خبر و کلیپ داغ

#جامانده
Channel
Logo of the Telegram channel خبر و کلیپ داغ
@KHABBARPromote
2.94K
subscribers
56.2K
photos
34.2K
videos
12.7K
links
کانال تعرفه تبلیغات 👇 ⬇️⬇️ https://t.me/joinchat/AAAAAETmT6aM1t5B86TCag حتما عضو کانال اصلی ما بشوید ↙️↙️ @KHODABOZORGASTT @KHODABOZORGASTT
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مکتب‌حاج‌قاسم‌
🌷رازرفعت‌مقام‌حاج‌قاسم‌سلیمانی

و هنوز انتظار #انتقام_سخت را میکشیم!

#انتقام‌_سخت
#پاسخ_سخت
#انتظار_سخت

#جامانده
🆔https://eitaa.com/ba_rofaghaye_shahidam
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مکتب‌حاج‌قاسم‌
🌷رازشهادت‌‌حاج‌قاسم‌سلیمانی

و هنوز انتظار #انتقام_سخت را میکشیم!

#انتقام‌_سخت
#انتظار_سخت

#جامانده
🆔https://eitaa.com/ba_rofaghaye_shahidam
میگفت بچه رو که مجدد از من گرفته بود دوباره بهم داد.. دیدم بچه داره میخنده..از خواب بلند شدم و ترسیده بودم که اصلا بچه زنده به دنیا میاد یا نه..
▫️بعد همون موقع به من گفت این محمد علی من در جوانی شهیده و اولین شهید بعد از من در خانواده صدرزاده است.

خوبه بدونید👇
درباره فیلمی که از شهادتش فرستادم خوبه بدونید که
▫️#شهید_مصطفی_صدرزاده جدای از این که فرمانده بچه های #گردان_عمار تیپ فاطمیون سوریه بود.. خیلی مظلوم بود..پشت سرش حرف زیاد میزدن..هم باصلابت بود و هم مظلوم..این آخریا بعضیا بهش می‌گفتن چون نیروهاش زیادشهیدمیشن.. لیاقت فرماندهی نداری..! این در حالیه که توو خط خودش از بس تکاپو داشت اکثر اوقات مجروح بر می‌گشت..
▫️برادر عزیز و همرزمم #علی_اصغر_منتظری که باهاش مأنوس بود میگه.. قرار بر این شد که یه دوربین توو عملیات آخری روز تاسوعا ۹۴ روی مصطفی چفت بشه تا کاراش ثبت و ضبط بشه..
▫️همینم شد..ولی قبلش، مصطفی به فرمانده بالا دستیش گفته بود که توو این عملیات شهید میشه..😭 یعنی روز تاسوعای ۹۴
▫️ببینید مصطفی..قبل از شهادتش بعد از ناله حیدری..و رجزخوانی..چجور تیر میخوره و..رو زمین غلط میخوره..😭
▫️به لطف خدا این فیلم لحظه شهادت #شهید_مصطفی_صدرزاده را من #جامانده در تاریخ ۹۸/۱/۱۲ برای اولین بار در کانال با رفقای شهیدم در پیام رسان ایتا منتشر کردم، که بعدش به صورت گسترده در ابرکانال‌های گوناگون دست به دست و منتشر شد.
▫️خدا خیر بده به برادر جانباز و مدافع حرم و همرزمم در دفاع مقدس و دفاع از حرم برادر #علی_اصغر_منتظری که این قطعه فیلم رو در اختیارم قرارداد. در حقیقت ایشان بانی خیر انتشار این کلیپ در کانال با رفقای شهیدم شد.
▫️جالبه که بدونین لحظه تیرخوردن #شهید_مصطفی_صدرزاده رو بچه‌های فیلمبردارمون عمدا سیاه کردن تا معلوم نباشه..
▫️داستان این فیلمبرداری هم جریانش مفصله که چرا دوربین از اول روی شهید زوم کرده بود که خود برادر #علی_اصغر_منتظری کامل در جریانه. بماند..!
▫️جهت اطلاع شما خوبه بدونید که برادر همرزمم #علی_اصغر_منتظری از دوستان نزدیک #شهید_مصطفی_صدرزاده بوده و خودش از فیلمبردارها و مستندسازان شهدای مدافع حرمه..



حالا از چگونگی ارسال و خبر پیکر پاک شهید صدرزاده بشنوید به کلام همرزم عزیزم برادر علی اصغر منتظری👇

▫️روز دیدارمصطفی سر رسید..و قرار بود پیکرش رو برای دیدار عمومی در حسینه معراج برگزار کنن. من از قبل با مصطفی سری تو سرها داشتیم و دیداری هم که پیشکسوتان #گروهان_باهنر #گردان_عمار در بهشت زهرا داشتیم مصطفی رو دعوت کردیم و این ارتباط او با عزیزان برقرار شده بود. من هم بعد رفتن او به سوریه با خانواده شون در تماس بودم..
▫️ روز قبل شهادتش داستان عجیبی پیش آمد که بماند.. پیکرش یک هفته طول کشید تا بدست خانواده برسه و من دائم در منزل ایشان بودیم و با تاکید پدر و خانواده قرار شد کلیه امورتشیع به عهده بنده باشه..
▫️اون روز خانم آقا مصطفی و پدر و مادر شهید مدافع حرم #شهید_حسن_قاسمی‌دانا و دختر مصطفی فاطمه خانم و پسرش آقا محمدعلی رو با خودم بردم معراج..
▫️ لحظه موعود سررسید.. پرچم ایران رو تابوت بود و کسی تا اون لحظه پیکر رو ندیده بود(البته روز قبل که پیکر رسید من بطور اختصاصی پیکر رو دیده بودم؛ پیکر و صورت آقا مصطفی خیلی طبیعی بود با همون لباس که لحظه تیر خوردن تنش بود) ولی وقتی روی پیکر رو زدن کنار من که هنگ کردم.. برای تغسیل و کفن پیکر رفته بود غسالخانه.. درحین تغسیل گویا از سینه و دهان مصطفی خون جاری میشه و هر کاری میکنن خون بند نمیاد.. بخاطر همین دهان و بینی او را با پنبه پر کردن که دیدنِ این چهره برای من که قابل قبول نبود..
▫️این گذشت تا اخر مراسم رسید و همون نفرات رو سوار ماشین کردم.. داشتم از درب معراج بیرون میزدم که خانم آقا مصطفی گفت:حاج آقا.. ببینید فاطمه چی میگه..!!! در همون حال حرکت از فاطمه پرسیدم چی شده عموجان چی میخای...؟! با هق‌هق ریزریز گفت این که بابای من نبود..!!!😭
من انگار ی پتک زدن تو سرم.. درجا ماشین رو نگه داشتم تا درب معراج بسته نشده عقب عقب رفتم و کنار ساختمان اداری ایستادم و از دوستان خواستم مسئول معراج رو صدا کنن.. ایشونم امد گفت چی شده حاجی! گفتم ببین فاطمه خانم چی میگه..! ایشانم از فاطمه خانم پرسید چی شده عمو جان! چی میخای؟! فاطمه هم با همون حالش گفت این بابای من نبود..😭 مسئول معراج دیگه هیچی نگفت.. انگار خودش هم از اون چهره شهید راضی نبود.. گفت شما برید من زنگ میزنم دوباره بیایید برا دیداری خصوصی.. فقط خانمش با فاطمه خانم..