#شبِشعر
من مست و تو دیوانه، ما را که بَرَد خانه
صدبار تو را گفتم، کم خور، دو سه پیمانه
در شهر یکی کس را، هشیار نمیبینم
هر یک بَتَر از دیگر، شوریده و دیوانه
هر گوشه یکی مستی، دستی زده بر دستی
وان ساقی سرمستی، با ساغرِ شاهانه
ای لولی بربط زَن، تو مستتری یا من
ای پیشِ تو چو مستی، افسونِ من افسانه
از خانه برون رفتم، مستیم به پیش آمد
در هر نظرش مضمر، صد گلشن و کاشانه
چون کشتی بی لنگر، کژ میشد و مژ میشد
وَز حسرتِ او مرده، صد عاقل و فرزانه
گفتم که رفیقی کن با من، که منم خویشت
گفتا که بنشناسم، من خویش زِ بیگانه
گفتم زِ کجایی تو؟ تَسخَر زد و گفت ای جان
نیمیم زِ تُرکستان، نیمیم زِ فَرغانه
نیمیم زِ آب و گِل، نیمیم زِ جان و دل
نیمیم لبِ دریا، نیمی همه دُردانه
من بی دل و دستارم، در خانهی خمارم
یک سینه سخن دارم، هین شرح دَهَم یا نِه
تو وقفِ خراباتی، دَخلَت می و خَرجَت می
زین وقف به هوشیاران، مسپار یکی دانه
#مولانا🆔 @kashkanews