ز دَه قاپوچی بستانات ای جان
شنیدم آمدی گردیده طوفان
تو لیلی شو شکن بر چشمه کوزه
نه دل چون ره نمییابد به موزه
مخور افسوس و انگشتر بیانداز
چنان عقاب فرخنده به پرواز
کبوترها به هر سو در تکاپو
که دستت وا کند از سینه قاپو (دروازه)
بلا افتاده گر روی ستاره
بکش بر سر حریری خوش قواره
که کامل نور خورشیدت بیفتد
به سینه، بزم امیدت نخفتد
شنیده که بود مثل چشیده
که جور سینهی مجنون کشیده
#صادق_کیانی
#بداهه
#زادروزت_خجسته_خواهرم