🏷درد و فراقحرفش هنوز در دهن میپیچد!
که چقدر مغرورانه ترکش کرد، حتا پشتِ سرش را هم ندید.
بعدِ رفتنش از آن دخترِ شوخوشیطان دیگر اثری باقی نماند، حالا دختری شده غمگین، ترسو، پُر از درد.
در چشمانِ قشنگش، همیشه مرواریدهای اشک دیده میشود و جز نام او چیزی دیگری بر زبان ندارد.
شب و روزش یکی شده و چشم به انتظارِ یارش نشسته است و مطمئن است، که حتماً برمیگردد.
اما نمیداند، که رفتهگان هرگز برنمیگردند.
_________________________________
بانو: مرسل”بهادری" عضو کانون《 پسر نویسنده》
📬#ارسالی_قشنگ_شما
🤩@Pesar_nawisnda | پسر نویسنده