. و در حال و هواے عید، عجیب هوس ڪردهام نڪَاهت را بو ڪنم و در حریر بازوانت عشق را با صداے بلند فریاد بزنم آغوش وا ڪن عمرےست در دام نڪَاہ تو اسیرم ...!!
با بوسه های یواشکیِ نفس دار مرا ببر به پرتگاهِ گردنت محکم در آغوشم بگیر بگذار نهالِ عشق را لابلایِ گیسوانت بکارم و از لمسِ نگاهت باغچه ی دلم سر سبز شوند