❤️بسم رب الشهدا و الصدیقین
❤️🥀💔دیدار با خانواده
شهید ابراهیم خزاعی💔🥀🔶 آنچه که می خوانیم گفتگو با «همسر
شهید ابراهیم خزاعی» است که ایشان تعریف می کند:
✍ ایشان پسر خالم واهل یکی از روستاهای بیرجند بودند.
سال 29/1/85 ازدواج کردیم و سال 29/1/87 دخترم به دنیا آمد.
سال 93 که
شهید شدند در نیروی انتظامی بودند.
اهل احترام به همه خانوادشان بودند و خصوصیتی که فکر میکنم باعث شد
شهید بشن احترام فوق العاده به مادر بود که جزء قانونهای زندگی شون بود هر دفعه منزل مادر شون میرفتیم پای مادر را میبوسیدند.
در بچگی که روستا بودند مادر آب خواسته بودند رفتند از چشمه آب آوردن اما دیدن مادرشون خوابند بیدارشون نکردند وآبم زمین نذاشتن و همینجور با لیوان آب بالاسر مادرشون ایستادند که هر وقت بیدار شدند آب اماده باشه.
به مردم رسیدگی میکردند.
✍ یکی از همکارانشان
شهید شده بود چند مدت قبل گفته بودند
شهید بعدی منم و همین هم شد.
روز اول ماه رمضان سحر بیدار شدند و گفتن دنیا ارزش نداره بخوابم بذار دو صفحه قرآن بخونم بعد سحر هم وقتی خواستند سرکار برن غسل شهادت کردند همیشه اینکارو انجام میدادند.
✍ موقع رفتن حدود ساعت 7 سلام نظامی به من دادند و رفتند ساعت 8هم خبر شهادت آمد
فردی که در پوشش چوپانی قاچاق مواد انجام میداد و جاده را برای عبور قاچاقچی ها امن میکرد.
مواد صنعتی مصرف کرده بود و با خواهر و پدرش درگیر شده بود و همسایه ها به نیرو انتظامی زنگ زده بودند و همسرم شیفتش 8 شروع میشد زودتر رفته بودند فرمانده گفته بودن نرو نوبت شما نیست اما ایشان گفتند این لباس را نپوشیدیم که فقط وقتی نوبت بشه بریم.
رفتند و در درگیری با فرد با میله آهنی به شقیقه و کتف شون ضربه زدند بعد هم اون فرد که مواد صنعتی مصرف کرده بود تفنگ
شهید رو برمیدارن و گلوله باراشون میکنند.
حرم که میرم احساس میکنم در حرم خادمه حضور داره یکی از اقوام هم خواب دیده بود
شهید بهشون گفتن من یک روز در میان در حرم امام رضا خدمت میکنم.
✍ دخترم اون موقع که 6_7 سالشون بود میگفتن مامان عطر خوبی میاد تو اتاق من متوجه نشدم اما دخترم حضورشون رو احساس میکرد در خونه.
دخترم رو مدرسه شاهد ثبت نام کرده بودیم مدیر مدرسه یه روز قبل شهادت همسرم تماس گرفتن که بین اقوام درجه یک
شهید دارید یا نه که همسرم گفتن ما لیاقت نداشتیم یه
شهید داشته باشیم و خودشون روز بعد
شهید شدن
یه روستایی بین مسیر خونمون تا منزل مادرشوهرم بود که سه تا
شهید داشت اغلب مواقع که رد میشدیم همسرم میگفتن این روستا کوچک سه تاشهید داره روستای ما یه شهیدم نداره اما خودشون
شهید شدند و تو روستای خودشون دفن شدند.
خیلی ها از ایشون حاجت گرفتن و اومدن سر مزارشون حتی ازشهر دور.
✍همسر
شهید می گوید:
پدرم در سال ۹۵ دو سال بعد از شهادت همسرم فوت شدند. ایشون در روستاهای بیرجند روستای سهل آباد نزدیک نهبندان دفن شدند.
شهید نمی گذاشتند احدی ازشون ناراحت بشه.
و نمی گذاشتند آب توی دل هیچ کسی تکون بخوره...
#خواهران#کانون_خادمین_شهدای_گمنام#چهارشنبه_های_شهدایی#شهید_مدافع_حرم#شهید_ابراهیم_خزاعی🆔@KhGShohada_ir