چو مرغی زیرِ باران راه گم کرده
گذشته از بیابان شبی چون خیمهٔ دشمن
شبی را در بیابانی -غریب اما- به سر برده،
فتاده اینک آنجا روی لاشهیْ جهد بیحاصل،
همهچیز و همهجا خسته و خیس است.
چو دود روشنی کز شعلهٔ شادی پیام آرَد
سحر برخاست.
غبار تیرگی مثل بخار آب
ز بشن دشت و در برخاست.
سپهر افروخت با شرمی که جاوید است و گاه آید
برآمد عنکبوت زرد،
و خیس خسته را پر چشم حسرت کرد
• • •
وزید آنگاه و آبِ نور را با نورِ آب آمیخت،
نسیمی آنچنان آرام
که مخمل را هم از خواب حریرینش نمیانگیخت .
و روح
صبح آنگه پیش چشم من برهنه شد به طنازی
و خود را از غبار حسرت و اندوه
در آیینهیْ زلال جاودانه شستوشویی کرد.
بزرگ و پاک شد وآن توریِ زربفت را پوشید
و آنگه طرف دامن تا کران بیکران گسترد
منتخبی از شعر:
#صبح
از دفتر شعر : #ازین_اوستا
#مهدی_اخوان_ثالث
#انتشارات_زمستان ———————————
اینستاگرام «
انتشارات زمستان»
تنها ناشر قانونی آثار
مهدی اخوانثالث (م. امید)
———————————
اینستاگرام
مهدی اخوانثالث (م. امید)
———————————
«
انتشارات زمستان» در تلگرام
———————————
گروه تلگرام
مهدی اخوانثالث (م. امید)
بررسی و بازخوانی اشعار
———————————