View in Telegram
یک. روزها سرشارن از جنگیدن. دوباره شروع کردن. پر از دویدن‌ها و بندکفش‌های نیمه‌ باز و نفس‌های سرد که منتظرن تا چاق بشن. جنگیدن برای زیستن. برای درس خوندن، برای نوشتن، برای بودن، برای کار، برای رسیدن به اتوبوسی که داره می‌ره. برای تیک‌تیک ساعت. دو. توی مترو ایستادیم. هر نفر با کناری‌ش پنج میلی‌متر فاصله داره. نمی‌شه تکون خورد، یا چیزی گفت. صدایی از بین جمعیت می‎گه:«روزهای سخت هم همینن دیگه! مگه نه؟! پیش می‌آد.» سه. موبایل لعنتی‌م نیست. خدا می‌دونه کجاست. مضطربیم و نگران. با عجله کل کیفم رو می‌ریزم بیرون. یه فرشته از دور می‌آد. این برای شماست؟ بله. بله! خدا رو شکر. می‌زنیم زیر خنده. چهار. مصاحبه‌کاری‌م رو پشت سرگذاشته‌م. حالا وزن بالغ بودن رو حس می‌کنم. هویتم رو دوباره پیدا می‌کنم. برای چندتا سوال، جواب‌هایی دارم و به ازای هر جواب، پنج‌تا سوال تازه. به خودم افتخار می‌کنم. توی آینه، لبخند کج می‌زنم. #Daylight_Daywrite
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily