کانال شعر معصومه اپروز

Channel
Logo of the Telegram channel کانال شعر معصومه اپروز
@MasomehaproozPromote
144
subscribers
1.76K
photos
883
videos
785
links
چه میشد آب و رنگ خواب باشی؟ تو هم در خانه مهتاب باشی زبان دستهایم زخم برداشت چرا آتش ؟!چه میشد آب باشی! 🌷🌸🌹🌻 امه آسونداری ریشه کو ایزم سبی تیجره اندیشه کو ایزم .ایدنیا خاکی بن چال به چه به دوم هنی سنگ آنبم شیشه کو ایزم . 🎶کانال اشعار معصومه اپروز
To first message
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
محمدعلی بهمنی؛ غزلسرایی برای تمام فصل‌ها
با همه بی سر و سامانی ام

باز به دنبال پریشانی ام

طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست

در پی ویران شدنی آنی ام

آمده ام بلکه نگاهم کنی

عاشق آن لحظه طوفانی ام

دلخوش گرمای کسی نیستم

آمده ام تا تو بسوزانی ام

آمده ام با عطش سالها

تا تو کمی عشق بنوشانی ام

ماهی برگشته ز دریا شدم

تا که بگیری و بمیرانی ام

خوبترین حادثه می دانمت

خوبترین حادثه می دانی ام؟

حرف بزن ابر مرا باز کن

دیر زمانیست که بارانی ام

حرف بزن حرف بزن سالهاست

تشنه یک صحبت طولانی ام

ها به کجا می کشی ام خوب من

ها نکشانی به پشیمانی ام

#محمد_علی_بهمنی
🖤😭🖤😭🖤
سالهایی که در چهارشنبه های عزیز هر هفته در فرهنگسرای شهید آوینی بندرعباس در خدمت استاد محمد علی بهمنی بودم از بهترین سالهای عمرم محسوب میشود چون کلاس ایشان بسیار آموزنده و در عین حال پر از مهربانی و عشق و صفا بود درست مثل غزلهای نابشان
"خواستی شعر بخوانم دهنم شیرین شد
ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشید "

و اما امروز جایشان در غزلستان خیال خالی شده و غم عظیم از دست دادنشان بر دوش جامعه ادب فارسی بسیار سنگین است
تسلیت به هم ادب دوستان و شاعران مخصوصا اهالی دلسوخته غزل فارسی 🖤😭🖤😭🖤

https://t.center/Masomehaprooz
Audio
اجرای غزل زیبای استاد محمدعلی بهمنی با صدای معصومه اپروز
https://t.center/Masomehaprooz
استاد غزل معاصر جناب محمد.علی بهمنی به رحمت ایزدی پیوستند
روحشان شاد و یادشان همواره گرامی باد

https://t.center/Masomehaprooz
وقتی دنیا به کامت نچرخید
ناخواسته دل میبندی ناخواسته غرق میشوی گاهی شادی بی وصف وجودت را پر می‌کند و گاهی غمی عظیم تو را صیقل میدهد و اینطور می‌شود که ناخواسته زلال میشوی و شفافتر از باران به تمام قلبها جلا می‌دهی و این معجزه بی همتا نسیب هر نامحرمی نخواهد شد
صبحتون پر از اتفاقات قشنگ
قلبتون سرشار از زلالی باران

م-الف

https://t.center/Masomehaprooz
شعر #تالشی " مشبغه گورَوه "
از استاد #محمد_رضا_فدایی ( مولوم )

ترشه اناره ریشه ، ووزه سوروم و روناس
چن گوله پو ترشه زا ئی تشت و ئی مرسه تاس

ایتا روناسی رنگه ، ئی رنگ اناری ریشه
ووزه سوروم ترشه زا گولناز داره همیشه

ترشه زا ایسپی آبو ووزه سوروم سییا رنگ
سره پو هه اناره ، روناس نی بو تلا رنگ

گولنازی دیل ویرییه گوله برا سراکو
پین لینگه گوندی داره ، چِمش دری چِه پاکو

خا بوجه گوره وه ، مشبغه گوره وه
دا دس ژنه سره پو ، یواشینه وا اَوِه

گوله برا سره دیم هه ئی دفه بو آدیم
گولنازی دیل رواری ، وییر ژنه شو اَدیم

کینه دییس گوندی نه ، چه وات و مسی داره
گوله برا نه زونو کینه چه سسی داره

ریزه خونی که کره ، هر کسی دیلی بَره
هم پین لینگه گوندی نه ، چه وشتنی اَ کره

یواشینه که وَجه ، امی اَی کو دَوَجه
گولی پاکو دکره ، گولی پاکو آوَجه

گوله برا چه زونو گولنازی دیل چه جوره
گولنازی دیل عشقی نه ، گوله برا را پوره

ئی روز گوله برا چِم ، گولنازی که پِلکه
چِه پیله دیل گولنازی غامتی بن بَلَکَه

چِم به چم که آبینه ، دا ویندشونه یَندی
هر کس ئی جور خای غفلی ، بچاکنی ئی فندی

مشبغه گوره وه ، گولنازی دس پرییا
گوله برا چم و دیل گولنازی کو ویرییا

دا ام بوا اَی واته ، دا اَ بوا اَی ساته
نِه چیمی گف نه چه گف ، هر د ئی دفه واته

مشبغه گوره وه ، گولناز اشتن دَسینه
آدوشه گوله برا ، گول اَی آنوشه سینه

عشقی لوئه شیرینه ، عشقا مندا کفاته
گولناز خنده دلکه گوله برانش واته

مشبغه گوره وه اشته پا را وَتَه مه
زونی چده همی را از خون دیل هردَمَه ؟

گوله برا و گولناز یندی دسشون گته
هم زندگی ناجه شون د بندی نه ویگته

عشق اَوَه که دیل بوا ، عشق اوه که دیل بخا
دا عشق مه بو هیچ کسی ، زندگی کرده نشا


استاد محمدرضا فدایی (مولوم)
Forwarded from پروانه
‍ چون مجنون
از دنيا بيرون رفت
او را به خواب ديدند،
گفتند:كه خدای با تو چه كرد؟
گفت:مرا بيامرزيد از آن صدق
كه مرا در محبت ليلی بود
و معاملت ما را حجّت كرد
بر همه مدّعيان
و هر نَفَسی كه
در عشق ليلی زدم
از من به ذكر برداشت
و هر گامی كه
در وفای ليلی برداشتم
از من عبادت انگاشت.


📚هزار حکایت صوفیان
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی
مشتاقی و مهجوری دور از تو جنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی

غزلی با حافظ جان

https://t.center/Masomehaprooz
روز هی شب شد و شب روز تو بهتر نشدی
هرچه گفتم به تو آدم بشو آخر نشدی
گرچه شب بود دراز و همه چیز آماده
فرصتی دست به تو دادو قلندر نشدی

بنویس از غم و از غربت این شهرنجیب
تا  بدانند  همه  مرتکب ِ شر  ، نشدی


مثل یک سرو در این خاک اگرچه هر بار
قد کشیدی تو ولی باز تناور نشدی
پر درآوردی و از دشت گذشتی  چه شده
زاغ ماندی همه ی عمر، کبوتر نشدی
چه بلایی به سرت آمده ای گل که هنوز
وسط این همه باغی و معطر نشدی
ای دمت گرم دراین جنگل مولا ای گاو!
طبق قانون خودت گاو شدی، خر نشدی

#قاسم_پهلوان #صومعه‌سرا


https://t.center/Masomehaprooz
Rooh Angiz Mirzaei – Sazo Avaz 3
Rooh Angiz Mirzaei
‏فایل صوتی روح انگیز میرزایی
https://t.center/Masomehaprooz
دیروز در کلاس داستان‌نویسی دنیا در قلبم جا شد.
یکی از دانشجوهایم، مرد جوان ۳۰ساله‌ای، ساکن چابهار است. با اینترنت داغون به کلاس وصل می‌شود. این متن تقدیم به اوست.
***
در نقطه‌ی صفر مرزی، مرز ایران و پاکستان روستایی وجود دارد به نام «روهگام فقیر محمد» که طبق سرشماری سال ۹۵، فقط ۳۵ خانوار دارد.
نام روستا، بر اساس نام کدخدای ده انتخاب شده: فقیرمحمد. تنها منبع آب آنجا «هوتک» است.
هوتِگ یا هوتَک نام گودال مصنوعی و یا طبیعی نسبتاً بزرگی است که آب حاصل از بارندگی‌ها در آن هدایت و جمع آوری شده و در طول سال به مصارف کشاورزی و آشامیدنی انسان و حیوانات اهلی و وحشی می‌رسد. این گودال آب که آن را گودال مرگ هم می‌نامند، تنها راه تامین مهم‌ترین عنصر حیات یعنی آب است و هم به علت مصرف مشترک بین انسان و دام، محل مرگ و بیماری است. چه پارادوکس تلخی!
فقط در همین شش ماهه‌ی اخیر، سه کودک دختر در این هوتک‌ها غرق شدند!
این عنوان را گوگل کنید:«هوتگ؛ منبعی برای تامین آب روستائیان و احشام یا استخر مرگ؟» در خبرگزاری ایرنا.
دانشجوی من می‌گوید چند هفته پیش من در این روستا بودم. آنها در وضعیتی بودند که هی بغضم می‌جوشید. با ناراحتی به فقیرمحمد گفتم، چرا اینجا زندگی می‌کنید؟ اگرپنجاه کیلومتر از مرز بروید عقب‌تر، زندگی خیلی بهتر می‌شود.
فقیر محمد، به مرد جوان گفت:
«اگر ما پنجاه کیلومتر عقب‌تر برویم، مرز هم پنجاه کیلومتر عقب‌تر می‌آید. ما اینجاییم که مرز تکان نخورد»
فقیرمحمد که به سختی فارسی حرف می‌زند، مثل اعلای انسانی است سرشار از ثروت درون.
مرد جوان دیروز در کلاس گفت: انگیزه‌ی من از شرکت در کلاس داستان‌نویسی این است که بتوانم روایت اینها را بنویسم.
عزیزان من، فقیر محمد و این مرد جوان یعنی ایران.
به آینده‌ی ایران بسیار امیدوار باشید.
او دو فرزند دارد. یکی سه ساله و یکی چند ماهه. کودکانش گاهی به کلاس من می‌پیوندند. روی زانوی پدر جوان می‌نشینند. با آن چشم‌های پرشیطنت به من گوش می‌کنند.
اگر می‌خواهید یک قاب از امید ناب را در ذهن تصور کنید، این قاب را تصور کنید: فقیرمحمد، مرد جوان و فرزندانش در بلوچستان. 
هر چه پیش آید، آینده درخشان است. آینده‌ای خیلی نزدیک. ذره‌ای، شک ندارم.

و اما فقیرمحمد عزیز، ای مرد بزرگ، ضمن بوسه بر دستانت، باید خدمت‌تان بگویم: می‌توانم در سرشاری کلام، منش و مرام تو، آنقدر زندگی کنم که دیگر نمیرم. چرا که با تو وصل می‌شوم به راز جاودانگیِ ایران‌زمین.
#زهرا_عبدی
#ایران_دورت_بگردم #نقطه_صفر_مرزی #روهگام_فقیر_محمد #ایراندوستی #بلوچستان_قلب_ايران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شعرخوانی نازنین زهرا صفری از دختران گل تالش زبان مقیم کرج که با اجرای یکی از اشعار کودکانه بنده (معصومه اپروز) روزهای دلتنگی ام را دوباره روشن کرد و حس کردم اگر چه خسته اگرچه دلشکسته ولی به آینده این مرز و بوم و این سرزمین می توان امیدوار بود و برای نسل آینده می‌شود نوشت و نوشت و نوشت... تا جان در بدن دارم برای کودکان و اهالی سرزمین مادری ام قلم میزنم

https://t.center/Masomehaprooz
Forwarded from Anosh Nazyabi
قفس سازم مرا دورش طلا بو

نشم داغ دیلی همش  بلا بو
.

نزونوم بختی یا ناجور نویسن

همی زونونوم سرم یا بی کلا بو



انوش نار یابی ذوهام
🙏🌹🙏 چاپ و نشر اشعار شاعران در ویژه نامه شکوفه های زیتون که زیر نظر استاد گرامی جناب محمد حسین حسنی مسئول انجمن ادبی رودبار منتشر میشود در هفته اخیر یک نمونه از غزل‌های بنده هم به لطف ایشان در این صفحه منتشر شده است
https://t.center/Masomehaprooz
☆☆☆

من ماهی ام، نهنگم…

رابعه گفت: من ماهی ام اما تُنگی ندارم، دریا هم ندارم، می گریم و در اندوه خود غوطه ورم ، من در اشک  خویش شنا می کنم؛ آیا از میان شما مردانِ  مدعی، مردی هست که بتواند دستانش را پیاله کند و این ماهی را در  گودی دستانش نگه دارد و با او تا دریا بیاید؟

از میان آن مردان اما مردی نبود که راه دریا  را خوش بدارد و مردی نبود که گودی دستانش گنجایی نهنگی را داشته باشد و مردی نبود که از زنی که دریا می جوید، نترسد.

حالا اما قرن هاست، هر ماهی که می بینم
می گوید: من رابعه ام.
پس دانسته ام زنی که بتواند
در اشک هایش شنا کند، نمی میرد، ماهی می شود.
و چنین زنی از خود هزاران ماهی می آفریند،
تو  نیز یکی از آن ماهیانی؛  پس راه دریا بجو.
اقیانوس، تقدیر همه زنان است،
هر چند که کتاب قانونشان خط به خط کویر است...

#عرفان_نظرآهاری


https://t.center/Masomehaprooz
Shadmehr _ yeganehbanoo
@eyelahenazz
با ترانه جدید شادمهر عقیلی عزیز نفسی تازه کنیم 💐💐💐💐💐
نفس نفس نفس...
...
یکی همیشه هس...

https://t.center/Masomehaprooz
شب های اشک بار و پریشان دیگری ست‌
حالا که نیستی شب و باران دیگری ست

آب از سرم گذشت و بیابان شده دلم
دنیا بدون عشق بیابان دیگری ست

مجذوب چشم های پر از هیبت توام
چشمان مست تو که رضاخان دیگری ست

آزادی و شلوغی تهران و سردی اش
با هُـرم چشم های تو تهران دیگری ست

آغوش تو خلاصه ای از سرزمین من
این گربه ی قشنگ که ایران دیگری ست

هرگز مباد گفته شود اینکه قلب تو
دیوانه وار عرصه جولان دیگری ست

یک عمر از خیال خیابان تو پرم
آغوش باز تو که خیابان دیگری ست

من زنده مانده ام که بمیرم برای تو
اینگونه مردن است که پایان دیگری ست !

#امیر_نقدی_لنگرودی



https://t.center/Masomehaprooz
More