زیر سقف آسمان:
♦️نقد محتوایی انتخابهای ادبی خُنیاگر بزرگ /۱
🔻محمدرضا
شجریان در نظر من از آن دست هنرمندانی است که علی شریعتی آنان را بهمثابه هنرمند متعهد به انسان معرفی کرده و هنرشان را پنجرهای به روی جهانی که باید باشد و نیست، خوانده است.
🔻من نیز همچون بسیاری دیگر بخشی از بهترین لحظات زندهگیام را با او و صدایش زیستهام و دِین بزرگی به او در خود احساس میکنم. صدای او چه بسیار مجلسآرای بزمهای خلوتام بوده است.
🔻سالها پیش قرار بود به کمک دوستی به دیدار استاد
شجریان بروم و با او گفتوگویی در بارهی دین و موسیقی انجام بدهم. پرسشها را هم طراحی کردم، اما شرایط برای اینکار فراهم نشد و توفیق نیافتم استاد عزیز را از نزدیک ببینم و روی نازنیناش را ببوسم و با او گفتوگویی انتقادی بکنم.
🔻بعد از سفر ابدی وی، با خود قرار گذاشتم دو مطلب در بارهی او بنویسم: یکی در نقد انتخابهای ادبی وی، و دیگری در بارهی حضور او در زندهگیام.
🔻نخست در نقد انتخابهای ادبی وی مینویسم تا شان نقد را پاس بدارم و از رهگذر انتشار آن، با بتسازی از بزرگان (هر که میخواهد باشد) مخالفت کنم؛ خاصّه آنکه ما ایرانیان سابقه و استعدادی نیرومند در بتسازی داریم.
🔻بسیاری، از انتخابهای ادبی
شجریان تمجید کردهاند و آوردهاند که او در انتخاب اشعار آثار خود بسیار دقت میکرده و وسواس بهخرج میداده است. من هم بهعنوان یک مخاطبِ بسیار مشتاق آثار او، این نکته را تایید میکنم و در اغلب موارد انتخابهای ادبی او را تحسین کردهام و تحسین میکنم.
🔻اما محمدرضا
شجریان کسی نبود که بهنحو تخصصی با نظامهای فکری مندرج و مستتر در ادبیات فارسی آشنا باشد.
🔻اگر بخواهم دقیقتر سخن بگویم،
شجریان اگرچه فردی اندیشهور بود، اما "متفکر" یا حتا "ادیب" نبود. از این رو، نمیتوانست به نقد فکری اشعار فارسی بپردازد. لاجرم، او در انتخابهای ادبیاش نیازمند متفکری آشنا با ادبیات فارسی بود. اما انتخابهای او نشان میدهد که
شجریان از وجود چنین مشاوری بیبهره بوده است.
🔻اشعار فارسی از جمله اشعار قلههای شعر فارسی نظیر عمر خیام، ابوالقاسم فردوسی، جلالالدین محمد بلخی مولوی، مصلحالدین سعدی شیرازی، و شمسالدین محمد حافظ شیرازی حاوی و بیانکنندهی نگرش و جهانبینی و انسانشناسی خاص خوداَند. در بسیاری موارد، جهانبینی و انسانشناسی و نگاه اجتماعی این شاعران بزرگ، برای انسان مدرن غیرقابل پذیرش و مردوداَند و بهعنوان تفکراتی منسوخ تلقی میگردند.
🔻اما برخی انتخابهای محمدرضا
شجریان حاکی از آن است که او از این مایه از اندیشه برخوردار نبود که به این امر مهم تفطّن داشته باشد و بتواند چنین نکات ظریفی را دریابد.
🔻بهعنوان مثال، یکی از بنیانهای فکری مندرج در ادبیات فارسی، تقدیرگرایی است. اشعار کسانی چون حافظ و بابا طاهر آکنده از ایدههای تقدیرگرایانهاند. اما
شجریان درنیافته که این اندیشههای تقدیرگرایانه در عصر مدرن نه مسموع واقع میشوند و نه واجد اعتباراَند.
🔻مخاطبی که واجد تفکر انتقادی است، وقتی آثار خنیاگر بزرگی چون
شجریان یا دیگر خوانندهگان ایرانی را میشنود، و این نوع اندیشههای خردآزار به گوشاش میرسد، نمیتواند از چنین خطای فاحشی درگذرد. او انتظار ندارد که اندیشههای منسوخ و نامعتبر در عصر جدید از رهگذر موسیقی ایرانی مجدداً ترویج شود.
🔻بگذارید چند نمونه ذکر کنم تا مدعای اصلیام بدون ذکر شواهد رها نشود:
۱. در "آستان جانان" که یکی از ارزشمندترین و تاثیرگذارترین آثار
شجریان است (و من بسیار بدان علاقه دارم و چه لحظاتی را با آن سپری کردهام)، او ابیات زیر از حافظ را با صدایی بسیار تاثیرگذار میخواند، اما این اشعار پرده از تقدیرگرایی حافظ برمیدارد و
شجریان عملا مروّج اندیشههای تقدیرگرایانهی او میشود:
"هر کو نکند فهمی زین کلک خیالانگیز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایرهی قسمت اوضاع چنین باشد
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پردهنشین باشد"
مفاهیمی چون "قسمت" و "حُکم ازلی" بینش تقدیرگرایانه و کنشپذیرانهی حافظ را نمایان میسازد.
۲. در "آستان جانان"
شجریان بار دیگر نالههای بابا طاهر را خطاب به "فلک" فریاد میکشد و تفکر انسان ماقبل مدرن را که "دهر" و "فلک" و "روزگار" و "آسمان" را تاثیرگذار بر سرنوشت خود میداند، بازتاب میدهد؛ در حالیکه انسان مدرن، کنشگری خود و دیگران و نیز سامان اجتماعی را تعیینکنندهی سرنوشتاش میداند:
"فلک کی بشنوه آه و فغونم
به هر گردش زنه آتش به جونم
یک عمری بگذرونم با غم و درد
به کام دل نگرده آسمونم"
ادامه دارد.
👇حسن محدثی گیلوایی
۲۳ مهر ۱۳۹۹
#شجریان@NewHasanMohaddesi♦️نقد محتوایی انتخابهای ادبی خُنیاگر بزرگ /۲
👆انفعال و کنشپذیری در این ابیات، بسی