد.
می‌دانی‌ چقدر سخت‌ است،این‌ كه‌ كسی‌ دوستت‌ نداشته‌ باشد؟
تو برای‌ دوست‌ داشتن‌ بود كه‌ جهان‌ را ساختی.
حتی‌ تو هم‌ بدون‌ دوست‌ داشتن...!
خدا اما هیچ‌ نگفت.
گفت: به‌ پاهایم‌ نگاه‌ كن!ببین‌ چقدر چندش‌آور است.
چشم‌ها را آزار می‌دهم.دنیا را كثیف‌ می كنم
آدم‌هایت‌ از من‌ می‌ترسند.
مرا می‌كُشند برای‌ این‌ كه‌ زشتم.زشتی‌ جرم‌ من‌ است.
خدا هیچ‌ نگفت.....
ادامه داستان را بشنویم....
#عرفان_نظر_آهاری
💫🌹🌙🌹💫
@range_khodaa
💫🌹🌙🌹💫
🌙🌟🌷
🌟🌷
🌷
🌙🌟 #پست_ویژه #قصه_شب 🌟🌙

📖 قطاری که به مقصد خدا می رفت ٬ لختی در ايستگاه دنيا توقف کرد
و پيامبر رو به جهان کرد و گفت:
مقصد ما خداست ٬
کيست که با ما سفر کند ؟
کيست که رنج و عشق توامان بخواهد ؟
کيست که باور کند دنيا ايستگاهی است تنها برای گذشتن ؟
قرن ها گذشت اما از بيشمار آدميان جز اندکی بر آن قطار سوار نشدند .
از جهان تا خدا هزار ايستگاه بود .
در هر ايستگاه که قطار می ايستاد ٬ کسی کم می شد .
قطار می گذشت و سبک می شد...
ادامه را بشنویم 👇👇👇
#عرفان_نظر_آهاری
🌷
🌟🌷
🌙🌟🌷
@range_khodaa
🌙🌙

#پست_ویژه

🌛#قصه_شب_صوتی🌜


«روزقسمت»

روز قسمت بود. خدا همه چیز را قسمت میکرد. خدا گفت: «چیزی از من بخواهید، هر چه که باشد، شما را خواهم داد. سهم تان را از هستی طلب کنید، زیرا خدا بسیار بخشنده است.»
و هر که آمد چیزی خواست. یکی بالی برای پریدن و دیگری پایی برای دویدن. یکی جثه ای بزرگ خواست و آن یکی چشمانی تیز. یکی دریا را انتخاب کرد و یکی آسمان را.
در این میان کرمی کوچک جلو آمد و به خدا گفت: «خدایا، من چیز زیادی از این هستی نمی خواهم. .......
ادامه داستان راگوش کنیم 😊🌹 .........

نویسنده

#عرفان_نظر_آهاری