♦️تاریخنگار ملیگرا و اشتباهات بزرگ در تاریخنگاری: چندین خطای بزرگ در یک صفحه✍️ حسن محدثیی گیلوایی۱ مهر ۱۴۰۳
دانشجویان درس
تاریخ اجتماعیی ایران هر بار از من خواستند برای هر دورهی
تاریخ این سرزمین (فلات ایران)، برخی آثار تاریخیی معتبر را معرفی کنم. امّا من هر بار با نوعی شرمندهگی در برابر این خواستشان امتناع کردم، زیرا هر قدر که کتب تاریخی را در
تاریخ
نگاریی ایرانی بیشتر میکاوم، بیشتر پی میبرم که نباید این آثار ایدهئولوژیک را به دانشجویان ام بهعنوان آثار معتبر معرفی کنم بلکه بر عکس باید آنها را بهعنوان مصادیقی از
تاریخ
نگاریی ایدهئولوژیک به آنان بشناسانم. نمونه اش اثر سه جلدیی خانم شیرین بیانی در بارهی
دین و دولت در ایران عهد مغول است.
تاریخنگار ملّیگرای ایرانی شیرین بیانی بر آن است که مغولان «در هجوم به ایران و فتح آن با معتقدات مردم روبهرو بوده اند که میبایست یا آن را ریشهکن کنند یا با آن کنار آیند؛ و این نبردی بود که تا زمان اسلام آوردن حکومت مغولی مستقرّ در ایران و در نتیجه بازسازی نیروی مغلوبین همچنان ادامه داشت» (بیانی، ۱۳۷۰: هفت). این غریبترین سخنی است که میتوان در بارهی مردمان چندخداپرست گفت؛ زیرا چنین مردمانی در برابر پیروان ادیان مختلف مدارای بالایی را بروز میدهند و بهطور معمول وقتی به جوامع واجد ادیان یگانهپرستانه یا ادیان عاری از بتپرستی وارد میشوند، بسیار محتمل است که چندخداپرستی و بتپرستی را وا نهند؛ چنانکه مغولان چنین کردند و پس از مواجهه با اسلام و مسیحیّت و بودیسم، بسیاریشان مسلمان، مسیحی، یا بودایی شدند.
مغولان چنان مدارای دینیی بالایی از خود نشان دادند که بسیاری از صاحبنظران ایرانی از توضیح و تبیین آن درمانده شدند و تبیینهای عجیب و غریبی را مطرح کرده اند که همهگی ناشی از فقدان آشنایی با فرهنگ دینیی چندخداپرستانه است.
بیانی در ادامه سخن غریبتری میگوید: «قوم غالب [مغولان] کوشش در تحمیل سلطة همهجانبة خود داشت، و از سوی دیگر، ایرانیان با ظرافت و دقت و تردستی در صدد نجات هویّت تاریخی و معتقدات خویش برآمدند» (همان: هفت و هشت). البتّه نوشتن چنین سخنان خودمدارانهای در ستایش خودی از مورّخ ملّی
گرا امری پیشپاافتاده است، اما اگر مورّخ قدری از خودمداری فاصله بگیرد و فقط اندکی با جامعهشناسی آشنا باشد، میداند که تمام اقوام جهانگشا، وقتی در معرض فرهنگ و تمدّن پیچیدهتر و سطح بالاتر قوم مغلوب قرار گرفتند، در آن فرهنگ و تمدّن مردم مغلوب غوطهور شدند و از آن فرهنگپذیر شدند و دستکم بر حسب میزان توان و شایستهگیشان، بخشی از عناصر آن فرهنگ و تمدّن را از آنِ خود ساختند؛ همچون ایرانیان عصر هخامنشی در فرهنگ بابلی و عربان مسلمان و مغولان چندخداپرست در فرهنگ ایرانی. به عنوان مثالی دیگر، مغولان خط را از ایغورها أخذ کردند (سیکلوس، ۱۳۷۷: ۶۳۷ به نقل از هاردی، ۱۳۷۷: ۶۳۷) همچنانکه ایرانیان باستان در عصر هخامنشی خطّ میخی را از فرهنگ سومری گرفتند.
خطای فاحش دیگر شیرین بیانی (فقط در همان صفحهی هفت نه همهی کتاب) بحث او از «فرهنگ ملّی» آن هم در عصر خوارزمشاهیان (یعنی عصر تسلط ترکان خوارزمشاهی) و سپس دورهی مغولان است. او از «دینِ آمیخته شده با فرهنگ
ملی» سخن میگوید. او البته وجود «فرهنگ
ملی» را در عصر خوارزمشاهیان مفروض گرفته است و نیازی ندیده که از عناصر و مؤلفههای این «فرهنگ
ملی» در عصر خوارزمشاهیان بحث بکند و شواهدی ارایه کند و مثل دیگر اهل نظر ایدهئولوژیاندیش بر اساس قاعدهی
«چنین است چون قاعدتاً باید چنین باشد» عمل کرده است. ما میگوییم در عصر خوارزمشاهیان «فرهنگ
ملی» وجود داشته و شما هم بپذیرید که وجود داشته!
🔻منابع: بیانی، شیرین (۱۳۷۰) دین و دولت در ایران عهد مغول، جلد اول. تهران: نشر دانشگاهی، چاپ دوم.
سیکلوس، بولسکو (۱۳۷۷) «دین بودایی در مغولستان» در هاردی، فریدهلم (۱۳۷۷) ادیان آسیا. ترجمهی عبدالرحیم گواهی. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ دوّم.
#تاریخنگاری#تاریخ_مغول#شیرین_بیانی#تاریخنگاری_ملیگرا#تاریخنگاری_ایدهئولوژیک@NewHasanMohaddesi