گوشه ای از من:)
با دستای زخمیم، به کامواها عشق میدم و اونارو زنده میکنم:>
اینجا پر از اتفاقات رندوم و روزمرگی هامه..امیدوارم از خوندنشون خسته نشید3>✨️
سریال میبینم، آهنگ گوش میدم، کیپاپ استن میکنم و خلاصه برای همه چیز فنگرلی میکنم^^
انقدر این چند وقت آهنگ گلزار رو روی همه پستا گذاشتن یهو امروز به خودم اومدم دیدم یه صدایی تو ذهنم داره میگه تووووو خرابببب کردیییی همههه چیزوووو خودددتتت
امروز که داشتم تو خیابون قدم میزدم، به این فکر می کردم که چقدر خستهام. از اینکه اولویت آخر همه بودم و همیشه یه جایگزین داشتم، از اینکه هیچوقت هیچکس منو جدی نگرفت، از اینکه هیچوقت بهم دوست داشتن حقیقی ای نرسید و هرچی که بود فقط یه تظاهر تخمی از اطرافیان بود، از گریههای یواشکی تو کنج اتاقم، به خودم میگفتم که یه موجود اضافیام، میگفتم به درد هیچ چیزی نمیخورم، خودمو با قدمهای نا امید تو کوچههای سرد سرزنش میکردم و نا امیدتر میشدم، اونقدر راه رفتم که کف پاهام بی حس شد و در آخر به این نتیجه رسیدم که گاهی اوقات همه ما ادما به نا امیدی میرسیم، و گاهی هزارتا بهونه واسه ناراحتی پیدا میکنیم، و این عیبی نداره، اینم جزوی از زندگیمونه.
امروز استادمون خیلی جدی گفت تاحالا خواب افرادی که فوت کردن رو دیدید منم پاشدم و خیلی جدی تر گفتم عموی بابام تازگیا فوت کرده، خواب دیدم که توی خواب، خواب دیده بودم که اون عمو داشت پاستیل میخورد و منم داشتم اینو به خانوادم میگفتم🥰😂