زیهیراتا | Zihirata لقب: نوازندهی مرگ ویژگیها: مرگ هر جاندار و گیاه با صدای نواختن سهتارش، باز شدن تمام قفلها و برملا شدن تمام رازها با صدای عقاب سفیدش، اجرای عدالت و تشخیص حقیقت و باطل با قضاوت گلسر سرخش.
آناستار | Anastar لقب: ملکهی طبیعت ویژگیها: کنترل رویش تمام گیاهان و درختان، تبدیل انسانها به درخت یا بوته، تغییر آب و هوا و فصلها، کنترل اشکها و سرچشمهها، جاسوسی از طریق پرندهها و مورچهها، دیدن آینده از طریق گوی جادویی، پاک کردن حافظهها با بوی تراوش شده از موهایش.
آبولارک | Abolarc لقب: سایهی لَنگ ویژگیها: کنترل تنفس و خفگی انسانها، قابلیت نقل مکان در کسری از زمان، جداسازی اعضا و اندامهای انسانها با نگاه، تولید سم صداقت از تار موها.
سداروف | Sedarov لقب: جوهر درون ویژگیها: کنترل مرگ و حیات انسانها، تغییر افکار و حالات و تمایلات درونی انسانها، تسخیر و کنترل هر شیء و جانداری با جوهر جادویی قلماش، جابجایی همه چیز با نگاه کردن.
آمیفایراک |Amifirock لقب: فرمانروای آتش ویژگیها: ایجاد آتش از درون هرچیزی، پرتاب تیغهای کریستالی از موها با قابلیت مذاب کردن، کنترل بر قوهی عصبانیت انسانها تا حد جنون، قدرت جاذبهی شدید از انگشت قطع شدهاش.
راساملّا | Rosamella لقب: جنگجوی رُزها! ویژگیها: قدرت رویش گل رز آوازهخوان(با این آواز همه هیپنوتیزم میشن) در هر زمان و مکانی، مهارت بالا در جنگآوری و نبرد، تبر آهنین ساخته شده از آخرین درخت آهنین، توانایی دیدن حالت درونی و ذات انسانها.
بیخیالی دقیقاً چیست؟ به یک معنا، چیزی شبیه عاشق شدن است. شما میتوانید آن را هر چه میخواهید توصیف کنید، اما تا زمانی که آن را تجربه نکنید، فقط میتوانید حدس بزنید که چه حسی دارد. به طور متناقض، چیزی که احساس بیتفاوتی را منحصر به فرد می کند این است که اساساً احساسِ «عدم احساس» است. این چیزی است که در مقطعی از زندگی و در بخشی یا تمام وجودتان با آن مواجه شدهاید. هر زمان که احساس کردید چیزی حیاتی در زندگی شما گم شده است، اما انگیزهای برای دنبال کردن آن ندارید، دچار این احساس عجیب و غریبِ «بیخیالی» می شوید. بنا بر بسیاری از تحقیقات روانشناختی، اکنون علم پذیرفته است که اگر میخواهید اقدام جدی و معناداری انجام دهید، باید احساساتی را در مورد آن تجربه کنید؛ چنانچه بدون احساس قانع کنندهای که رفتار شما را هدایت کند، برای انجام بسیاری از کارها به اندازه کافی تحریک نمیشوید. بیخیالی آنقدر انرژی شما را از بین میبرد که احساس بیحالی، سردرگمی، بیفایدگی و تشویش میکنید – تقریباً آنقدر فلج ذهنی میشوید که نمیتوانید عمل کنید – و مطمئناً ارادهای برای انجام کارها ندارید. به همین دلیل است که افراد بیخیال، به راحتی با انفعال خود شناسایی می شوند. علاقه آنها به رویارویی با چالش های زندگی به طور جدی به خطر افتاده است. آنها نه تنها به اندازه کافی به مسائل زندگی اهمیت نمی دهند؛ بلکه حتی اهمیتی نمیدهند که اهمیت نمیدهند. در بیتفاوتی، امید شخص رسماً از دست میرود و احساس خوشبختی یا احساس رضایت شخصی به حداقل میرسد. آنها دیگر به ارزش ذاتی اهدافی که قبلاً برای خود تعیین کرده بودند باور ندارند ، یا ایمان خود را به توانایی خود برای دستیابی به این اهداف از دست دادهاند. بنابراین آنها نمیتوانند به چیزی فکر کنند که ارزش تلاش برای آن را داشته باشد. در نتیجه، انرژی خام ذهنی، فیزیکی یا عاطفی برای به انجام رساندن آنچه در گذشته ممکن است ارزشمند بوده باشد، ناپدید میشود. صرف نظر از اینکه چه چیزی باعث شد که شما انقدر بی انگیزه شوید، دیدگاه امروز شما درمورد زندگی است که اکنون شما را درگیر و راکد نگه میدارد؛ پس وظیفه فوری شما این است که این چشمانداز را تغییر دهید. بهتر است بیش از آنکه به اطراف خود توجه کنید، روی خود و پارامترهای درونی خود متمرکز باشید. شکی نیست که باید خود را مجبور کنید تا خرابههای اهداف شکستخوردهی سابق را از درون خود پاکسازی کنید و بنای نو برای اهداف تازه بنیاد کنید.
موسیقی، با تقلید از احوالات و با تطبیق بر احساسات درونی ما به وسیلهی خوانش آهنگین یا نواها و آواها، تغییر لحنها، آلات موسیقی و افکتها، قوهی همدردی مارا به شکل یک پناهگاه امن تحریک میکند. همدردی و همدلی را میتوان به عنوان یک ظرفیت ادراکی یا احساس آنچه که شخص دیگری تجربه می کند تعریف کرد. افرادی که تحت تأثیر محتواهای غم انگیز(موسیقی، فیلم، کتاب و...) قرار میگیرند، با درک اینکه یک شخصیت حقیقی یا خیالی نیز با او همدرد است، احساس آرامشبخشی را تجربه میکنند. از طرفی، موسیقی غمگین محرک قدرتمندی برای خاطرات نوستالژیک دوران گذشته است. بازنگری از خاطرات نوستالژیک در قالب موسیقی، ممکن است خلق و خوی را بهبود بخشد، بخصوص اگر خاطرات مربوط به لحظات مهم و معنادار زندگی باشد. ما با تخیلات قوی و حتی قابل لمس، از مرور این خاطرات لذت میبریم. چنانچه در یادآوری لحظات خوب، تقریباً به همان اندازه، غم و اندوهِ از دست دادن آنها نیز به وجود میآید. از نظر علم بیولوژیک نیز موسیقی غمگین باعث ترشح هورمون پرولاکتین میشود؛ هورمون تسکین دهنده و آرامبخشی که هنگام شیر دادن مادر به نوزاد ترشح میشود. پرولاکتین دربرابر درد روانی و تشنج ذهنی، احساس آرامش ایجاد می کند. بطور کلی، موسیقی غمگین میتواند تسکینی بر احوالا غمگین انسان باشد، اما آنچه رد غم را ترمیم میکند، موسیقی تجربه و یادگیری از اتفاقات زندگیست؛ چرا که غم، لازمهی زندگیست!