♦️کارگزار فکری و الگوی دریوزهگی و وابستهگی: یک مسالهی ملی /۱
✍حسن محدثیی گیلوایی
۲۴ دی ۱۴۰۳
کارگزار فکری کسی است که کالای فکری عرضه میکند. اشتغال مداوم او به عرضهی کالای فکری (خواه تولید کالای فکری و خواه انتقال و توزیع آن) نیازمند صرف وقت و انرژی و مصرف منابع مختلف است.
اگر کارگزار فکری بخواهد بهنحو حرفهای کالای فکری عرضه کند (چرخهای طولانی که از تولید یا بازپروری و فرآوریی فکری آغاز میشود و تا بستهبندی و توزیع و انتشار و مصرف و ارزیابیی پس از مصرف ادامه دارد)، لازم است تمام وقت درگیر کار خود باشد و منابع مختلف را در اختیار داشته باشد.
کارگزار فکری در این چرخهی طولانی که من آن را اقتصاد فکر و اندیشه مینامم، لازم است با کارگزاران دیگر من جمله کارگزاران فرهنگیی مختلف (از ناشر گرفته تا کتابفروش و سازمانهای فرهنگی و وزارت ارشاد و غیره) سر و کار داشته باشد. اگر او بخواهد کارگزار فکریی موفق و تاثیرگذاری باشد، لازم است منابع و نیروهای مختلفی در اختیار داشته باشد و روابط و مراودات تاثیرگذاری داشته باشد.
اما ما در ایران با یک الگوی ذلت و دریوزهگی و وابستهگی مواجه هستیم. این الگوی ذلت و دریوزهگی و وابستهگی گاه خود را تحت عناوین و ارزشهایی چون پارسایی و قناعت و سخاوت و زکات علم پنهان میکند.
کسانی که الگوی ذلت و دریوزهگی و وابستهگی را درونی کرده اند، از کارگزار فکری میخواهند وابسته به حکومت باشد و بماند و به حقوق ناچیزی که در ازای شکلی از فروش خودسالاری و فروش استقلال دریافت میکند، بسنده کند و حریت و خودتعیینگری و شجاعت خود را از دست بدهد و به انواع ذلت تن دهد.
الگوی دریوزهگی و وابستهگی چه نوع زیستی برای کارگزار فرهنگی ارایه میکند؟ زیستی که در آن اشکالی ندارد کارگزاران فکری در پای حکومت به دریوزهگی بیافتند و برای تامین معیشتشان بدان وابسته بشوند و به انواع روابط حقیرانه برای گرفتن یک کار پژوهشی یا چند واحد تدریس تن بدهند و استقلال و حریتشان را از دست بدهند، اما اشکال دارد اگر بخواهند در راه کسب استقلال اقتصادی در بخش خصوصی تلاش بکنند و کالای فرهنگیی خودشان را در بازار فرهنگ عرضه بکنند.
این الگوی فرهنگی به نام سخاوت و زکات و به نام قناعت و پارسایی، از کارگزار فکری یک موجود بدبخت ناتوان ذلیل فرومایه میسازد که مثلا صاحب اندیشه است، اما جیبهایی خالی دارد و از ادارهی اقتصاد کوچک خانوادهی خود ناتوان است و هر روز در برابر اعضای خانواده و این و آن ذلیل میشود.
فرهنگ دریوزهگی و وابستهگی چنین القا میکند که یک کارگزار فرهنگیی ناتوان و فرومایه، میتواند سخاوتمند و پارسا باشد! چنین فرهنگی، بدبختی و ناداری و ناتوانی را قناعت و پارسایی جا میزند؛ ذلت را عزت و سربلندی معرفی میکند؛ و بیعرضهگی و مصرفشدهگی را سخاوت و زکات علم مینمایاند.
کارگزار فکری فقط وقتی سخاوتمند و اهل زکات علم میتواند باشد که کالاهای فکریی خود را به ثروتمندان با قیمتی مناسب بفروشد و به طالبان فقیر در اقصا نقاط کشور رایگان ببخشد.کارگزار فکری وقتی میتواند پارسا باشد که نیازی به نوالههای حکومتی نداشته باشد و لازم نباشد برای گرفتن یک پروژهی تحقیقاتی به روابط حقیرانه یا حتا فاسد تن بدهد.کارگزار فکری وقتی میتواند شجاع و حر باشد که به "آب باریکه"ی دولتی محتاج نباشد و سخن گفتن و نقد کردن اش را به احتمال امر و نهی آقای مدیر یا احضار فلان وزارتخانه یا محاکمهی کمیتهی انضباطی در دانشگاه وابسته نکند و خود را ناگزیر به خاموشی نبیند.
آیا این اوج ذلت نیست که از فوتبالیستها هم صدای نقادانه درمیآید ولی از هزاران کنشگر جامعهشناسی صدایی خارج نمیشود؟ چرا؟
کافی است مقایسهای بکنیم به وضع کارگزاران هنریی برجسته در ایران و کارگزاران فکری در ایران و ببینیم که چهقدر انسان دانشگاهیی ذلیل و وابسته داریم که صدایی از آنان برنمیخیزد.
کسانی مثل دکتر سیدمحمود نجاتی عزیز یا آن دانشجو و برادر و خواهر محترمی که مرا خطاب قرار میدهد و میگوید به ۲۳ میلیون قناعت کن، تقصیری ندارند. آنها در همین فرهنگ بزرگ و تربیت شده اند. فرهنگ دریوزهگی و وابستهگی در ایران ریشهدار است. کافی است نگاهی به تاریخ این سرزمین بیاندازیم و ببینیم چند هزار شاعر و اهل قلم و کاتب و مورخ و منجم در دربارهای حاکمان دریوزهگی کرده اند و به قول ناصر خسرو قیمتی در لفظ دری را در پای خوکان ریخته اند! (من آنم که در پای خوکان نریزم / مر این قیمتی در لفظ دری را).
ادامه دارد.👇👇👇
#اقتصاد_فکر
#کارگزاران_فکری
#الگوی_دریوزهگی
#الگوی_وابستهگی
#دکتر_نجاتی_حسینی
@NewHasanMohaddesiچ