کتاب «مادام کاملیا» اثری از الکساندر دومایِ پسر است، فرزند نویسندهی سرشناسی که سهتفنگدار و کنت مونت کریستو را نوشته است. دومای پدر در مورد دومای پسر نوشته: «من برای نوشتن از تخیل الهام میگیرم، در حالی که پسرم از حقیقت». کتاب مادام کاملیا بزرگترین اثر بهجا مانده از الکساندر دومای پسر است که آن را در بیستوسه سالگی نوشت. اثری که در آن شاهد عشقی جانسوز و تراژیک میان مارگرتِ روسپی و آرمُند هستیم. روایت با مرگ آغاز میشود: الکساندر دوما داستان خود را با مراسم خاکسپاری مارگرت آغاز میکند و راویِ بینام داستان (خود دوما) با جوانی بهنام آرمُند آشنا میشود؛ جوانی که روزی با تمام وجودش عشقی آتشین به مارگرت داشته و حال خود را در برابر جنازهی بیجان، ویران و تاریک معشوقهی گذشتهاش مییابد. الکساندر دوما در این کتاب بسیار بیرحم عمل میکند: جزئیاتی بهشدت واقعگرایانه، تلخوگزنده و تاریک از واقعیتِ تراژیک یک عشقِ جوشانِ سپریشده. دوما به توصیف جنازهی مارگرت حساس و زیبا میپردازد، دوما از تمام شکستهای یک عشق و سوءبرداشتهای جانکاهی که عشاق از یکدیگر دارند میپردازد. این رمانیست که در غلیانِ احساسات عاشقانه با نوعی رئالیسم فرانسوی روبهرو میشویم. در این اثر، همچنین شاهد دگرگونی دو شخصیت اصلی (مارگرت و آرمُند) در طول روایت هستیم: شخصبتهایی که در وضعیتهای احساسی و موودهای متغیر، دست به کنشهای احساسی و گاه ویرانگر میزنند.
—نسیم سبزواری
@PontDesArts_s