View in Telegram
میان حجمی از سکوت، هر شب گور واژگانی را که بر من نهاده بودی، می‌گشایم؛ کلماتی که در ظلمتِ ایام، چون مشعلِ حیات در رگ‌هایم می‌تابیدند. آن‌ها را پرستیدم، چنان‌که گویی مقدسانِ عشق‌اند. اکنون اما، در هر سایه و لبخندِ بیگانه، ردای آن‌ها را می‌بینم که چون برگ‌های خزان، بر خاک ریخته‌اند. چگونه واژه‌هایی را که با جانم پیوند داشت، در دهانِ اغیار افکندی؟ هر حرفی که در گوشم نجوا می‌شد، در لب‌های دیگران به هزل بدل شد، و هر نجوایی که زخم‌هایم را مرهم بود، به خنجری دو سر مبدل گشت. اکنون، میان گلویم سنگینی آن جمله‌ها را می‌فشارم، گویی زنجیرهایی باشند بر خاطراتی که تعلق حقیقی‌شان به من نیست. واژگانی که با هر بازخوانی، خون بر رگ‌های روحم می‌ریزند و در دهانِ دیگران، به تلخی می‌چرخند. بگو، چون جامه‌ی عهد از تنم ربودی، بر قامت کدامین غریبه آویختی؟ به کدام چشم بیگانه، آن نجوای مقدس را پیشکش کردی؟ و من تنها یک پرسش دارم.. آیا در عمق آن سخنان که روزی نام مرا داشتند، هیچ شعله‌ای هنوز زنده است؟
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily