🔅آموختن از معلم اول روشنفکری
مسعود قربانی
درست است که #مرد_چهل_سکهیی (اِکویی) #ولتر اثری است مربوط به قرن هجده میلادی و بذر نوشتارش در زمین اروپا و فرانسهی سیصد سال پیش پاشیده شده، ولی انگاری آن مسائل و چالشها همچنان پابرجا و نیاز به پرداختی بیش از این دارد؛ خاصه در این سوی عالم و سرزمین پدری ما!
#احسان_دستغیب به درستی این کتابِ رمانگونهی نهچندان شناختهشده را انتخاب کرده است؛
گویی نوعِ حکمرانیِ تمایتخواه، نظام ناکارآمد اقتصادی و مالیاتی، فقرگسترده، رانتِ روحانیون و کشیشان، فسادِ نظاممند، طبقهی متمول غیرپاسخگو و مالیاتنده! و... فرانسهی آنروزگار برایش بعدِ نزدیک به سیصدسال همچنان آشنااست!
او در پیشگفتار کتاب با وصفِ حال آنروزگار فرانسه، زمینهی شکلگیری چنین کتابی از سوی ولتر را نشان میدهد و اینکه چرا روشنفکر و فیلسوفی در قد و قامت او، ضرورت نگارش داستانی که در واقع بنمایهاشْ اقتصاد سیاسی است، حس کرده و چنین ژانری را برگزیده، واکاوی و شرح میدهد.
دستغیب مینویسد:
«ولتر در این اثر بر این نکته تاکید میکند ...که فقر و تهیدستی مالی، چگونه فرصت آموختن، مطالعه و داشتن ذهن آزاد برای اندیشیدن و تبلور یک ذهن پرسشگر را از انسان میگیرد. این کتاب با پیشکشیدن تناقضات، قوانین تبعیضآمیز و ناکارآمد، مقررات مالیاتی و سوءمدیریت حاکمیت...آنها را به باد انتقاد و تمسخر میگیرد...»(ص29)
در این کتاب ولتر شجاعت و ظرافت را درهم میآمیزد و نقد کشیشان، روحانیان و خشک مغزانی که جامعه را در نادانی و جهل نگاه داشتهاند را فراموش نمیکند...
🔅#محسن_رنانی هم در یادداشتی بر این اثر، ولتر را همچنان
معلم اول روشنفکری میبیند که با نوشتههایش تسهیلگرِ راه توسعه شد.
در نگاه او تلاشهای امثال ولتر بود که
منولوگِ علمی عصر تاریکی را به
دیالوگِ علمی روزگار کنون تبدیل کرد.
رنانی تمایز علم عصر مدرن با ماقبل مدرن را در زنده و پویا بودن آن میداند و «
دستآورد نهایی عصر نوزایش [را در] نهادینه شدن دیالوگ و گفتگوی روشمند در عرصهی علم تجربی مدرن»(ص37) میبیند.
او با اشاره به کتابهایی چون
مرد چهل اِکویی که فرم و داستانش سوار بر گفتگو و دیالوگ است و اینچنین سنتی نیکو را در جوامع خویش پایهگذاری کردهاند مینویسد: «
ما نیازمند شکلگیری مهارت گفتگو یا همشنوی (دیالوگ) در جامعه و در بستر واقعی زندگی هستیم. این همان کاری است که ماموریت روشنفکران است».(ص38)
از دید او فداکاری و کار بزرگ ولتر آن بود که اندیشهی نقادانه و تمرین گفتگوی خردورزانه را از محافل علمی به محافل اجتماعی کشاند و غیر مستقیم به آموزش دیالوگ در میان مردم پرداخت و بیآنکه بخواهد لافِ فیلسوفی زند، ساده و عامیانه از واژهها ،چونان
هیزمی، برای سوزاندن باورهای فرسوده و فاسدشان مدد گرفت.
🔅مرد چهل اکویی حکایت کسی است که با این درآمد اندک (چهل سکه در سال) حال و روز اقتصادیاش را به پرسش مینشیند و در گفتگوییهایی که با افراد مختلف میکند، هر بار به جنبهیی از اوضاعش و علل موقعیتِ فلاکتبارش میرسد.
مهندسی با محاسبهی عددیِ زندگیاش، وجهی تلخ از روزگارِ مصیبتبارش را بر او آشکار میسازد (چهل سکه درآمد ناچیز سالانه، بیست سکه مالیات دارد!)
او هنگام ورود به صومعهیی مجلل، با ساختمانهای زیبا و سربه فلک کشیده، که راهبانش با پای برهنه روزگار میگذراندند! نه تنها خوراکی نصیب نمیبرد که متوجه میشود گروهی هستند که بیآنکه کاری کنند، سالیانه صدهزار لیر درآمد دارند و از دسترنج دیگران بدون پرداخت مالیاتی میخورند و به موعظهشان میپردازند!
«به هر حال این صدقهها که از محصول زمین آمده است، قبلا مالیاتشان [توسط کارگران] و خراجشان گرفته شده، دیگر که نبایستی برای بار دوم عوارضی بر آن [به ما راهبان] بسته شود!».(ص77)
اما مردچهلسکهیی که حالا میاندیشد، با پرسشهایی سترگ دست و پنجه نرم میکند و به اصلاح این نظام پر از تبعیض فکر میکند:
«مثالِ انگلستانِ [پیشرفته] و بسیاری از دولتهای دیگر برهانی است آشکار از لزوم انجام این اصلاحات.
اگر امروز انگلستان به جای چهل هزار ملوان، چهل هزار روحانی داشت چه میکرد؟»(ص106)
مرد چهل اکویی وقتی به خرجها و هزینههایی که فرانسه در دیگر کشورها چون ایتالیا با بیهودگی تمام میکند، پی میبرد فریاد بر میآورد که
«چه ملتی میشدند فرانسویها اگر میخواستند و میفهمیدند».(ص116)
«
باشد که تمامی مردم فرانسه کتابهای خوب بخوانند»(ص127)
چه فراوانند مردان چهل سکهیی، که صدایی ندارند!
@MasoudQorbani7