☘سطوح تبیینی فلسفه مارکسیسم
☘🔸بر گرفته از کتاب مردان اندیشه،
#براین_مگیفصل دوم، فلسفه مارکسیستی،مصاحبه با چارلز تیلر
♦️مگی: فلسفه های بزرگ دنیا و
#ایدئولوژیها و ادیان عمده همه در سه سطح توأمان جنبه ی تبیینی داشته اند: در
#سطح_فردی، در
#سطح_اجتماعی و در
#سطح_کیهانی. در هر یک از این سطح ها،
#مسائل_فلسفی بنیادی و مهم و ماندگاری هست که باید درباره ی آنها بحث کرد.از این قبیل است،در سطح فردی آدمی،مسأله ی خود، مسأله ی روان و تن، همه ی مسائل مربوط به
#شناخت در شناخت شناسی، مسائل مربوط به شعور اخلاقی و خودآگاهی و بود یا نبود روح،مسائل مربوط به مرگ و امکان بقای پس از مرگ.در سطح اجتماعی، کلیه ی مسائل فلسفی ناشی از مناسبات شخصی و اجتماعی، یعنی بیشتر مسائل اخلاقی و همه ی
#مسائل_سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، تمام مسائل فلسفی مربوط به زبان و قوانین وسایر نهادهای_انسانی. وسرانجام در سطح کیهانی، همه ی مسائل فلسفی مربوط به جهان طبیعت، یعنی نه تنها مسائل اصلی زمان و مکان و علیت و وجود اشیاء
#مادی، بلکه کم و بیش هر مسأله ی محصول فیزیک و شیمی و زیست شناسی. خوب، همه ی نظام های واقعا بزرگ نظری در هر سه سطح به وفور جنبه ی تبیینی دارند.
#مارکسیسم این طور نیست. مارکسیسم دو سطح را تقریبا یکسره نادیده می گیرد: درباره ی کیهان هیچ حرفی ندارد که بزند و در مورد فرد کمابیش ساکت است. تقریبا فقط درسطح میانی هستی
#اجتماعی و مسائل اجتماعی عمل می کند.آن چه گفتیم به این معناست که مارکسیسم حتی اگر در هر چیزی که می گفت درست می گفت-که بوضوح چنین نیست-باز، در سنجش با بالاترین معیارها، نظام فکری فقیری از کار در می آید، و هر مارکسیستی می بایست نظرگاهی را که دارد با استفاده ی وافر از منابع غیرمارکسیستی تکمیل کند یا، درغیر این صورت، از طرح اغلب مسائل مهم و جالب توجه فلسفی نزد خودش چشم بپوشد.
✅تیلر: عرض کنم،فکر نمی کنم با شما موافق باشم که مارکسیسم هیچ حرفی ندارد که درباره ی کیهان بزند. اتفاقا در بعضی موارد متأسفانه بیش از حد درباره ی کیهان حرف می زند.تحول
#دیالکتیک_طبیعت را ملاحظه کنید که براساس گفته های انگلس در اتحاد شوروی واقع شده است و، به نظر من، از جهت فلسفی مشتی یاوه گویی است. اگر مارکسیسم چیزی دباره ی کیهان طبیعی نمی گفت، واقعا بهتر بود. تصور می کنم انتقاد شما به مراتب قوی تر می شد اگر می گفتید مارکسیسم هیچ حرفی ندارد که درباره ی سطح شخصی بزند.ولی مطمئن نیستم که چنین گفته ای کاملا صحت می داشت.البته تاکنون صحت داشته که مارکسیست ها حرف زیادی در این خصوص نزده اند. منتها نمی دانم این امر تا چه حد معلول قسمی تصادف تاریخی است. جنبش های سیاسی مهمی مارکسیسم را پذیرفته اند که فکرشان به جاهای دیگری مشغول بوده است و حتی خواسته اند از طرح بعضی مسائل درباره ی فرد جلوگیری کنند. ولی وقتی نگاه می کنید که مارکسیسم به معنای نظریه ی رهایی از چه منابع باروری برخوردار است، متوجه می شوید که چه قسم نظریه ای درباره ی هنر امکان داشت از بطن آن بیرون بیاید. می شود تصور کرد-می شود در عالم خیال مجسم کرد-که سیر تحولی
#فرهنگ ما به قسم دیگری بود که آن جنبه ی مارکسیسم را می شد در آن بررسی کرد و کاوید، یعنی همان نوع کاوش و گسترشی که اقتصاد مارکسیستی یا نظریه ی مارکسیستی درباره ی
#توسعه از آن بهره مند بوده است. چند نشانه ی انگشت شمار این امر در کارهای زیباشناسان مارکسیست به چشم می خورد. البته بالاترین پرسشی که اینجا درباره ی فرد یکّه و تنها پیش می آید -فردی که اغلب با حساس ترین و مهم ترین جنبه های زندگی باید تنها روبرو شود- این است که آیا اساسا در مارکسیسم این بُعد زندگی ممکن است درست درک شود یا نه. اما چون این جنبه ی مارکسیسم به هیچ وجه
#رشد و پرورش صحیح پیدا نکرده است، بدون این که مطلب به تجربه برسد پاسخ آن سؤال را نمی شود داد. بسیار جالب و هیجان انگیز می بود اگر چرخشی در حیات فرهنگی ما روی می داد و می دیدیم که چه اتفاق می افتاد اگر متفکران مارکسیست به جای حصر توجه به این که چرا انقلاب نشد یا چرا همین فردا انقلاب خواهد شد یا فقط فکر کردن درباره ی نظریه های مربوط به دولت(که دیگر هرچه وقت و همت صرفشان شود،بازده کمتری پیدا می کنند)-اگر به جای این کارها، در زمینه ی هنر و تجربه ی ذوقی و هنری و تجربه های اخلاقی انسان نظریه ای مارکسیستی به وجود می آورند و پرورش می دادند.البته شروع بعضی کوشش ها در این زمینه به چشم خورده که تعقیب نشده است و امکان داشته جالب از کار در بیاید.
#سه_شنبه_های_توسعه_و_علوم_انسانی _______________
✨ اندیشکده مهاجر :
✨ @mohajer_ThinkTank✨ mohaajer.ir