🚩 ماجرای شهادت حضرت رقیّه علیهاالسلام
عماد الدین طبری رحمهالله، عالم و مورّخ شیعه قرن هفتم در کامل بهائی این گونه ماجرای شهادت حضرت رقیّه بنتالحسین علیهماالسلام را نقل کرده است که:
در ایام اسارت آل الله، زنان خاندان نبوّت، شهادت پدران را از فرزندان خردسال پنهان مىداشتند و مىگفتند: پدرانتان به سفر رفتهاند؛ و این چنين بود تا
#يزيد لعنةاللهعلیه آنان را به (خرابهی همجوار) سراى خويش در
#شام آورد؛
#امام_حسين عليهالسلام را دختركى خردسال بود چهار ساله؛ شبى از خواب برخاست سخت پريشان و گفت: «پدرم كجاست كه من اكنون او را ديدم؟!» چون زنان اين سخن بشنيدند، بگريستند و از كودكان ديگر هم شيون برخاست و
يزيد ملعون بيدار شد و پرسيد: چه خبر است؟ تفحّص كردند و قضيه باز گفتند؛
يزيد گفت: «سر پدرش را نزد او بريد!»
آن ملاعین نیز بر آن رأس شريف، دستمال ديبقى افكنده و پيش آن دختر نهادند و روپوش از آن برداشتند و گفتند: «اين سرِ پدر توست!» رقیّه علیهاالسلام سر مطهّر را از طشت برداشت و در دامن نهاد و مىگفت: «كيست كه تو را به خون خضاب كرده؟ اى پدر، چه کسی رگ گلوى تو را بريده؟ اى پدر، كه مرا به اين كوچكى يتيم كرده؟ اى پدر، پس از تو به كه اميدوار باشيم؟ اى پدر، اين دختر يتيم را كه بزرگ كند؟» تا اینکه دهان بر دهان شريف پدر نهاد و گريهی سختی كرد چنان كه بيهوش افتاد؛ او را حركت دادند، از دنيا رفته بود و چون اهلبيت اين بديدند، صدا به گريه و شیون بلند كردند و داغشان تازه شد و هر كس از اهل دمشق بر آن آگاه شد زن يا مرد، گريان شدند.
📚 کامل بهائی (عمادالدینطبری)(مکتبةالمصطفویقم)، ج۲، ص۱۷۹
نفس المهموم (محدثقمی)، ص۴۱۵
🏴 «آجرک الله یا صاحب الزّمان
و عجّل الله فرجک الشریف.»
#ذکر_مصیبت #حضرت_رقیه علیهاالسلام
ویژه شهادت
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
@Montazerannmonji