⚘ ڪاݩاݪ ٺلگرامی~ ♡مݩــــطقہ ݕـݪـده♡~⚘

#داستان‌شب
Канал
Логотип телеграм канала ⚘ ڪاݩاݪ ٺلگرامی~ ♡مݩــــطقہ ݕـݪـده♡~⚘
@MantaghehBaladehПродвигать
112
подписчиков
8,27 тыс.
фото
1,21 тыс.
видео
670
ссылок
۞﷽۞ ⛰#مازندران‌‌بلده🗻 ✳️تــرامـن‌چـشـم‌درراھــم‌....✳️ ✔️پیشنہادوانتقادخودرابامادرمیان‌بـگذارید👇👇 مـدیر: @selfimandegara ادمیـن: @sogool8 لينڪ‌صفحہ‌اينستاگرام‌منطقہ‌#بلده 👇👇👇 http://www.instagram.com/mantaghehbaladeh/
К первому сообщению





🔰#داستان‌شب

💢دڪتر آیشان، پزشڪ و جراح مشهور پاڪستانی، روزی برای شرڪت در یڪ ڪنفرانس علمی ڪه جهت بزرگداشت او بخاطر دستاوردهای پزشڪی‌اش برگزار می‌شد؛
با عجله به فرودگاه رفت.

📌بعد از پرواز، ناگهان اعلان ڪردند؛
ڪه بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه،
💥ڪه باعث از ڪار افتادن یڪی از موتورهای هواپیما شده،
💥مجبوریم فرود اضطراری در نزدیڪترین فرودگاه را داشته باشیم ...

💥بعد از فرود هواپیما،
📌دڪتر بلافاصله به دفتر فرودگاه رفت؛
🔺 و خودش را معرفی ڪرد؛
و گفت:
🔺هر ساعت، برای من برابر با جان چند بیمار است؛
و شما می‌خواهید من 16 ساعت، در این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم؟

🔶یڪی از ڪارڪنان گفت:
جناب دڪتر، اگر خیلی عجله دارید؛
می‌توانید یڪ ماشین دربست بگیرید؛
تا مقصد شما، سه ساعت بیشتر نمانده است...

💥دڪتر آیشان، با ڪمی درنگ پذیرفت؛
و ماشینی را ڪرایه ڪرد و براه افتاد؛
ڪه ناگهان در وسط راه، اوضاع هوا نامساعد شد و بارندگی شدیدی شروع شد؛
بطوری‌ڪه ادامه راه مقدور نبود ...

🔺ساعتی گذشت تا این‌ڪه احساس ڪرد راه را گم ڪرده است ...

🔰خسته و ڪوفته و درمانده و با نا امیدی براهش ادامه داد ...

💥ڪه ناگهان ڪلبه ای ڪوچڪ توجه او را به خود جلب ڪرد ...

🏡ڪنار آن ڪلبه توقف ڪرد و در را زد؛
صدای پیرزنی را شنید:
📌بفرما داخل، هر ڪه هستی در بازه ...

🔹دڪتر داخل شد و از پیرزن ڪه زمین گیر بود؛ خواست ڪه اجازه دهد از تلفنش استفاده ڪند.
پیرزن گفت:
🔹ڪدام تلفن فرزندم؟
اینجا نه برقی هست و نه تلفنی ...
ولی بفرما و استراحت ڪن و برای خودت استڪانی چای بریز تا خستگی بدر ڪنی و ڪمی غذا هم هست بخور تا جون بگیری ...

🔹دڪتر از پیرزن تشڪر ڪرد؛
🔹 و مشغول خوردن شد؛
در حالیڪه پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود ...
ڪه ناگهان متوجه طفل ڪوچڪی شد ڪه بی حرڪت بر روی تختی نزدیڪ پیرزن خوابیده بود؛
ڪه هر از گاهی بین نمازهایش، او را تڪان می داد.

📌پیرزن مدتی به نماز و دعا مشغول بود.
💥بعد از اتمام نماز و دعا، دڪتر رو به او ڪرد و گفت:
مادر جان، من شرمنده این لطف و محبت شما شدم؛
💥امیدوارم ڪه دعاهایتان مستجاب شود.

🔹پیرزن گفت:
📌شما رهگذری هستید ڪه خداوند به ما سفارش میهمان نوازیتان را ڪرده است.
من همه دعاهایم قبول شده، بجز یڪ دعا ...

📌دڪتر آیشان می پرسد:
🔺چه دعایی؟

💥پیرزن می گوید:
🔹این طفل معصومی ڪه جلو چشم شماست؛
نوه من هست ڪه نه پدر داره و نه مادر،
به یڪ بیماری مزمنی دچار شده ڪه همه پزشڪان اینجا، ازعلاج آن عاجز هستند ...
به من گفته‌اند ڪه یڪ پزشڪ جراح بزرگی بنام دڪتر آیشان هست؛
💢ڪه او قادر به علاجش هست، ...
ولی هم او خیلی از ما دور هست؛
و دسترسی به او مشڪل هست؛
🔹و هم می‌گویند هزینه عمل جراحی او خیلی گران است؛
و من از پس آن برنمی‌آیم ...
می ترسم این طفل بیچاره و مسڪین، خوار و گرفتار شود ...
🔹پس از خدا خواسته‌ام ڪه چاره ای برای این مشڪل جلویم بگذارد؛
و ڪارم را آسان ڪند!

🔸دڪتر آیشان در حالی‌ڪه گریه می ڪرد؛
گفت:
📍به والله ڪه دعای تو،
💥هواپیماها را از ڪار انداخت؛
💥 و باعث زدن صاعقه ها شد؛
💥 و آسمان را به باریدن وا داشت ...
تا اینڪه منِ دڪتر را بسوی تو بڪشاند.
من هرگز باور نداشتم؛
ڪه الله عزوجل با یڪ دعا،
این چنین اسباب را برای بندگان مومنش مهیا می ڪند؛
و بسوی آنها روانه می ڪند.

📍وقتی ڪه دست‌ها، از همه اسباب‌ها ڪوتاه می‌شود؛
و امید، حتی در تاریڪی ها همچنان ادامه دارد؛
فقط پناه بردن به آفریدگار زمین و آسمان بجا می‌ماند؛
و راه ها از جایی ڪه هیچ انتظارش را ندارید؛
‌ باز می‌شود.

🍃هر جایی ڪه امید ادامه دارد؛
تمام کائنات در راستای خواسته او تلاش می‌ڪنند.


💠گابریل گارسیا مارکز:
باور نمی‌ڪنم خدا به ڪسی بگويد:
" نه...! "


🔰خدا فقط سه پاسخ دارد:
📌١- چشم....
📌٢- یه ڪم صبر ڪن....
📌٣- پيشنهاد بهتری برايت دارم....


🔹همیشه در فشار زندگی اندوهگین مشو...

🔹برای تمام رنجهایی ڪه می‌بری صبر ڪن!

🍀صبر، اوج احترام به حڪمت خداست.
در هر ڪاری یڪ حڪمتی است.فقط باید صبور بود .🌹


༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅

@mantaghehbaladeh
🖌‎─═༅࿇༅═─📘
🟣🟣🟣🟣🟣🟣🟣🟣🟣🟣🟣🟣🟣
🟣🟣🟣🟣🟣🟣
🟣🟣🟣
♻️#داستان‌شب

🌻 ️مراقب دل آدمها باشیم‼️

🔸 سه ماه پیش موقع آشپزی از روى بى‌احتياطى ماهيتابه ڪريستالى گران قيمتى افتاد و شڪست نمیدونم چند تڪه شد، ولی به حدی خُرد شد ڪه هر تڪه‌ش به جایی پرتاب شد ڪه بعضی‌هاش تا وسط هال رفت و یڪی دو تا خرده شیشه هم ساق پامو برید و خون اومد...

🔸 اون روز با جارو برقی و دستمال نم‌دار ڪف آشپزخونه رو تمیز ڪردم بعد از دلهره اینڪه خرده شیشه ای رو ندیده باشم و تو پای ڪسی بره ڪف زمین رو شستم.

🔸 ولی باز هربار آشپزخونه رو تمیز میڪردم یڪ تڪه از یڪ جایی در میومد و خدارو شڪر میڪردم ڪه من دیدم و تو پای ڪسی نرفت دیروز وقتی آشپزخونه رو داشتم میشستم دوباره ڪلی شیشه در اومد.!

🔸 امروز داشتم زیر ڪابینتارو جارو برقی میڪشیدم شاید باورتون نشه ڪلی شیشه دیگه جمع ڪردم.

🔸 همون موقع ڪه صدای تلق و تلوق شیشه ها میومد ڪه از لوله جاروبرقی بالا میرفتن پیش خودم فڪر ڪردم سه ماه پیش یه در ماهیتابه شڪسته من هنوز دارم خرده شیشه جمع میڪنم و همش دلهره دارم این خرده‌ها دست و پای ڪسی رو نخراشه و باعث آسیب ڪسی نشه!!

پس چطور وقتی "قلب و دل" ڪسی رو ڪه گرانبهاترین چیز آدمهاست رو می شڪنیم خیلی راحت از ڪنارش میگذریم؟!

چطور سعی نمی ڪنیم خرده هاشو ڪه هر ڪدومش به یه طرف پرتاب شده رو جمع ڪنیم؟!

چطور چند روز بعد فراموش می‌ڪنیم و انتظار داریم از طرف چیزی نشنویم و مثل قبل با ما رفتار ڪنه و ازش نه ڪلامی نه رفتاری بهمون آسیب نرسه!!

یعنی شیشه شڪسته دلهره‌آورتر از قلب شڪسته است؟!
چرا اینقدر انتظارمون از شڪستنی‌ها زیاده؟!

🌻 "به خودم قول دادم سعی ڪنم ازین به بعد بیشتر مراقب این شڪستنی مهم آدما باشم..."

🔸 سعی ڪنم اگر غیر عمد و ناخواسته دل ڪسی رو شڪستم انتظار بی‌جا نداشته باشم بدونم که فرد آسیب دیده احتمال این ڪه آسیب بزنه رو داره و حتما دل‌جویی ڪنم.

* و این یڪ وظیفه‌ست نه لطف... *


≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡

@mantaghehbaladeh
🖌‎─═༅࿇༅═─📘