کاملاً صحیح؛ اما آیا حلقه و دایرهی هر روز تنگتر شدهی همفکران و هممسلکان، پایه و اساس این مشکل نیست که
1) آیا مدیران علوم انسانی موجود در اوایل انقلاب یا در طی چهل سال گذشته به همین دلیل از قطار یا اتوبوس حکومت پیاده نشدند (یا حتی به پایین پرتاب نشدهاند)؟
2) آیا سیستمی که در برهههای مختلف، علوم انسانی را آشکارا یا پنهانی، بهعنوان خطر برای وجود خود مطرح میکند، چهگونه میتواند به دانش آموختههای آن اطمینان داشته باشد؟
3) آیا گزینشهای
مهندسی شده و فیلترهای فراوان پیش روی مدیران کارآمد، باعث شرایط ایجاد شده کنونی نیست؟
و از مناظر مختلف میتوان به موضوع پرداخت. در یک جمله خلاصه اینکه، در تمام سطوح حاکمیتی، "کار باید به کاردان" سپرده شود
پیروز و سربلند باشید
✍ رضا اقبالی۲ مرداد ۱۴۰۰
محدثی: درود عزیز!
وقتی من بر یک عامل بسیار مهم در
مدیریت کشور در قرن اخیر تمرکز میکنم، معنای سخن من این نیست که کور یا نیمهکور هستم یا کوررنگی دارم یا لوچام و عوامل دیگر را نمیبینم.
وقتی بر
مدیریت مطلقهی مهندسان در کشور بهعنوان مشکل اساسیی توسعه در کشور در قرن اخیر تمرکز میکنم، معنای سخنام این نیست که در هیچ جای دیگر هیچ مشکلی وجود ندارد یا با مهندسان مشکل دارم.
بحث من بحثی شخصی یا صنفی نیست، بحثی کلان در بارهی مشکلی اساسی در
مدیریت کشور است؛ مدیریتی که دچار
بیماریی مهندسیمحوری و
بینش مهندسانه است و به نام سازندهگی، محیطهای طبیعی و اجتماعیی گوناگون کشور را تخریب میکند.
این بیماری اختصاص به جمهوری اسلامی هم ندارد بلکه در صد سال اخیر گرفتار آن بودهایم، اما در سه دههی اخیر شتاب و شدت بیشتری گرفته است.
اینکه باید کار به کاردان سپرده شود، کلیگوییی درستی است، اما بر هیچ معضل مشخصی تمرکز نمیکند. کلیگویی فقط توهم دانایی و توهم تبیین مساله را سبب میشود.
#مهندس#خوزستان#فاجعهی_مدیریتی#مدیریت_مهندسیمحورانه#مدیریت_مطلقهی_مهندسان@NewHasanMohaddesi