🔅دائو و ذن در نگاه آلن واتس
مسعود قربانی
بیگمان از حکمت و اندیشههای شرقی بسیار شنیده و خواندهایم؛
اینکه خاستگاه و سرچشمههایش، سیرِ شکلگیری و داستانِ تطورش، نوع نگاه و تلقیِ آن از هستی و آموزهها و تمرینهای عملیاش و... از کجا و چگونه بدینجا رسید، همه و همه موضوع و بهانههایی بوده برای سیاه کردنِ اوراق و نوشتن در این وادیِ بیانتها!
اما آنجا که فیلسوف و الهیدانی غربی، که دَم زدنْ در هر دو دنیای غرب و شرق را به غایت در زندگی خویش تجربه دارد، در قامت معلمی کارکشته به توضیح #حکمت_شرقی مینشیند و با عینک غرب به شرق مینگرد؛ در اینجا شاید با قصهیی تر و تازه و متفاوتتر از روایتهای دیگران مواجه باشیم؛
آنچنان که #آلن_واتس سعی داشته با نوشتههایش چنین کند و شاید همین روش، راز ماندگاری و اهمیت کتابهای او باشد!
#آلن_واتس در کتاب #حکمت_شرقی که در واقع خود دو کتاب است و به همت #علی_گلزاریان و #سعید_اسفندیاری_مطلق ترجمهاش را داریم؛ به #تائو و #ذن جداگانه میپردازد و در نوشتاری موجز و البته کابردی، مهمترین مفاهیم این دو آیین را، آنچنان که اشاره شد از منظر خویش به شرح و توضیح مینشیند:
🔅تلاش برای گفتن از تائو، شبیه خوردن دهان خویش است! یعنی تعریف ناپذیر است؛ اما به قول کودکی، دائو، از «آنچیزی که پسِ همهی چیزها است»(ص12) میگوید و به
راه و نیز
طبیعت، طبیعتِ خودِ واقعی شخص، نظر دارد.
در این راه «با زیستنی نزدیک به طبیعت، فرد حکمت عدم دخالت در مسیر زندگی را میفهمد و
فلسفهی رها کردن چیزها به حال خودش را درک میکند...
حکمتی که به ما میگوید سر راه خودمان قرار نگیریم».(ص17)
ذن را هم نمیشود آموزش داد، ذن را باید زیست!
جایی که از کشف دوبارهی زندگی میگوید و با دگرگون کردن آگاهی و بیداری،
بیداری نسبت به وحدت یا یگانگی زندگی از تو میخواهد، با تکیه بر تجارب خویش، زندگی را همانطور که هست در لحظهی حال تجربه کنی...
آلن واتس میگوید: «نگرش آنان [شرقیها] در مورد رابطهی جان و بدن و ذهن و ماده کاملا با ما متفاوت است»(ص92)
او میگوید ما عادت داریم دغدغههای معنوی را چیزی جداگانه و از جایی دیگر بدانیم و فارغ از روزمره تفسیرش کنیم؛ در حالی که در شرق و ذن «
تمرکز بر رایجترین جنبههای زندگی روزمره قرار دارد».(ص 92) ما از این دریچه ارباب هستی نیستیم.
ما در امتداد دنیا و دنیا در امتداد ما است؛
چیزی جدای از این مسیر وجود ندارد.
حکمت شرقی میگوید اگر راهی به آرامش وجود دارد، از این مسیر میگذرد.
🔅در نگاه نویسنده مشکل ما از فلسفه و مکاتبی ناشی میشود که نسبت به خودمان و طبیعت بیاعتمادمان کرده است.
«ما آموزهی گناه نخستین را به ارث بردهایم که به ما هشدار میدهد خیلی دوستانه نباشیم و نسبت به طبیعتِ انسانیِ خود بسیار محتاط عمل کنیم».(ص22)
اما «تائوئیسم کل جهان طبیعی را عمل تائو میداند، فرایندی که درک عقلانی را به چالش میکشد»(ص26)
آنها میخواهند با درک و فهم
وو وِی که همان "زور نزدن" و چنگ نیانداختن به طبیعت است،
تزو ــ جان یا "خود به خودی" بودن و طبیعی بودنمان را یادآور شوند.
آنگونه که نفس کشیدن و سیستم عصبیمان، این موضوع را هرآن نشانمان میدهند ولی نمیبینیم!
هستی با در کنار هم دیدن اضدادش معنا و قابلیت فهم پیدا میکند.
یانگ (نر) و یین(ماده) ، مثبت و منفی، بله و خیر، روشنایی و تاریکی... اینها همه در کنار هم یعنی جهان!
تائو میگوید به جای تحت فشار قرار دادن فرایند طبیعت،
هماهنگی ماهرانه با زندگی را بیآموز و در این راه از حس
شوخطبعیت مدد بگیر و
قدرتِ ضعف را فراموش نکن!
آب را به خاطر آور که با ضعفش که حتا چاقویی هم آن را دو نیم میکند؛ چگونه سنگهای سخت و سُلبِ درهّها را میبُرَد و شکل میدهد و از
حرکت نمیایستد!
با
جو دو در مسیر حرکتت،
تعادل را بیآموز و
مقاومت کردن با قدرت را چونان گربهیی درک کن.
لی، یا
الگوهای طبیعت را به جای نشانهها و کلمات مبنای فهمت از هستی بدان و باور کن: «راز زندگی مشکلی نیست که باید حل شود، بلکه حقیقتی است که باید تجربه شود».(ص84)
در ذن با سادگی شگفتانگیزی مواجهیم. گفتگوی رودرروی میان استاد و شاگرد (سانذن)، آموزشی است مبنایی در این
مکتبِ مبناگریز!
در ذن،
نخواهید، تا به دست آورید و کاملا اینجا بودن را بی هیچ احساس گناهی تجربه کنید...
ارزش فضا را درک کنید و بدانید:
«
فضا تنها "هیچ مطلق" نیست، بلکه قطب دیگر چیزها است».(ص133)
«
ذن دارای رویکردی کاملا تجربی و متکی بر مشاهده است و به ما اجازه میدهد تا از شر باورها و تمام وابستگیها به کلمات و ایدهها رهایی یابیم».(ص162)
این کتاب را باید به دقت خواند!
@MasoudQorbani7