✔️سخنی در باب اصلاحات و زمانه به سرآمدن «تکرار»
🔻سهند ایرانمهر
شخصا به آقای
#خاتمی علاقه بسیاری دارم. مردی با نزاکت، فرهیخته و نجیب که برای «سیاست» آن هم از نوع ایرانی اش ساخته نشده است. زمانی محمدرضا شاه حین یک بازی خانوادگی در باره آرزوهای شغلی، گفته بود ترجیح می داد یک کارمند ساده دولت باشد که بعد از کار به منزل برود و تلویزیون تماشا کند و بخوابد(عباس میلانی مصاحبه با رادیوفردا) محمد
خاتمی نیز با وجود تفاوت های بنیادین با محمدرضا شاه، در این سیاست گریزی با او همداستان است چندانکه خود گفته است غایت آرزویش بسربردن در فضایی فرهنگی یا خلوت در کتابخانه است(روایت محسن مخملباف از دیدار با محمد
خاتمی مصاحبه با صفحه دو، بی بی سی). چنین آرزویی چیزی ازشان او کم نمی کند و چندان هم عجیب نیست که مردی منزه چون او چندان رغبتی به تکاپو در سپهر سیاست بالاخص سیاست عاری از اخلاقِ ایرانی نداشته باشد. اگرچه شخصا دوست داشتم فضای کنونی ایران را فضای اصلاح طلبی و چاره کار را در فی المثل بیانیه سید محمد
خاتمی ببینم اما متاسفانه از بیانیه اخیر و بی حوصله او این روحیه کاملا هویداست.
بیانیه ای برای رفع تکلیف و عذرخواهی مودبانه از بهره مندان سیاست پیشه عبارت «تکرار میکنم» که هنوز می خواهند بدون انکه ارزش افزوده ای پیش آورند از «ذخیره عِرضی»
خاتمی، استفاده کنند. در نتیجه بیانیه او تکرارپیشنهادات پانزده گانه ای است که که تکرار سه یا چهار پیشنهاد در پانزده مورد است و بعید میدانم خود او به اثربخشی این پیشنهادها و حتا شنیده شدنش امیدی داشته باشد.
تیتر حماسی روزنامه اعتماد و عکس متناقض آن هم جلوه ای از یک طنز گروتسکی در فضای امروز ایران است. از زنده بودن اصلاحات و امکان آن سخن گفته می شود اما نماد آن که از نگاه روزنامه، محمد
خاتمی است حتا مجال نشان دادن چهره اش را در قرن بیست و یکم و پس از صد و اندی سال مشروطه و نزدیک به سه دهه اصلاحات(دردولت مورد حمایت اصلاحات) ندارد. از نظر ادبی شاید کمی ناخوشایند باشد اما علیرغم احترام ویژه ام به جناب
خاتمی صرفا برای تبادر به ذهن می گویم(در مثال مناقشه نیست) چیزی شبیه این حکایت عبید زاکانی است:
«مردی را علت قولنج افتاد. تمام شب از خدای درخواست که بادی از وی جدا شود. چون سحر رسید ناامید گشت و دست از زندگی شسته، تشهد میکرد، و میگفت بار خدایا بهشت نصیبم فرمای! یکی از حاضران گفت: ای نادان! از آغاز شب تا این زمان التماس بادی داشتی، پذیرفته نیامد. چگونه تقاضای بهشتی که وسعت آن به اندازه آسمانها و زمین است از تو مستجاب گردد؟ ».
حالا هم می شود پرسید چگونه می توان از امکان اصلاحاتی تاثیر گذار سخن گفت و از صحبت، تئوری پردازی و حتا نمایش چهره نماد آن عاجز بود؟
این سخن البته به معنای نفی مطلق این راهکار نیست . بلی می توان در دورنمایی یا در افقی یا در زمانی به تحقق چنین امری دلخوش داشت و حوالت به آمدن بهار و کمبزه کرد اما چه خوشمان بیاید و چه بدمان بیاید جامعه کنونی ایران، جامعه این حد از صبوری نیست و چنین انتظاری -زیر انواع فشار های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و در هجمه دکان های رنگارنگی که سیاست های حاکم بر ایران، مصلحان سابق را در برابر استدلال ساکنان این دکان ها، خلع سلاح کرده است - چندان واقعگرایانه نیست. این سخن به معنی تایید مطلق راهکارهای دیگری که اینروزها مطرح شده است، نیست بلکه به معنای ضرورت اندیشه جدی برای رویکردی است که هم نافی تجربه های تلخ گذشته و راهکارهای افراطی، هیجان زده و توام با خشونت باشد و هم در تسلسل و ذهنیت زدگی اصلاحات خسته و سنگین کنونی دست و پا نزند . دست یازیدن به چنین شیوه ای ای البته سخت است و نیاز به هم اندیشی بسیار دارد اما نیازمند یادآوری این حقیقت است که جامعه معطل کسی نمی ماند. واقعیت آن است که فضای سیاست و راهکارهای برون رفت از انسداد در ایران امروز، فضایی است که گزاره های آن توتولوژیک شده است و به اصطلاح منطقیون به« اصل طرد شق ثالث» رسیده است (بهصورت p⋁~p ).سیاسیون (ازاصلاح طلب تابرانداز) از هر سمت وسویی جامعه را بر سر دوراهی کاملا متنافر و متضاد قرار داده اند و حاکمیت هم هیچ ضرورتی در انعطاف و رفع مشکل نمی بیند. راه حل سوم هنوز صورتنبدی نشده است و اگر زودتر این اتفاق نیفتد(که بعید است اتفاق بیفتد) لامحاله جامعه یکی را انتخاب می کند اما دست کم می توان این تلنگر را به نخبگان زد که اگر همچنان منفعل و گرفتار تکرار و سخنان انتزاعی بمانند، زمان به سمتی می رود که تنها دو سوی تندروی ماجرا در حاکمیت و مخالفانش، بازیگران اصلی خواهند بودو اصلاحات در لابیرنت تفسیر این سخن مضحک امثال دکتر عارف متوقف می ماند که :«پشت هر سکوت من فلسفه ای است».
@sahandiranmehr