ملا نصرالدین از همسایهاش دیگی قرض گرفت، پس از چند روز دیگ را به همراه دیگ کوچکی به او پس داد.
وقتی همسایه قضیه دیگ اضافی را پرسید، ملا گفت: دیگ شما درخانه ما وضع حمل کرد.
چند روز بعد، ملا دوباره برای قرض گرفتن دیگ به سراغ همسایه رفت و همسایه خوشخیال این بار دیگی بزرگتر به ملا داد به این امید که دیگچه بزرگتری نصیبش شود.
تا مدتی از ملانصرالدین خبری نشد، همسایه به در خانه او رفت و سراغ دیگ خود را گرفت. ملا گفت: دیگ شما موقع وضع حمل در خانه ما فوت کرد😊
همسایه گفت: مگر دیگ هم میمیرد؟ چرا مزخرف می گویی!!!
ملا گفت: چرا روزی که گفتم دیگ تو زاییده نگفتی دیگ نمیزاید. دیگی که میزاید حتما مردن هم دارد😄
این حکایت بعضی از ماست که هرجا به نفعمان باشد عجیبترین دروغها و داستانها را باور میکنیم اما کوچکترین ضررها را بر نمیتابیم.