View in Telegram
مهران:_نمیدانستم چی کنم رها همه‌ای حقایق ره فهمیده از یک طرف نمیتانستم ناراحت رها ره ببینم از یک‌طرف نمیتانستم خانواده‌ام‌ره ایلا کرده و برم گفتم... به زمان نیاز دارم رها باید فکر.... رها:_ فهمیدم باشه فکر کو میدانم‌آخر سر چی جواب میتی... گپم ره گفته از جایم‌بلند شدم اشک‌هایم ره پاک کردم و رفتم پایین وقت آمادگی گرفتن برای غذای شب بود مه هم نخواستم بیکار شیشته و گریه کنم رفتم تا هم خودم ره مصروف کنم هم نرگس ره کمک کنم جواب مهران ره هم میدانستم چی است صبر میکنه تا ارام شوم وقتی آرام شدم و حقیقت ره پذیرفتم هم از اینجه نمیره اما نیی همچنین چیزی نیست با کسایی که اول مثل یک جنس مه‌ره فروختن و بعدش هم به اجبار پس آوردنم‌در یک خانه نمیباشم یا بیرون از این خانه یا هیچ رفتم پایین با نرگس کمک کردم بعد از مدتی هم غذای شب آماده شد خواستم ظرف‌ها ره آماده کنم الماری ره باز کردم که یک‌بوتل پراز تابلیت بود گفتم ... رها:_ این چیست؟ نرگس:_ دوای خواب بعضی اوقات مادرم استفاده میکنه خیلی قوی است وقتی میخوره کل روز چشمهایش باز نمیشه رها:_ لبخند شیطنت آمیزی زدم و گفتم... بیازو دیگه ناخق نگفتن دوای خواب غذا هاره بردیم و دوباره آندیم به آشپزخانه با هن ظرف هاره شستیم نرگس هم رفت اتاقش فردا امتحان داشت باید درس میخواند مه هم گفتم بره مابقی‌اش ره خودم جمع میکنم وقتی رفت مه هم عاجل آشپزخانه ره جمع کردم و دوای خواب ره گرفتم و مقدار زیادش ره خوردم و رفتم بالا... مهران:_ رها بعد از گپ هاییکه بین ما رد و بدل شد رفت آشپزخانه امشب هم با نرگس کار میکرد و خودش ره مصروف میکرد سعی میکرد همرایم همکلام نشود بعد از صرف غذای شب هم‌آمد و بدون هیچ‌حرفی رفت خوابید ...
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily