چند رباعی عاشورایی
ظهری که پر از هراس های شب شد
دشتی که کویر زخم های لب شد
72 موج خون به هم پیچیدند
توفان شد و نام دیگرش زینب شد
****
نام تو و عاشقی، از این معناتر؟!
کام تو و تشنگی، از این دریاتر؟!
شش ماهه ی تشنه و گلویی پاره
تعریف تراژدی از این بالاتر؟
****
امشب دلم آیینه ی احساس شده ست
هم صحبت 72 الماس شده ست
از بس که ز چشم تشنه خون می بارد
چون مشک پر از پاره ی عباس شده ست
****
آن روز زمین چه تشنه لب می چرخید
مانند سری اسیر تب می چرخید
وقتی که سرت به نیزه رقصید، انگار
خورشید به روی دست شب می چرخید
#حشمت_آزادبخت🆔 @kashkanews