#شعر_شب📝 همنشینی با لورکا
✍ محمدکاظم علیپور، خرم آباد
این پاییز چقدر دیر میرسد به مدرسه
و این درخت برهنه تا به بهار برسد
برگ برگ فرو میافتد
اندوه که سببی نمیخواهد
جز قلبی که در ضربان
شب سکته کرده باشد
با این دل کولی به خانه نمیشود رسید
بانکها به مرمر یشم دل میدهند
و من به قسطهای نداده
و آخرین پسانداز چند قلک بیکودک را
کت بسته به باجه ببرند و
دانشآموزان کلاس اوّل
کنار بخاریای که هنوز به نفت نرسیده
لرزه میان دندانهایشان برقصد و
ما دل خوشیم که
علم بهتر است یا ثروت!!
حالا تا صدای قدمهای آموزگار در کلاس بپیچد
چند مشق ننوشته
در همان سه سطر اوّل از ادامه میماند
تا هر
شب ماه در به در
پنهان در شولای ابر
هی دلیل گریه بیاورد که
دیشب لورکا را با ماه دیدهاند
کنار دریاچهی لجن گرفتهی کیو
با شاعری گرسنه قدم زده است
یکی را هم با آنها دیدهاند
که مثل
شعر کاظم علیپور
بوی غربت خودش را می دهد.
این شعرها هم حال آدم را عوض نمیکنند
حالا چه در آتن زندگی کنی
چه در خرّمآباد
وقتی در پیادهروهای مچاله شدهی عصر
عابری یکریز تُف گلوله کند و
به ریش افلاطون بخندد
حیرت که نمیکنند این قوم
یک ماه مانده به برف
شاعری دست در جیب کالش میبرد
و در بغض بادکردهی کوچه
گم میرود.
سرچشمه: سیمرهی شمارهی 708 (15 بهمنماه1402)#پایگاه_خبری_کشکان #رسانه_رسمی_مستقل_مردمی#اخبار_دقیق_موثق_لحظهای🌐 Kashkan.ir#کانال_تلگرام🆔 @kashkanews#اینستاگرام🆔 instagram.com/kashkanews#ایتا 🆔 eitaa.com/kashkanews