به انسان ها حق انتخاب دهید؛ محترم باشید! آنها می توانند شما را دوست داشته باشند، و همانطور که هستید بپذیرنتان؛ و یا می توانند هم بروند بمیرند، انسان ها آزاد هستند و حق انتخاب دارند، و انتخابشان محترم و ارزشمند است...
انسان های قوی تر و بزرگ تر به دیگران حق انتخاب های بیشتری می دهند؛ یعنی مثلا می گویند من این هستم و اگر نقصی دارم ممکن است دلم بخواهد خودم را اصلاح کنم ولی چون دوست دارم بهتر شوم و نه بخاطر دیگران؛ دیگران می توانند، من را همینگونه قبول کنند و یا بروند بمیرند و یا این را بخورند و بروند بزارند درِ مادرشان و ...
-انسان ها هستند فقط برای اینکه درد تنهایی خودشان را فراموش کنند، نه برای اینکه تنهایی تو را پر کنند!- برای همین هم دیگران در روزهای سخت نخواهند بود، جز برای تحقیر و زخم زدن و لگد زدن بهت. دیگران حتی هنگامی به شما خوبی می کنند دارند شما را مصرف می کنند که خودشان حس بد نبودن داشته باشند.
دیگرانی که سوراخ جورابشان یا گوشه ی ناخنشان از زنده بودن تو و مادرت برایشان مهم تر است، ارزش نام بردن حتی ندارند؛
میدونی چرا خانم ها همیشه محترم اند؟ چون همه یشان کوص دارند؛
در واقع گویا این شهوت مردان است که محترم است!
مردان هر موقع که به یک زن احترام ویژه می گذارند و یا می گویند خانم ها محترم تر اند، فقط به طرز متمدنانه تر و شسته رفته تری دارند از زن استفاده ی ابزاری و عیاشی می کنند و زن را بیشتر له می کنند.
و چه عجیب که خود زنان هم از این له شدن و صرفا کوص بودن استقبال می کنند!
آیا تا بحال شنیده اید "خانم ها مقدم تر اند" ؟ از خود نپرسیده اید چرا؟ این مقدم تر بودن، مقدمه ایست برای متفاوت کردنشان با آقایان، و شروعیست برای تبعیض جنسیتی؛
این متفاوت کردن و این تبعیض در ظاهر بسیار متمدنانه و به نفع خانم ها است، اما در باطن برای استعمار و خام کردن ایشان و در پایان مثل هر تبعيض جنسیتی دیگری به ضرر هر دو جنس و به نفع طرف متمکن است (اینجا آقا چون خریدار است!)
در این متن هم استاد احتشام مثل همیشه با ادبیاتی صريح و گاها زننده، این احترام پوشالی و پست و استعمارگرانه را مفتضح می کند و دست تمامی افرادی که بی منت به جنس مونث کمک می کنند را رو می کند.
اگر با ناخن کاشتن و ایفون به دست گرفتن و فاز مستقل بودن برداشتن کسی پرنسس و ملکه می شود، ( پس ) جنده های شهرِ ما همه ملکه اند؛ و در کل شهرِ ما شهرِ پرنسس خیزیست...
واقعا کل زندگی به زحمت غذا خوردنش هم نمی ارزد، چه برسد به هضم غذا، چه برسد به دفعش، چه برسد به فراهم کردن و آماده کردنش؛
زندگی چه با معنا و چه بی معنا، رنج بیهوده ایست؛ کالاییست که خیلی گران با ما حسابش کردند.
زندگی فقط با لذت و خوشی فراوان توجیه می شود، زندگی فقط ازان کسانیست که به وفور لذت می برند، بی آنکه بفهمند و درک چیزی را داشته باشند! آری، برای بیشتر پولدار ها و تمام احمق ها زندگیست و می ارزد.
گاهی رشد می کنیم و بزرگ می شویم، و گاهی هم جا باز می کند و گشاد می شود! فرقی نمی کند، بالاخره روزی می آید که دیگر هیچ چیز فرقی نمی کند و دیگر هیچ چیز مهم نیست.
اگر همین الان حیات به کلی از روی کره ی زمین نابود بشود، هیچ اتفاق خاصی نمی افتد!
فقط یک مشت اقلیت عیاش، کمتر شهوترانی و عیش و نوش می کنند.
و یک اکثریت همیشه امیدوار، کمتر درد و رنج می کشند، و البته دیگر نیستند که با مال و ناموسشان اسباب عیش آن اقلیت را فراهم آورند.
اگر حاصل این حیات فقط بقای نسل و نهایتا فرگشت یک مُشتی موجود است، باید پرسید خب آخرش که چه؟ این فرگشت و تکامل و بقا آخرش چه می شود؟ همین موجود موجود موجود؟ که ختم بشود به مهمانی و عرق خواری و شهوترانی یک دسته اقلیت؟ و پیشرفت همه جانبه ی علم و هنر و فلسفه باز برای همان خوک بازی و دوپامین پرانی؟ امروز در خوش آب و هوا ترین مناطق زمین، پس فردا در فلان سیاره و فلان اقامتگاه فضایی؟
علیل و پیرشان هم شفا بدهند و عمر جاودانه بخشند که تولید مثل کنند باز و در مغز محدود و معیوبشان دوپامین ترشح شود؟ همین؟
خب اگر این اتفاق ها نیفتند چه می شود؟ هیچ. شاید بپرسید خب اگر بیفتند چه می شود و مشکلش چیست؟ پاسخ می دهم دوپامین پرانی اقلیت، به قیمت درد و رنج اکثریت؟ آن اقلیتی که تنها بخش اندکی از عمرشان در لذت است و اکثریتش در رنج، ولی بازی بقا مغز را به گونه ای می دواناند که بیاندیشد این رنجِش ارزش زیستن دارد و به دنبال بقا بدود...
این بشر چیست؟ جز موجود عفنی که صبح تا شام می دود که دوپامین مغزش را بالا نگه دارد و بقا یابد فقط برای اینکه بقا یابد، همین!
مرده شور حیات و بقا و بگا و نسل و فرگشت و تکاملتان را ببرد.
باز خوب است مثل عقب افتاده های پیشین، این دنیا را برای وهم و خیال دنیا و موجوداتی دیگر قربانی نمی کنند.
صد خدمت و لطف به بشریت است اگر شهابی بیاید و این گونه و دیگر موجودات بدبخت و فلاکت زده ی این کره ی خاکی را خاکستر کند.
نگران نشوید، ضررش فقط این خواهد بود که چهارتا واژن و مندیل کمتر لیسیده می شود، به هیچ جای عالم بر نمی خورد!
آری اگر حیات نابود شود، هیچ از دنیا کم نمی شود، فقط موجودات و انسان ها کمتر درد و رنج می کشند.
اگر همین الان حیات به کلی از روی کره ی زمین نابود بشود، هیچ اتفاق خاصی نمی افتد؛
فقط یک مشت اقلیت عیاش، کمتر شهوترانی و عیش و نوش می کنند.
و یک اکثریت همیشه امیدوار، کمتر درد و رنج می کشند، و البته دیگر نیستند که با مال و ناموسشان اسباب عیش آن اقلیت را فراهم آورند. ۰۵:۲۰ - ۲۹/۰۲/۲۵۸۲ "محمد احتشام"
راسل چه زیبا می گوید: "هرگز حاضر نیستم به خاطر اعتقاداتم بمیرم، چراکه ممکن است اشتباه کرده باشم."
اما من افزون می کنم، اگر در مقابل انسان های مذهبی قرار گرفتید، حاضر باشید بخاطر عقایدتان و یا عقایدشان بمیرید و مخصوصا بکشید؛ چراکه مذهبیون نه تنها حاضرند برای عقایدشان بمیرند و شما و خانوادیتان را نیز با شکنجه بکشند، بلکه سعادت را در این امر می بینند.
پس اگر در مقابل مذهبیون حاضر به کشتن ایشان حتی به قیمت مردنتان نباشید، حتما کشته خواهید شد و اطفال و نواموس و خاک وطنتان اسباب سعادت ایشان خواهند شد؛
و حال بجای استدلال برای رد حرف من، کافیست صفحات خونین و اسف بار تاریخ را ورق بزنید.