♦️تفاوت مترجم و متفکر
✍ محمود اسماعیلنیا
درود بر شما [آقای محمدمنصور هاشمی] و این یاداشت متین و منصفانه در باره مرحوم دریابندری.
http://mansurhashemi.com/2020/05/05/به نکته ظریفی در این یادداشت اشاره کرده اید که به نظرم جای تأمّل بیشتر دارد: تفاوت “مترجم” و “متفکر”.
این که چرا مردم ما گمان می کنند مترجم، متفکر هم هست یا برخی از مترجمانمان دچار چنین توهمی می شوند، مسئله مهمی است که می باید زمینه های فردی و اجتماعی آن بیشتر کاویده شود.
شاید توجه به دو نکته زیر در این بحث مفید باشد:
🔻یک: جایگاه اجتماعی مترجمان
امروزه به مدد دنیای ارتباطات و اینترنت، هم یادگیری زبان بیگانه و هم دسترسی به منابع خارجی بسیار سهل تر از گذشته شده است. می توان در منزل و پشت کامپیوتر شخصی نشست و به صورت آنلاین به آموختن زبان پرداخت و بسیاری از آثار خارجی را دانلود کرد. حتی می توان به کمک امکانات اینترنتی (مثل گوگل ترانسلیت) یا نرم افزار های ترجمه، آنها را به فارسی برگرداند، کیفیتش بماند.
در حالی که در گذشته این هر دو کار یعنی آموختن زبان بیگانه و دسترسی به منابع خارجی کار دشواری بود، در نتیجه تعداد کمی سراغ ترجمه می رفتند. در چنان دورانی مترجمان به عنوان “سفیران تجدد” و خبرآورندگان از جهان خارج منزلتی در جامعه داشتند و جماعت کتابخوان منتظر رهاوردهای تازه شان بودند تا از عوالم دیگر فکری و مادی باخبر شوند.
همین منزلت اجتماعی مترجمان، که مرهون شهرت و محبوبیت آثارشان بود، در فرایند (به قول شما) “سرایت اعتبار مولف به مترجم” بی تأثیر نبود، چه در چشم مردم و چه نزد خودشان. در هر حال، مترجم، معرِّفِ مؤلف است و اگر تصور کند که شناخته شدن آن مؤلف نزد فارسی زبانان مرهون تلاش او بوده، بیراه نرفته است. مشکل آنجاست که تصور کند “انتقال” پیام مؤلف موجد شأنی همطراز با مؤلف برایش خواهد بود.
بله کسی که برای مثال عمرش را مصروف ترجمه آثار کانت کرده و با زیر و بم اندیشه کانت و فلسفه او آشناست، البته که خدمت بزرگی به جامعه کرده است ولی حداکثر باید خود را متخصص و کارشناس فلسفه کانت بداند نه این که “به صرف” ترجمۀ آثار کانت، خود را جزء حواریون کانت یا فیلسوفی کانتی محسوب کند. دیگران هم نباید چنین گمانی در موردش داشته باشند. مگر این که جناب مترجم در وادی فلسفه ورزی هم گامی زده و اثری پدید آورده باشد که بتوان با معیارهای علمی در موردش داوری کرد.
در واقع ربط و نسبت مترجم و متفکر را می توان از قبیل “عموم و خصوص من وجه” دانست (دو دایره متقاطع) که بر آن اساس تنها بخشی از مترجمان را می توان متفکر دانست، آن هم نه بر اساس ترجمه شان از آثار دیگر متفکران.
در بارۀ منزلت اجتماعی مترجمان و محبوبیت آثار ترجمه شده بیشتر می توان گفت. برای مثال این که نویسنده پرکاری مثل ذبیح الله منصوری بسیاری از آثار تألیفی اش را به عنوان ترجمه از نویسندگانی موهوم منتشر می کرد، آیا به علت اقبال بیشتر خوانندگان به آثار ترجمه شده و منزلت اجتماعی مترجمان نبود؟ شهرت آثار ترجمه شده به نام مترجم چه؟: “شازده کوچولوی شاملو را خوانده ای؟”
🔻دو- دانستن زبان شرط لازم (و نه کافی) فهم متون آن زبان است.
زبان مادری من فارسی است و به این زبان تحصیل کرده و می خوانم و می نویسم. ولی آیا می توانم هر متن فارسی را که می خوانم بفهمم؟. دانشنامه علایی ابن سینا و اساس الاقتباس خواجه نصیرالدین طوسی و ذخیره خوارزمشاهی جرجانی همه به فارسی است. ولی آیا به صرف فارسیدانی و فارسیخوانی و بدون آشنایی با فلسفه و منطق و طب قدیم می توان از محتوای این متون سردرآورد؟ مسلم است که خیر.
گاهی همین مطلب بدیهی مغفول واقع شده و مترجم آشنا با یک زبان خارجی، مثلاً آلمانی، تصور می کند ( یا دیگران در موردش چنین تصور می کنند) که به صِرف توانایی “خواندن” متون آلمانی قادر به “فهمیدن” محتوای آن متون هم هست، حال موضوع متن متافیزیک ارسطویی باشد یا بیوشیمی یا مهندسی روباتیک. روشن است که چنین مترجمی بدون دانش تخصصی در زمینه موضوع متن مورد بحث، فقط می تواند خط آلمانی را تشخیص داده و ترجمهای سطحی از آن به دست دهد که برای فهم متن کافی نیست. زمانی جناب خرمشاهی در نقد ترجمههای نامفهوم گفته بود که بسیاری از آثار به “خط فارسی”، و نه “زبان فارسی”، ترجمه می شوند.
پرگویی شد، در مورد این نکته مهم که مترجم “لزوماً” متفکر نیست باید بیشتر بحث کرد خصوصاً که در روزگار ما ایدۀ “ترجمه به مثابه تفکر” طرفدارانی دارد.
تاریخ انتشار: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
#ترجمه#نقد#دریابندری#محمد_منصور_هاشمی@NewHasanMohaddesi