نوروز جشن پایان و آغاز
سال است که جشن فروهرها و فروردین نامگذاری شده است.
جشنی که یادگار دوران باستان است و از گزند حوادث ایام در طول تاریخ به دور مانده و هرسال باشکوهتر از
سال پیش برگزار و زنده نگهداشته شده است.
جشن نوروز را جشن روستائیان و چوپانیان دانستهاند که بعدها ثروتمندان و پادشاهان به آن رونق بخشیدهاند. نوروز جشن پایان آفرینش نیز نامیده شده چرا که آفرینش با خلقت انسان به پایان رسید.
پیش از نوروز ایرانیان سرتاپای خود را پاک میشستند و جامهی
نو میپوشیدند. با سرودن اوستا تشریفات مذهبی به جای میآوردند و سفرههایی میچیدند و بر سر سفره نوروز شیرینی، شمع، آینه، گل، نقل، منقل آتش و عود میگذاشتند و سفرهها را با خوردنیها و آشامیدنیهای نیکو میآراستند.
در لحظه نوروز فرد ریش سفید یا سالمند خانواده برخاسته و به هریک از اهل خانه ۳ عدد آبنبات و یا ۳ قاشق عسل، سکه زرین یا سیمین و یا برگ سبز هدیه میداده است. همه خانواده میایستادند و اوستای تندرستی را میسرودند و برای خود و بستگانشان از اهورا مزدا دیرزیوی، نیکنامی و شادکامی آرزو میکردند.
یکی از دیگر رسوم نوروز این بوده است که اگر تحویل
سال در شب اتفاق میافتاده لحظه تحویل
سال بر پشتبامهای کاخ و بناهای بلند شهر، خرمن آتش میافروختند و مردم هم به تبعیت در پشت بام خانههایشان همین کار را انجام میدادند.
درباره هفتسین که به شماره و تعداد اَمشاسپَندان(هفت فرشته نیکی) که یاران اهورامزدا بودند، بر سر سفره هفتسین قرار میدادند؛ گفته شده که درابتدا هفتچین بوده به معنای میوه چیده شده است که بعدها تحت تاثیر زبان عربی که حرف چ ندارد، چ به سین تبدیل شده و هفت سین امروز یادگار همان سفرههای نوروز باستان است که هر سین نمادی از یک مفهوم زیباست و فلسفهای در دلش جریان دارد.
بعد از اسلام خواندن قرآن در لحظه تحویل
سال مرسوم میشود و مردم به فراخور حالشان در حین تلاوت قرآن نیتهایی میکردند. بزرگتر هر خانواده عیدیها را در دل قرآن قرار داده و به دیگران هدیه میداده است.
اما بر اساس شاهنامه جشن نوروز برای اولین بار در دوران جمشید، پادشاه پیشدادی برگزار میشود.
جمشیدشاه ۷۰۰
سال حکومت میکند و در هر پَنجَه یا پنجاه
سال کاری انجام میداده است. مثلا در پنجاه
سال اول از صنعت آهنگری برای ساخت تسلیحاتی چون برگستوان استفاده میکند. در پنجاه
سال دوم به پوشش و لباس مردمان پرداخته و بافت پارچههایی مثل ابریشم و دیبا را به مردم میآموزد. در پنجاه
سال سوم طبقات اجتماعی جامعه را ساماندهی کرده و برای اولین بار یک نظم اجتماعی ایجاد میکند و طبقاتی را برای مردم تعریف میکند.
طبقه اول کاتوزیان یا روحانیون، طبقه دوم نیساریان یا جنگاوران، طبقه سوم بسودیان یا کشاورزان و طبقه چهارم صنعتگران و پیشهوران بودهاند.
جمشید درسالهای بعد به ساخت و ساز بناهای متعدد با گل و خاک و... میپردازد و ساخت عطر و بوهای خوش را نیز میآموزد. اما بالاخره دریکی از پنجهها، جمشید با کمک فرّه ایزدی تختی پادشاهی با انواع گوهر برای خودش میسازد که در آسمان توسط دیوان و بدستور او به پرواز در میآید. در شاهنامه میخوانیم:
چنین
سال پنجه برنجید نیز
ندید از هنر بر خرد بسته چیز
همه کردنیها چو آمد به جای
ز جای مهی برتر آورد پای
به فرّ کیانی یکی تخت ساخت
چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت
که چون خواستی، دیو، برداشتی
ز هامون به گردون برافراشتی
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر آن تخت او
شگفتی فرومانده از بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز
نو خواندند
سر
سال نو هرمز فرودین
بر آسوده از رنج، تن، دل زکین
بزرگان به شادی بیاراستند
می و جام و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار
به ما ماند از آن خسروان یادگار
چنین
سال سیصد همی رفت کار
ندیدند مرگ اندر آن روزگار...
۳۰۰
سال بدون مرگ و رنج و بیماری بر سرزمین جمشید میگذرد اما جمشید به خودش مغرور میشود و کفر میورزد. کسی را بالاتر از خویش نمیبیند و مهان را جمع میکند و میگوید:
که جز خویشتن را ندانم جهان...
او ادعای خدایی میکند و به دلیل همین ناسپاسی فرّه ایزدی از او گرفته میشود و روزگار بر او تیره و تار میگردد. سرزمین ایران را هرج و مرج فرا میگیرد و مردم از ضحاک تقاضا میکنند که حاکم ایران شود. جمشید فرار میکند و بعدها در دریای چین به دست ضحاک با شمشیر به دونیم شده، و کشته میشود. بدین ترتیب دوران سیاه پادشاهی ضحاک بر ایران زمین آغاز میشود.
برگرفته از "تاریخچهی نوروز" مجله "بررسیهای تاریخی" بقلم "منوچهر شجاعی"
✍ سمیرا غفاری
#کانون_شعر_و_ادب#سال_نو_مبارک@Kanoonehsheroadab