🔅گامی در این سپهر رنگ به رنگ
مسعود قربانی
بسیار شنیدهایم که تاریخ و فرهنگ این خاک، در دلِ خود، فراوان مروارید رخشان، پنهان دارد و تنها با پشتکاری و دمی نوآوری, میتوان آن گوهرها را بیرون کشید و به زبان امروزیان نشانشان داد!
بیگمان چنین است!
ولی آنچه میماند همان تلاش و تکان، برای آشکارسازی آن پنهانها است...
تاریخی چنین سرشار، که هزاران رویدادِ پندآموز و گفتنی همراه دارد؛
ابزارهای امروز را اگر با خود داشته باشد، چهها که از او بر نخواهد آمد!
فیلم و سینما، انیمیشن و بازیهای کامپیوتری، نقاشی و هنرهای تجسمی، معماری و کتاب و رمان و... ابزارهای در دست ما هستند در این وقتِ تنهایی تاریخ و فرهنگمان؛
باید که
آفرینشگرانه به کارشان گیریم،
آنچنان که #شیرین_فرهی با رمان #این_سپهر_رنگ_به_رنگ ، تلاشی ستودنی در این راه کرده است.
🔅فرهی رویدادی تاریخی از دوران ایرانِ هخامنشی، که خیلی اگر باشد، چند صفحهیی از کتابهای تاریخی را با زبانی خشک در بر میگرفت، در پیکر داستانی خواندنی و ماندنی به نوشتار درآورده و بیآنکه در دام متنهای زرد و عامهپسند بیافتد، با گیرایی تمام خواننده را تا پایان، پای روایتِ به نسبت بلندش، مینشاند.
مهمترین ویژگی رمان این سپهر رنگ به رنگ،
باورپذیری و فضاسازی خلاقانه توسط نویسنده است که از همان ابتدایِ رودروریی با نوشتار، بیهیچ
آزار و غریبگی، خواننده را به هزارههای قبل میبرد و با پیشآمدهای تلخ و شیرینش همراه میسازد.
🔅رویداد تاریخیِ سرنوشتِ جانشینان
داریوش دوم و درگیری پرفراز و نشیبِ پسرانش،
ارشک (اردشیر) و
کوروش کوچک و قدرتنمایی
پروشات، شهبانوی زیرکِ داریوش و مادر این دو، یکی از محورهای داستان است که در کنار قصهی کانونی دیگر، از زندگی مردی عامی و روستایی به نام
پادرا و گرهی که با پادشاهی و کاخِ هخامنشیان میخورد؛ جذابیتی پرکشش را برای رمان به همراه میآورد.
این کشش با استفادهی به جا و دقیق از عناصری چون
طنزی فاخر، تصویرسازی قابل فهم از محیط داستان، عشق و نفرت و تبعات انسانی آن و... قوام یافته است.
🔅سوای درونمایهی گیرای داستان، که روایتی تاریخی را هدف دارد؛
در کنارههای آن، با بسیاری دادههای فرهنگی و اجتماعی، رسوم و آیینهای ایرانی، شگردهای جنگی و مبارزاتی، دیوانسالاری و خراجهای مالیاتی، جغرافیای سیاسی هخامنشی، خدایان و نیایشهایشان، جادوگری و خرافههای مرسوم، مسیرهای ارتباطیِ چون راه شاهی و کارکرد کاروانسراها و داروهای گیاهی، و حتا گاه نوع معماریِ آنروزگار و وجود گرمابه در ارگها و نحوهی ساخت صابون و صنایع دستی آن دوران که درجاهایی با نوعِ نقش و طراحی فرشهای آن عصر، که توسط مردمانِ دیارمان بافته میشده، آشنا میشویم؛
ولی از همه جالبتر فراوانی نامهای آدمها است!
به هنگام خواندن داستان، این نامهای زیبا و بعضا عجیبِ کهن است که بیش از هر چیز خود را به خواننده بار میکند و حتا میتواند برای او ایدهساز هم باشد!
رادبه، راتین، ماهانداد، لالهزار، هیرسا، دلآرام، کیهاندخت، ساتیار، شاوگ، شارویه، نشواد، نردا، سپیتام، آریاسپ و... از جملهی این نامها هستند.
🔅جدای از این، با آنکه روحِ رقابت در جانشینی و قدرت، پرخاشگری راناگزیر میکند و در صحنههای مختلفی از داستان، عریانیِ خشونت، آشکارا روایت میشود؛ ولی به نظرم به دلیل
برجسته بودن نقش زنان در داستان و نقش محوری ایشان و شاید وجود خود نویسنده، بر صلح و نرمی ونازکی، پافشاری میشود:
«داریوش نفسی از سر راحتی خیال کشید. گویی سوگند پسر باری از دوشش برداشت. با صدایی قویتر از پیش ادامه داد
:" جنگ زنِ زشترویی است که فرزندانی پلید میزاید. جنگ پرخاشگری و درشتخویی میآفریند و پرخاشگری و درشتخویی انگیزهی جنگی دیگر میشود. یکی، پدیدآورندهی دیگری است و تا یکی باشد از دیگری رهایی نیست! تنها دوستی، گذشت و بخشایش میتواند با پلیدیِ آن همآورد شود..."»(ص102)
🔅راستی و پیمان را قدر نهادن و دروغ و کژی و پیمانشکنی را نکوهیدن، ازنمونههایی است که بیشمار در این روایت بر آن انگشت تاکید گذاشته میشود.
کوتاهی زندگی را از یاد نبردن و به شادی زیستن و به یاد داشتن این اصل که «
هرکس خنده را از این سرزمین ببرد، جفا بیند»(ص467) از نکات قابل توجه داستان است:
«پدرت میگفت: پلیدی همهجا هست و اندیشهی بد، گفتار نا روا و کردار ناشایست آنرا میپروراند و توانمندش میکند. زندگی همچون رودی روان است و نگرانی هم مانند بدی، بندی میشود که آب رود را از رفتن باز میدارد. آبی که یک جا بماند میگندد... زندگی کن...
به دیگران یاری برسان، چون اینگونه به خودت یاری رساندهیی...کار کن، هرکاری، تا اندوه را فراموش کنی و شاد شوی. با خنده و شادی و نیکخواهی بر تاریکیها و بدیها و اهریمنان پیروز شو... دیگران را شاد کن تا خودت هم شاد شوی...»(ص513)
@MasoudQorbani7