در زمان های قدیم
▫️شاهی به وزیرش دستور داد که تمام شترهای کشور را به قیمت ده سکه طلا بخرند وزیر تعجب کرد و گفت:
اعلیحضرت حتماً بهتر میدانند که اوضاع خزانه اصلاً خوب نیست و ما هم به شتر نیاز نداریم شاه گفت فقط به حرفم گوش کن و مو به مو اجرا کن
▪️وزیر تمام شترها به این قیمت را خرید شاه گفت حالا اعلام کن که هر شتر را بیست سکه میخریم وزیر چنین کرد و عده دیگری شترهای خودشان رابه حکومت فروختند
▫️دفعه بعدسی سکه اعلام کردندوعدهای دیگر وسوسه شدند که وارداین عرصه پرسود شوند وشترهای خودرا فروختند
بهمین ترتیب قیمتها را تا..
▪️هشتاد سکه بالابردند ومردم تمام شترهای کشور را به حکومت فروختند
شاه به وزیر گفت حالا اعلام کن که شترها را به صد سکه میخریم و از آنطرف به عوامل ما بگو که شترها را نودسکه بفروشند
مردم هم به طمع سود ده سکه ای باردیگر حماسه آفریدند و هجوم بردند تا شترهایی که خودشان با قیمت های...
▫️عمدتاً پایین به حکومت فروختند را دوباره بخرند وقتی همه شترها فروخته شد حکومت اعلام کرد بعلت دزدی های انجام شده در خریدوفروش شتر دیگر به ماموران خود اعتماد ندارد و هیچ شتری نمیخرد. به همین سادگی خزانه ازسکه های مردم ابله و طمعکار پر شد و پول کافی برای تامین نیازهای دیوان و عیش و نوش خودشان تامین شد.
▪️ وزیر اعظم هم از این تدبیر شاه به وجد آمد و اینبار کلید خزانه ای را دردست داشت که پر بود از درآمد قانونی و شرعی این وسط فقط کمی نارضایتی مردم بود که مهم نبود چون اکثراً اصلاً نمیفهمیدند از کجا خورده اند
(هرچنداین قصه قدیمیست اماحکایت همچنان باقیست)
#شانسی طنز ارسالی توسط
#شما____🚨پویش مبارزه با قمار سازمانیافته
🎲 @Qomar_ir