♦️رضا داوری و غرب به روایت دکتر محمدامین مروتیبازنشر: ۲۵ فروردین ۱۴۰۰
”رضا داوری اردکانی، زاده ۱۳۱۲ است. داوری اردکانی یک طرف جدال معروف هایدگری-پوپری در ایران دهه ۷۰ بود. طرف دیگرش دکتر سروش بود. دلبستگی او به هایدگر به نقد این فیلسوف از عقلانیت ابزاری، علم جدید، تکنولوژی برمیگردد.
او تحت تأثیر فلاسفه اسلامی به خصوص فارابی و طرح مدینه فاضله او است که بر اساس آن فیلسوف بر مدینه حکومت میکند که در حقیقت نبی است.
او معتقد است مذهب "اصالت بشر" با فلسفه سقراط و شعار «خودت را بشناس» شد و اساس امپریالیسم
غرب گردید. از نظر او عقل خودبنیاد و اوتوپی اساس فلسفه سیاسی و تمدن
غرب است. این روحیه تصرف و استیلا، در سیاست جدید در پدیده دولت مدرن و استعمار خود را نشان میدهد.
اما در سالهای اخیر تفکرات داوری در باب توسعه و
غرب دچار تحولاتی شده است.
رضا خجسته رحیمی در اندیشه پویا شماره 58 اردیبهشت 98 و مقاله "مقایسه دیدگاههای امروز و دیروز رضا داوری" به این تغییرات توجه کرده است.
داوری در ابتدای انقلاب قائل بر "هویت" و "ماهیت" متفاوت برای دنیای
غرب بود. مباحثات او با سروش در کیهان فرهنگی آن سالها جنجالی شد. سروش معتقد بود
غرب ماهیت یکپارچه ندارد و میتوان نیکش را برداشت و بدش را فرونهاد ولی داوری به یکپارچگی تمدن
غرب و شیطانی و نفسانیت محور بودنش تاکید داشت تا آنجا که در مقالهای با عنوان"انقلاب اسلامی و برخی مسائل جهانی"، برنامهریزیهای غربیها را نیز قبول نداشت و
معتقد بود که برنامه نداشتن بهتر از برنامهریزی غربی است.او در کتابهای انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم (1361) و ناسیونالیسم و انقلاب (1365) و مناظرات قلمیاش با سروش در کیهان فرهنگی،
غرب را سمبل خرد شیطانی و استکباری میدانست:
"
غرب در حقیقت خود، تعدی و دروغ و ظلم و استکبار است...خرد غرب، خرد شیطانی است...غرب شیطان مستکبر است و از آن به خدا پناه باید برد." ( انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم. ص320)
"امپریالیسم دجال یا خر دجال است."
"علوم
غرب یکسره علم دنیا و قدرت دنیوی است و با این که اهمیت دارد هیچ ربطی به کمال انسان ندارد." ( انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم)
"
غرب در یک عبارت، عبارت است از مغرب یا غروب حقیقت قدسی." (کیهان فرهنگی. ش 3. 1363)
"آزادی اعتقادات دینی، در اعلامیه حقوق بشر به معنی آزادی بشر از دین است" ( انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم)
در کتاب بحران در فلسفه (1373. امیرکبیر)، علم جدید را "علم آخور" میخواند و میگوید:
"علم مطلوب ائمه و اولیای اسلام از سنخ علم جدید نیست."
"ولایت فقیه ولایت حق بر بشر است و دموکراسی ولایت بشر بر بشر."(فلسفه در بحران)
او انقلاب ایران را نفی این خودپرستی و آغاز خداپرستی تلقی می کرد و سودای مدینه فاضله اسلامی در سر داشت:
"انقلاب اسلامی و پرفروغ شدن خورشید منیر اسلام با افول ماه مستنیر عقل و خرد شیطانی و استکباری
غرب مقارن شده است." (ماهنامه دانشگاه انقلاب. شماره 11. 1361)
"لازمه تجدیدعهد اسلامی، پیدایش عقلی دیگر هم هست که اصل آن ولایت و نبوت است و این عقل تابع شان نفسانی وجود آدمی نیست."
این گرایش به حدی در داوری غالب میشود که به توجیه فلسفی خونریزی و تصفیه نیروهای غیرخودی و فلسفه الحق لمن الغلب (حق با غالب است) بر اساس نوعی جبر تاریخی میانجامد:"سیر انقلاب حقیقتی دارد که تابع رای و نظر اشخاص نیست...قدرت در انقلاب قبضه نمیشود، بلکه هر گروهی که مظهر انقلاب است، به قدرت رسمی هم می رسد...
انقلاب درد دارد، خونریزی دارد و خیلی چیزها باید در آتش انقلاب بسوزد و خیلی علائق باید ترک شود... در هر انقلاب کورهای هست. کوره تصفیه. و طبقات انقلابی از این کوره بیرون میآیند." ( انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم)
داوری روشنفکری دینی را پروژهای برای "عصری کردن دین" تلقی میکرد؛ در حالی که به نظر او "انقلاب اسلامی برای دینی کردن عصر" آمده بود.
داوری به شدت متاثر از فردید بود که خود فردید هم از دیدگاههای ضدتمدن غربی هایدگر و نیچه تاثیر پذیرفته بود. او جدا باور داشت که تمدن
غرب در انحطاط و پایان خود به سر میبرد و انقلاب اسلامی آغازی دیگر است.
توهمی که در امثال فوکو هم به نوعی دیگر وجود داشت. داوری اما امروز دیدگاههای ضدتوسعه و ضدحقوق بشری سابق خود را نفی میکند و میگوید: "من تغییر نکردهام، زمانه تغییر کرده است."
امروز میگوید: "نه بگوییم
غرب، غروب حقیقت است نه بگوییم هرچه
غرب میگوید درست است."
"نفی توسعه، لای بدون الا و نیهیلیسم است." (سیاست، تاریخ، تفکر)
"اعلامیه حقوق بشر یک متن حقوقی است که باید قانون اساسی همه حکومتها باشد چون حقوق بشر به فرهنگ خاصی تعلق ندارد... عدم رعایت آن به ستمگری میانجامد (سیاست، تاریخ، تفکر)”
http://amin-mo.blogfa.com/post/2196#غرب#توهم#داوری#غربستیزی#هایدگریسم_اسلامی@NewHasanMohaddesi