گفتمان آب، توسعه و محیط زیست؛ صابر معصومی

Channel
Education
News and Media
Politics
Nature and Animals
PersianIranIran
Logo of the Telegram channel گفتمان آب، توسعه و محیط زیست؛ صابر معصومی
@Iranian_DiscoursesPromote
153
subscribers
68
photos
9
videos
187
links
یادداشتهای یک توسعه چی: کارشناس ارشد امنیت آب، توسعه بین الملل و محیط زیست و دانش آموز روابط بین الملل دانشگاه تافتز آمریکا هستم. اکنون بعنوان مشاور ارشد تغییر اقلیم انجمن پناهندگان دانمارک در افغانستان حضور دارم.
To first message
کنش گری جامعه بی کنش

1️⃣
برای آنکه تیم فوتبالی در لیگ قهرمان شود، یا دونده ای برنده مسابقه مارتن شود یا گروه تئاتری اجرای خوبی داشته باشند یک چیز لازم دارند: تمرین مدام و از کم به زیاد. در حقیقت بدون تمرین، و بدون پیمودن مسیری طاقت فرسا و خودآگاهانه، نه تنها انتظار دستیابی به موفقیت غیرمعقول است، بلکه حتی اگر بدون تمرین، فعالیتی صورت گیرد، نتایج آن می تواند فاجعه بار یا مضحک باشد.

2️⃣ [شاید، داستانی آشنا:] مالک آپارتمانی در یک مجموعه ٢٠ واحدی هستم. بیش از ۴ سال است که مجموعه بدون مدیریت مانده است. یکی از مالکان (که ساکن نیست) از سر دلسوزی پرداخت قبوض را برعهده گرفته (بدلیل اینکه من عموما ایران نیستم، نمی توانم مدیریت را عهده دار شوم). بقیه کارهای ساختمان معطل مانده. تلاشهای بسیار برای برگزاری جلسه مالکان یا تشکیل گروه همفکری آنلاین بی نتیجه مانده. در شرایطی مشابه جنگ سرد، هیچکس حتی به دیگری سلام نمی کند! برخی مالکان به این عزیز داوطلب توهین و کم لطفی می کنند که جز من و دو مالک دیگر، کسی از ایشان دفاع نمی کند. سکوت مطلق!

🔸اگر نگاهی به اطراف بیاندازیم این بی تفاوتی و بی عملی را در زندگی روزمره می بینیم. برای مردم ایران، مسائل و کژی های اجتماعی آنچنان هم حساسیت برانگیز نیستند. یکی عموما به دلیل ندیدن آموزش و دوم احتمالا به عنوان یک ویژگی فرهنگی. بیرون انداختن زباله از ماشین، مشارکت کم در کارهای خیر واقعی، بی تفاوت گذشتن از کنار ناراستی ها، پذیرش کج ها و کجی ها، راه دادن به متخلفان و ...

🔹همین کنش‌گری های کوچک که اگر جامعه بدان اهتمام می ورزید و تمرین می‌کرد، شرایط زندگی مان در این "کرب بلا" کلی بهتر می بود.

🔸حال چنین جامعه ناآماده و تمرین نکرده ای می خواهد وارد میدان مسابقه بزرگ شود. تغییرات اجتماعی بزرگ پدید آورد. انقلاب کند. فرد و حکومت عوض کند. تعیین سیاست خارجی کند. حقوق اقوام را تأمین کند و ...

آیا به نظر شما می تواند موفق باشد؟
آیا یکی از دلایل اینکه جامعه آتشفشانی ایران در پس زمینه ذهنی خود می داند (و حتی به آن اعتراف می کند) که با این خیزشها و اعتراضات، حتی به فرض محال تغییر حکومت، آش و کاسه همان خواهد بود، این نیست که می داند خود به اندازه لازم تمرین نکرده؟

❇️ در دهه های پیشین، شاید می توانستیم توجیه کنیم که نبود ابزار آموزش و انتقال مفاهیم، دلیل عقب ماندگی فرهنگی ایرانیان است. آیا امروز هم که رسانه از رگ گردن به ما نزدیک تر است، چنین توجیهی می تواند قابل پذیرش باشد؟

صابر معصومی
کانال گفتمان آب، توسعه و محیط زیست
Forwarded from عکس نگار
دعوت به جلسه سخنرانی: آب بعنوان ابزار فشار سیاسی و نظامی

💧مسأله آب همواره جزو روایت های اول مناقشات بین فلسطینیان و اسرائیل بوده است.
در این کشاکش، آب به معنا و وجه کامل، بعنوان ابزار فشار سیاسی و نظامی مورد بهره برداری قرار گرفته است.

🔸یکی از روشهای مقاومت در برابر این فشار، کشیدن مسأله به میدان اندیشه ، دانش و نظریه پردازی در سطح بین‌المللی است.
در سالهای اخیر تعداد متفکران فلسطینی در مورد آب در دانشگاه ها و اندیشکده های جهان رو به فزونی بوده است.

🔹گل سرسبد این متفکران، آقای دکتر مارک زیتون هستند. ایشان که اکنون مدیر قطب آب ژنو و استاد دیپلماسی آب موسسه تحصیلات تکمیلی ژنو در سويیس هستند، سالهای پیش، استاد امنیت آب در دانشگاه ایست آنگلیا بریتانیا بودند. جایی که من افتخار شاگردی ایشان را داشتم.

🔸ایشان نظریه پرداز "هژمونی آب" و همچنین امنیت آب هستند و از شاگردان دکتر تونی آلن نظریه پرداز "آب مجازی" بوده اند.

🎙 به مناسبت حوادث تاسف بار غزه، کمپین مردمی حمایت از زاگرس مهربان از ایشان دعوت کرده اند تا در مورد بهره‌برداری از آب بعنوان ابزار فشار سیاسی و نظامی در فلسطین سخنرانی داشته باشند.

❇️ موجب افتخار من است که مدیریت این جلسه به من محول شده است.

از شما دعوت می کنم که در این جلسه شرکت بفرمایید:

روز: یکشنبه ٣٠ اردیبهشت، مصادف با ١٩ ماه می

ساعت: ٢١٠٠ تا ٢٢٣٠ به وقت تهران

لینک جلسه:
https://www.skyroom.online/ch/zagrosmehraban/goftogohayeab
Forwarded from عکس نگار
افغانستان، تغییر اقلیم و چالش پیش روی جامعه جهانی

🔸افغانستان جزو 5 کشور دنیاست که با وجود اینکه کمترین تولید گازهای گلخانه ای را دارد، بیشترین زحمت و مرارت را از تغییرات اقلیمی متحمل می شود.

🔹ریشه این آسیب پذیری در عدم توانایی جامعه افغانستان در تطابق و تاب آوری در مقابل بلایای مرتبط به تغییر اقلیم است که به نوبه خود به صورت سنتی به مساله فقر در این کشور، بی ثباتی سیاسی، رقابتهای قومی، طرحهای سیاسی قدرتهای بزرگ، و شرایط سخت اقلیمی و جغرافیایی آن برمیگردد.
در این میان، پس از استقرار طالبان، به میزان بسیار زیادی از کمک های بین المللی توسعه ای نیز کاسته شده و اعانه های بین المللی صرفا برای مسائل بشردوستانه (نجات از خطرات و زنده مانی) اختصاص داده می شود.

▪️در حقیقت، افغانستان می گوید: با این که من در تغییرات جهانی اقلیمی هیچ تقصیری نداشته ام و در مقابل، یکی از قربانیان اصلی آن هستم، اما جامعه جهانی که خود عامل چنین شرایطی برای مردم من بوده است، در این شرایط و به بهانه حضور طالبان، این مردم را از هر کمکی که مربوط به افزایش تاب آوری و سازگاری باشد محروم کرده اند.
دلیل یا بهانه جامعه بین الملل این است: کمک ما به مردم در حقیقت کمک به طالبان دیده خواهد شد و اعتبار ما در افکار عمومی را زیر سوال خواهد برد.

نظر شخص من این است که در مورد مساله افغانستان، جامعه بین الملل آنچنان که باید هوشیار و بالغانه عمل نمی کند. این که به بهانه تسلط یک گروه نامطلوب بر یک کشور، سرنوشت مردم به گروگان گرفته شود، صرفا مشکلات غرب را در آینده چندین برابر خواهد کرد.
جامعه جهانی به گونه ای رفتار می کند انگار که تجربه افغانستان قرار نیست جای دیگری تکرار شود و به همین دلیل تمایلی ندارد که آن را بعنوان یک مدل و درس آموخته ببیند که چطور می تواند علی رغم تسلط یک گروه (که مطلوب جامعه جهانی نیست) بر یک کشور، سازوکاری اتخاذ شود که مردم آن کشور (که عموما فقیر و آسیب پذیر هستند)، این احساس را نداشته باشند که به گروگان گرفته شده یا تنبیه می شوند.

🔹به نظرم، جامعه جهانی تا رسیدن به این توانمندی و بلوغ، راه درازی در پیش دارد.

📷 تصویر: در دو روز گذشته یک دوره آموزشی برای متخصصان افغانستان در خصوص دستورالعمل تدوین و اجرای برنامه های مشارکتی سازگاری با تغییر اقلیم برگزار کردم. تجربه بسیار خوبی بود و همکاران افغانستانی به خوبی و تسلط در مباحث مشارکت کردند.

صابر معصومی
کانال گفتمان آب، توسعه و محیط زیست
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
قفقاز زیبای من

افسانه ای از ساکارتوِلو (گرجستان) می گوید، در ابتدای آفرینش، خداوند همه اقوام را جمع کرد تا زمین را بین آنها تقسیم کند. بعد از اینکه کار تقسیم تمام شد و همه متفرق شدند، سایه یک گروه از دور پیدا شد: گرجی ها تلوتلو خوران تازه داشتند می رسیدند!
خداوند خشمگین از این بی مبالاتی، آنان را ملامت کرد.
آنان برای جلب رضایت او گفتند که خدایا ما دیر کردیم چون جشنی داشتیم و به سلامتی تو پیاله می زدیم!
خداوند از این شیرین زبانی آنها خوشش آمد و بهترین قطعه کره زمین را که برای خود نگاه داشته بود، به آنها داد: قفقاز!

نامیدن قفقاز بعنوان "زمین خدا" خیلی هم مبالغه آمز نیست. بدیع ترین مناظر طبیعی و متنوع ترین فرهنگها و زبانها و رقصها، نعمتی بی نظیر برای ساکنان این سرزمین از داغستان و چچن تا آذربایجان است.

امیدوارم در این جمعه زیبای بهاری از این رقص زیبای سرزمین من، قفقاز لذت ببرید

https://www.youtube.com/watch?v=SANJrU5PjOQ
شنبه یا پنجشنبه؟ یا هر دو؟

🔹امروزه برخی از گزاره ها و رسوم چنان در زندگی های ما تنیده شده اند که انگار از ازل همواره چنین بوده اند. در حقیقت اصل پیدایش آنها به ندرت مورد سوال واقع می شود.
در بین چیزهایی مثل سفید پوشیدن در مراسم عروسی، دادن حلقه ازدواج، قرمز بودن بابانوئل، جنسیتی کردن رنگها (رنگ صورتی برای دختران و آبی برای پسران)، که همگی رسوم و آدابی جدید هستند که ریشه در تمایلات و انتخابهای بازاریابی جهان سرمایه داری امروز دارند، شاید مساله تعطیلات آخر هفته، بازنشستگی و میزان ساعات کاری، بیشترین اثر را در زندگی روزمره داشته باشند.

🔸اگر به تاریخ بنگریم چیزی به نام ساعت کاری یا تعطیلات آخرهفته در اجتماعات بشری معنا نداشته است. پیشینیان ما که بیشتر رعایایی کشاورز و صنعتگر بودند همواره و تا زمان مرگ کار می کردند. هنوز هم مشاغلی که عملا تعطیلات آخر هفته، بازنشستگی و 8 ساعت کاری در روز برایشان تعریف نشده یا نمی تواند تعریف شود در اطراف ما کم نیستند. از کشاورزان بگیر تا بازاریان.

🔹توسعه سرمایه داری و کمی تقسیم بهتر ثروت (اجبارا به دلیل تداوم سرمایه داری نوین) که باعث ایجاد "قدرت خرید مازاد مایحتاج" برای رعایای سابق و کارکنان کنونی کارخانه ها و شرکت ها و دوایر دولتی شد، زمینه را فراهم آورد تا "هِنری فورد" بزرگ یک ابتکار برد-برد را آغاز کند: ساعات کاری هفتگی را 40 ساعت تعیین و یک روز در هفته را تعطیل کند (همان روز یکشنبه که کارگران مسیحی عملا بیشتر آن روز را صرف کلیسا می کردند) تا رعایای شرکت اتومبیل سازی اش بتوانند کمی استراحت کنند تا هم بهتر کار کنند و هم فرصت کنند که محصولات شرکت را بخرند تا ایشان بیشتر سود ببرد! در نهایت با اعتراض کارگران یهودی، شنبه نیز به تعطیلات افزوده شد و ساعات کاری روزانه 8 تعیین شد.

❇️این روزها که بحث شنبه و پنجشنبه در جریان است، به نظرم بایستی "بستر زمانی و اقتصادی-اجتماعی" تصمیم گیری را مدنظر قرار داد:

1. به مدد تکنولوژی و هوش مصنوعی، عملا حتی کار 5 روز در هفته هم مورد نیاز نخواهد بود. بسیاری از سازمانها در دنیا، امروز مدل عاقلانه 4 روز کار و 3 روز تعطیل را با موفقیت پیاده کرده اند. به هرحال، بشریت (در کل) به آن سطح از رفاه رسیده است که برای بهره بردن از نعمات دنیوی 3 روز تعطیل را نیاز داشته باشد. این در مورد ایرانیان که خوشگذرانی و لذت از روزگار جزوی واجب از فرهنگشان است، بیشتر صدق می کند بخصوص در چارچوب حکمرانی که خلق ثروت را نه از راه تولید و کار و کوشش، بلکه از راه فروش منابع خام طبیعی ترسیم کرده است.

2. هر سیستمی، چه کارآمد و چه ناکارآمد، یک سقف از بهره وری دارد که بنابر قوانین طبیعی نمی تواند از آن بهتر عمل کند (پارادوکس ژِوون یا پارادوکس بهره وری). برآیند عوامل مختلف فرهنگی، اقتصادی، فساد، جغرافیایی و سیاسی ایران نیز نشان می دهد که از آنجایی که استراتژی و عزمی در حکومت برای تغییر هیچ یک از نهاده ها دیده نمی شود، قرار نیست اتفاق خاصی در ستاده (بهره وری کلی جامعه ایرانی) بیفتد. چه یک روز در هفته تعطیل باشد و چه سه روز. شاید تعطیلی سه روز فرصت بهتری فراهم کند که صمیمیت بین خانواده ها! بیشتر شود.

3. به نظرم تنها در اقتصاد آزاد از دولت و غیراجاره ای (بدون رانت) است که بایستی دغدغه روز تعطیل داشت. در کشور نفت خیزِ "هر آن کس که دندان دهد نان دهد" ایجاد تشویش در بین ریزه خواران خان حکومت از رعایای کارمند بگیر تا بنگاه های شبهه خصوصی اقتصادی در مورد اینکه کدام روز از بین 6 روزِ عملا تعطیل کشور، بایستی رسما تعطیل اعلام شود، سرگرمی سیاسی است.

صابر معصومی
کانال گفتمان آب، توسعه و محیط زیست
تنهای تنهای تنها هستیم.

پدربزرگم تاجر متمول و دست به خیری بود. تا آن زمان که از پا افتاد و ورشکست شد همه خانواده روزگار خوشی داشتند. نه صرفا از این بابت که وضع مالی شان خوب بود بلکه به این دلیل که از "لذت زیست متواضعانه و دستگیری از دیگران" بهره مند بودند.
مادرم می گوید بعد از ورشکستگی، اوضاع برگشت. دریغ از یک نفر که به داد این خانواده خوب برسد. اینطور که از سخنانش حس می کنم، بیشتر از درد بی پولی، زخم تنها گذاشته شدن توسط همانهایی که پای سفره بودند، سوهان روح خانواده شده بود.
می گوید، پدربزرگت نصیحت می کرد که: کلاه خودت را بچسب که اگر از پا افتادی، نه تنها همگان از رویت رد خواهند شد، بلکه لگدی هم نثارت خواهند کرد.


🔹 این چند روزه، سیل آفرین و تبریک و تهییج و شادی و آغوش است که از اقصی نقاط دنیا به سویم روان است:
🔺 دم شما گرم که زدید. چه شجاعتی!
🔺ما جرات چنین کاری را نداریم باز آفرین به شما.
🔺ما پشت شما هستیم بتازید!

🔸 می گویم: خب آفرین بر حمایت شما. می آیید باهم برویم ایران و در جبهه جنگ باشیم؟ یا کمک واقعی دیگری می توانید بکنید؟
🔹پاسخ: نگاه به افق...!


ای ملت ایران
ای رئیس حکومت
ای شورای عالی امنیت ملی
ای همشهریان هیجان زده
ای سپاه پاسداران که سرنوشت این ملت را یک تنه قبضه کرده ای!

جنگ و نزاع دو رو دارد. یا برد یا باخت.

🟢 اگر این نزاع را بردیم چه عایدی معنوی و مادی استراتژیکی نصیب من و شما خواهد بود؟ دروازه کدام خوشبختی زمینی و ملکوتی بر روی ما باز خواهد شد؟
🔴 اگر باختیم و سیاه بخت و ویران شدیم چه؟ کدام یک از این "ملت مسلمان جهان" و همپیمانان!!! روس و چینی ما، یک قطره آب در دهان ما خواهند چکاند؟ تاکنون در کدام واقعه بین المللی که ایران یک طرف آن بوده، دیگر کشورها بصورت اکثریت و فقط همین در حد لفظی همراه ما بوده اند که این بار دوم باشد؟ کسی که تنهاست آیا بهتر است بیشتر سروصدا راه بیاندازد، یا در گوشه ای بایستد و دست کم دچار تیر دشمنی بیشتر نشود؟
🟠 اگر قرار است که ما از شعار بنیادین انقلاب "نه شرقی و نه غربی" عدول کنیم و آب از آب تکان نخورد، چرا فقط در مورد شرق عدول جایز است و نه در مورد غرب؟ اگر ما در ایالات متحده سفارت نداریم، چرا در روسیه و چین داریم؟ اگر ما حامی مظلومان فلسطینی هستیم، چرا حامی مظلومان چچن و اویغور نبوده و نیستیم؟
🟣 آیا شما فکر می کنید که با کمک به زنده نگاه داشتن فدراتیو روسیه (و چین)، شما فضای نفسی برای ایران در بین جنگ دو طرف میدان باز کرده اید و بقای ایران تضمین شده است؟ آیا اگر قرار باشد "پارازیت پراکنی" ما وسط دعوای ابرقدرتهای بزرگ شرق و غرب باعث شود که برای احدی از طرفین راه نفسی باز شود، هیچ کدام از شرق و غرب به ما ترحمی خواهند کرد؟


اما از منظر توسعه ای، سیاسی و اقتصادی چرا اینگونه است؟
1️⃣ به تمامی کشورها و گروههای سیاسی-مذهبی جهان که به نوعی در ارتباط با ایران هستند (روس، چین، آمریکا، غرب، حزب الله، عراق، آذربایجان، تورکیه، عراق، افغانستان، طالبان، ...) توجه کنید. در شرایط فعلی، بدون استثنا، برای همه آنها، ایرانی خوب است و منافع آنها را تامین می کند که [با زحمت و مرارت] زنده و سرپا اما در یک سراشیبی ملایم شکست و رکود باشد. آنقدر قوی نباشد که بازی فعلی جهانی را به هم بزند. یک کپی از تصویر و غرش شیر داشته باشد و به واسطه افتادن در دام این تصویر، مستقیم یا غیرمستقیم و خواسته یا ناخواسته، برای آنها منافع مادی و سیاسی تامین کند.
2️⃣ بدین صورت اصولا سرمایه گذاری سیاسی، اقتصادی، معنوی، نظامی بیش از یک میزان "کج دار و مریز" بر روی ایران برای هیچ کدام از کشورها و گروهها نه تنها صرف ندارد و هدر دادن منابع است، که برعکس به ضرر منافع فعلی آنهاست.
3️⃣ ما آنقدر هیجانی هستیم (و عنان سیاست خارجی مان در دست بازماندگان قافله شهادت است) که همه برای سوق دادن تصمیمات ما به تامین منافعشان فقط کافی است یک آفرین بگویند، یک هورا بکشند و یا حتی ساکت بنشینند. ما از جیب و جان خودمان، منافع آنها را خواسته یا ناخواسته تامین خواهیم کرد.

چاره کار چیست؟
چاره کار دو کلام است: سکوت و آرامش در سطح بین المللی، و بازگشت به خود در عرصه ملی برای مبارزه با فساد، تقویت اقتصاد، و گسترش عدالت.
حتی همین ساختار فعلی حکمرانی، که مقدرات کشور به دست یک سازمان شبهه نظامی است، این ظرفیت را دارد که تا میزان قابل توجهی، هردو راهکار بالا را به اجرا بگذارد. ما تنها زمانی می توانیم بر بازی های جدی بین المللی تاثیر درست و منطقی بگذاریم که خودمان با تقویت چارچوب کلی حکمرانی داخلی، تمام رقبا را به پذیرفتن "ایران جدید" مجبور کرده باشیم. وگرنه قوی نشان دادن خود با تهییج دشمن تاریخی مان روسیه، با زرادخانه ای از موشک که به هرحال یک روز تمام می شود، کار عاقلانه ای نیست.

صابر معصومی
کانال گفتمان آب، توسعه و محیط زیست
اسیر دام تصویر خویش

در نوشتاری پیشین اشاره کردم که چگونه سیاست کلی "دفع-محور" جمهوری اسلامی، ما را بیچاره کرده است.

ما، بی دوست و بی یاور و متحدی در جهان تنها مانده ایم و بار این زندگی سخت و طاقتفرسا را خود به دوش انداخته ایم. حتی بیشتر، علاقه خاصی به کشیدن بار محنت کسانی در "سرتاسر" جهان نشان داده ایم که کشیدن یا نکشیدن بار محنتشان هیچ تاثیر مثبتی در حال ما، حال خود آنها، حال دین ما، حال انسانیت و حال مقدسین و مقدسات نداشته و ندارد.
بدتر، بی هیچ استثنایی شاهد بوده ایم که هرگاه آنان از بار محنت جستند، به ما پشت پا زدند و رد شدند.

امشب هم با این حملات، کسی به ما آفرین نخواهد گفت. ای بسا که اسرائیل ددمنش فرصتی بیاید برای مظلوم نمایی دوباره.

سوال امروز همه ما و جهان این است:
آیا اصلا معلوم است ایران واقعا چه می خواهد؟
اصلا آیا اگر ایران این کارها را نمی کرد ایران نبود؟

به تصویر حرکتهای ایران بنگرید:
- حمایت از حزب الله شیعی
- حمایت از گروههای سنی
- مسأله فلسطین و عرفات و فتح و حماس
- حمایت از بشار اسد!!!
- ورود به جنگ اوکراین
- عدم ورود به مساله ایغورها
- احتراز از ورود به مساله قره باغ
- دخالت در بوسنی
- احتراز از مساله چچن
- حمایت از وئزوئلا!
- حمایت از دانیل اورتگا، مرد قدرتمند پاناما!!!
- حمایت از جنبش پولیساریو!
- تلاش برای نفوذ به جیبوتی
- راهپیمایی اربعین
- سکوت در خصوص مساله مسلمانان روهینگایا
- راه انداختن لشکر قدس
- موشک اندازی به پاکستان!!!
- تلاش برای غنی سازی هسته ای
- تلاش برای خودکفایی
- اتهام بمب گذاری آمیا آرژانتین
- اتهام بمب گذاری ها در هند!!!
- اتهام فروش اسلحه در آفریقا


آیا تصویر و طرح و نقشه راه مشخصی می توانید در آنها ببینید؟


به نظر می رسد ایران، ناامید و آشفته و بی تدبیر، به هرچیزی دست میازد که به جهانی که چشمش را به مریخ و هوش مصنوعی و تغییرات اقلیمی دوخته بگوید: من هم -مهم- هستم. من راه هم ببینید. سابقه پرشکوه من، تافته جدا بافته بودن من، موقعیت جغرافیایی من، و .... از یادتان نرود.

حقیقت تلخ این است که ملتی که در دستیابی به آرمان سال ۵٧ اش از هر منظری که بنگریم شکست خورده است، می خواهد به جای تواضع پذیرش شکست، با ایجاد و حمایت از آشوب و سروصدا، بر شکست خود پوششی بگذارد.

در ساحت سیاست خارجی، آنگاه که ایران دید نمی تواند انقلابش را صادر کند یا مدلی موفق از حکمرانی و نظام اقتصادی به جهان (و کشورهایی که مشتاق این مدل بودند) ارائه کند، تصمیم گرفت آن را با صادرات هیجانات و آرزوهای آرمانی مذهبی جایگزین کند.

اما سوال این است که "صادرات هیجان" تا چه زمانی می تواند مشتری داشته باشد؟ همین الان که آتش جنگ و عدالت در منطقه شعله می کشد، تحلیلگران می گویند که حتی نزدیک ترین یاران ایران مثل حزب الله، در موقع لازم تکلیفشان بین انتخاب میهن پرستی لبنانی و اطاعت از ایران مشخص است و دلیل ابراز تمایلشان به ایران تنها به جهت دریافت کمک های مالی است! کسی گوشت قربانی دیگری که معلوم نیست چه می خواهد نمی شود!

در این آشفتگی، ایران، پا را از این هم فراتر گذاشته و هویت نوین خود را (با الهام از فرهنگ مردمش) اینچنین تعریف کرده:
من هستم چون اسرائیل هست
من هستم چون آمریکای جهانخوار هست
من هستم چون آشوب در این منطقه هست


سوالهای من این است:
آخر چه بر سر ما ایرانیان آمده که هویتمان در بود و نبود دشمنان باید تعریف شود؟

چه میزان از این آشفتگی را می توان به ریشه های باور مذهبی ایران و حکومتش نسبت داد؟ مگر تشیع (بخصوص پیش از آنکه به ویروس ویرانگر شریعتی مبتلا شود) باوری مبتنی بر تقیه و انتظار برای ظهور منجی نبود؟

آیا ذهنیت و فرهنگ ایرانی در این زمینه مسئول نیستند؟

"جمهوری اسلامی" صرفا مجمعی از چند آخوند و سپاهی که جهان را نمی شناسند و تیغ نفرت از نیام برکشیده اند نیست. ما همه، بخشی از سیاست داخلی و خارجی و جهانبینی جمهوری اسلامی هستیم.

آیا وقتش نرسیده همه ما ایرانیان تغییر مسیر و ذهنیت و ذهنیت دهیم؟


کاش یکی دستش می رسید این ماشین را از برق می کشید.

یا شاید مسکنی می داد تا فرصت اندک آرامشی حاصل آید و بشود آینه ای در مقابلش گذاشت که خود را مرور کند.

ما بازهم به روسیه باختیم
از چپ و راست و درون و برون محاصره شده ایم.
از بیرون، روس و صهیونیست و خیل عظیم غزه-پرستان.

از درون، مزدوران روسیه و اسرائیل و برخی ساده لوحان که در رگهایشان آدرنالین غلیان می کند.

چند روزی هست که درگیر گفتگو با اطرافیان و آشنایان از مناطق مختلف جهان هستم.
پیامهایی از قبیل عکس الصاقی: بتازید!

در بریتانیا نشسته است، تنها دغدغه اش اجاره خانه اش است و آرزو می کند که ایران بتازد و حمله کند و نابودشان کند...

اگر جنگی شد، ویرانی و عسرت اش برای من-ما خواهد بود، هیجان و لذت تقسیم گوشت قربانی برای دنیا.

🔹🔹🔹
اما اگر از نکبت بی خردی و ضعیف الاراده بودن حکمرانان جنگ شد، ما پای میهنمان ایستاده ایم.

خداوند به اهالی غزه صبر دهد.
💧دهمین گفتمان جهانی آب💧

محل برگزاری: بالی، اندونزی

زمان: ١٨ تا ٢۴ می (٢٩ اردیبهشت تا ۴ خرداد)

برای ثبت نام و اطلاعات بیشتر به این لینک مراجعه کنید.


صابر معصومی
کانال گفتمان آب، توسعه و محیط زیست
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نغمه آذربایجان

🎼 مقام (موقام – موغام) در موسیقی آذربایجانی به دو دسته کلی دستگاه ها (همچون راست و شور و همایون و …) و موقام ضربی (همچون آرازباری، قره باغ شیکسته سی، منصوریه، شیروان شیکسته سی و …) تقسیم می شوند.

🪕 در بین موقام های ضربی، "سماع شمس" شور و حرارت خاصی دارد که روح را به پرواز در می آورد. از بهترین اجرا کنندگان این موقام هم، استاد بی بدیل موسیقی آذربایجان، عالیم قاسیم اف هستند.

قطعه پرشوری که به مناسبت این جمعه تقدیمتان می کنم، در استکهلم سوئد و در سال 1989 اجرا شده است.

امیدوارم از آن لذت ببرید!
Forwarded from عکس نگار
خوشا به حالت


▪️شاید از اولین دروغها که از یک مرجع رسمی در اولین تجربه ورودمان به جامعه شنیده باشیم این شعر مصطفی رحماندوست در کتاب درسی باشد:

خوشا به حالت ای روستایی
چه شاد و خرم چه باصفایی

🔹تصویری که از ذهنیت یک جوان شاعر شهری خیال‌پرداز دور از واقعیت زندگی روستایی برخواسته بود و سیستم غافل و چپگرای اسلامی آموزش و پرورش آن زمان، بدون کنکاش و نقد، آن را به خورد ذهن کودکانه ما داده بود.

🔸شاعر مذکور احتمالا همچنان در شهر می زیید و نمی خواهد که به روستا برگردد و برای خودش "خوشا به حالت" بخواند! این درحالی است که امکانات امروز زیست در روستا با آن روزها ابدا قابل مقایسه نیست.

🔹اگر در نظر حکومت و برخی، اینهمه خوش به حال روستایی جماعت بود که غبطه خوردن به حالشان را یک دغدغه آموزشی ملی دانست، پس آنهمه دم و دستگاه "جهادسازندگی" برای چه بود؟ خراب کردن حال خوش روستایی ها؟!

🔸این را گفتم که به مطلب دیگری بپردازم:
در یک مقایسه تاریخی، امید به زندگی جوامع، با میزان درآمد سرانه در گذر تاریخ مقایسه شده است.
جای شگفتی نیست که در جوامع و برهه های زمانی که پول بیشتر بوده، امید به زندگی هم بالاتر رفته.

🔹این، به راحتی توجیه می کند که چرا روستایی عزیز حتی در شرایط حاشیه نشینی در شهرهای بزرگ "دوشواری" کمتری احساس می کند تا اینکه به روستا بازگردد.

🔸یا اینکه چرا شهرنشین، حاضر است دود و دم و ترافیک را به جان بخرد و در شهر بماند.

🔹در مورد روستا نشینی، امروزه تقریبا تنها "خوش به حال" آنهایی است که منابع درآمدی، فرهنگی، شبکه ای و زیستی شان خیلی وابسته به روستا نیست و در یک تعادل و تعامل با زندگی دیگر خود در شهر هستند. مثل اقامتگاه های بومگردی، عشایر دیجیتال (Digital Nomads) یا لپتاپ به بغل ها، بازنشستگان و گروههایی از این دست.

🔸به همین منوال، اگر قرار باشد که روستا بعنوان یک واحد اجتماعی-اقتصادی همچنان در آینده این کشور بی آب حضور داشته باشد، به احتمال زیاد از کارکرد تولید کشاورزی-دامی خود فاصله گرفته و به سمت اقتصادهای زیر متمایل خواهد شد:
- خدمات گردشگری سنتی و طبیعت
- استراحتگاه و تفرجگاه
- خدمات بهداشت روانی
- کارگاههای کوچک نیمه صنعتی
- سکونتگاه افرادی که در شهر کار می کنند
- فعالیت های اقتصادی دیجیتال

راستی چند نفر از شما برنامه عملی دارید که در چند سال آینده در روستا زندگی کنید؟


صابر معصومی
کانال گفتمان آب، توسعه و محیط زیست
امشب را با خبری بسیار بسیار خوب به پایان خواهیم رساند:

🌹 چهار متخصص محیط زیست نیلوفر بیانی، هومن جوکار، طاهر قدیریان و سپیده کاشانی پس از 6 سال و نیم از زندان آزاد شدند.

▪️ آن روزها برای همه فعالان محیط زیست به تلخی گذشت. تلخی محکومیت آنان با مبهم نگاه داشتن ابعاد پرونده دوچندان بود. همچنین، هرچه بود و مقصر هر که بود، چنان اتفاقی، ضربه سهمگینی به اعتبار ایران وارد کرد.

قصه دستگیری این افراد نیاز به تحلیل و تدقیق دارد و نبایستی یک طرفه به قاضی رفت. امیدوارم این عزیزان، در آینده ای نزدیک فرصت و اعتنایی کنند تا روایت خود را از مساله بازگو کنند تا فرصتی برای بررسی مساله برای فعالان محیط زیست فراهم شود.

صابر معصومی
کانال گفتمان آب، توسعه و محیط زیست
تدوین استانداردهای گواهی تاب آوری و نظارت بر آب

💧قابل توجه متخصصان مدیریت آب

سازمان تولید استانداردها (SCS Global) در حال تدوین استانداردهای گواهی تاب آوری و نظارت بر آب (Certification Standard for Water Stewardship and Resiliency) است و از متخصصان دعوت کرده است تا بصورت داوطلبانه بر روی پیش‌نویس این استانداردها اعلام نظر کنند.

برای مشارکت در این مشاوره عمومی می توانید یک نسخه از پیش‌نویس را از ایمیل [email protected] درخواست کنید.


صابر معصومی
کانال گفتمان آب، توسعه و محیط زیست
Audio
🌸🌸 بهار در وُلسوالی (شهرستان) اِستالِف ولایت کابل، به زیبایی تمام جلوه گر شده. 🌸🌸

از بخت یاری من بوده که دیدن زیبایی های طبیعت افغانستان نصیبم شد.
برای بهره بیشتر از این جمعه زیبا، ترانه بهار با صدای گل محمد استالفی را تقدیم به شما می کنم.

صابر معصومی
کانال گفتمان آب، توسعه و محیط زیست
حالشو ببر، عمر دو روزه

💵 همه ما یکی را می شناسیم که "همه عمرش جمع کرد و جمع کرد" آخرش هم بی استفاده ای مرد و "کِیف" اش را وارثان بردند. در نتیجه به هم توصیه می کنیم که تا می توانیم "از مسیر لذت ببریم" و خیلی نگران آینده نباشیم. برای حسن ختام هم رباعی ای از خیام در ذمّ این جهان بی وفا به یکدیگر تقدیم می کنیم.

به بیان دیگر، در فرهنگ ما، جمع آوری مال یک امر مذموم و "زیستن در لحظه" یک روش تشویق شده است.

⁉️ من چند نکته در نقد این ذهنیت دارم:

🔹تجمیع، آغاز راه توسعه است. چرا جوامع ثروتمندتر تنوع و کیفیت توسعه ای بیشتری دارند؟ چرا وقتی شما فراغ بال مالی بیشتری داشته باشید می توانید به این فکر کنید که به جای بردگی برای دیگران، طوری که دوست دارید کار و زندگی کنید؟ چرا پیشرفتهای عظیم تکنولوژیک در کشورها و شرکتهایی اتفاق می افتد که ثروت بالاتری دارند؟ چرا خانواده های با امنیت مالی، فرصتهای آموزشی و سیاسی و اقتصادی بیشتری دارند؟ آیا اگر پیشینیانِ این جوامع و افراد هم توصیه های خیام وار فرهنگ ما را قبول کرده بودند، نسل امروزی آنها می توانستند با بهره گیری از آن ثروتهای اندوخته، چنین بر جهان حکم برانند؟

🔸قرار نیست همه کارها را شما بکنید. خاصیت جوامع ذاتا فرد-محوری چون جامعه ما این است: افرادش فکر می کنند که چون عمر محدودی دارند پس بایستی همه تجربه های سطحی و عمقی را در زمان حیات خود داشته باشند. این فرهنگها معمولا دیدگاه تیمی، کار گروهی، آجر روی آجر گذاشتن و نگاه فرآیندی و بلند مدت را ترویج نمی کنند. بدین ترتیب، اعضای این جوامع فکر می کنند که چون بخشی از فرآیند در زمان آنها اتفاق می افتد (مثلا رنج تجمیع ثروت بدون بهره برداری زیاد از آن)، پس آنها بازنده هستند و برنامه ریزی شان برای جمع کردن ثروت قبیح و گناه است.
در فرهنگهای گروه-محور، شما بخشی از یک فرآیند و گروه بزرگتر هستید که در این برهه از تاریخ مسئولیتی دارید که بایستی برای رسیدن به "خیر بزرگتر" به انجام برسانید. امروز باید با حداکثر ظرفیت تلاش کرد و رنج برد تا آینده ای روشن را تجربه کرد. "عیاشها (لذت پرست ها) به بهشت نمی روند".

🔹 از جیب خوردن هنر نیست. کسی که جمع نمی کند و حساب در دستش نیست، معمولا از جیب خود و آیندگان می خورد. به احوال فلاکت بار امروز خودمان و کشورهای مشابه مان بنگرید: نفت و منابع طبیعی خام را می فروشیم (ثروت خود و آیندگان) و از غذای حیوانات تا لوازم لوکس زندگی وارد می کنیم تا امروزمان به خوشی بگذرد. سوال این است: آیا واقعا دارد به ما خوش می گذرد؟

🔸 توصیه به لذت بردن از مسیر در جوامع فقرزده یک مخدر است. چرا در جوامعی که فقر زیاد است، آیین های خرافی بیشتری می بینیم و توصیه های خرافی به جذب ثروت و موفقیت بیشتر مشتری دارند؟ چرا جملاتی چون "ای بابا ولش کن"، "مگه می خوای با خودت ببری توی قبر ای بدبخت؟"، "اینهمه کار کردی/جمع کردی کجا رو گرفتی؟"، "پول چرک کف دسته" و … همه جا به وفور و مقبولیت تکرار می شوند، بدون آنکه کسی به عمق فاجعه انگیز چنین انحرافات ذهنی یک فرهنگ، اعتراضی بکند؟

🔹فکر گذشته، مال گذشته است. شاید در زمان حکیم عمر خیام، صحبت از "جهان گذرانِ بی وفا که در آن گِلِ کوزه ای که امروز در دست داریم از خاک مردگان هزارساله گرفته شده"، محل اعتراض چندانی نمی توانست باشد. اما آیا امروز شما ترجیح می دهید که با کار و تلاش در جوانی، مالک 5 آپارتمان و مغازه باشید (یا حکومت ثروتمندی داشته باشید) که در دوران کهنسالی، در رفاه و آسایش زندگی کنید یا جوانی خود را صرف لب جوی و گذر عمر فانی کنید و در کهنسالی در بیغوله ای، کارتن خواب شوید؟ (شرایط امروز ایران ما با کارتن خوابی جمعی فاصله چندانی ندارد؛ قبول دارید؟).

🔸این دنیا به کسی وفا نکرده. واقعا؟! پس چرا احوال جوامع "ثروتمندِ محاسبه گرِ ثروت جمع کن" چیز دیگری به ما می گوید؟ چرا آنها نمی آیند در فرهنگ غنی و پر از خردورزی خیامی ما زندگی کنند و این ما هستیم که دربه درِ یک ویزا و چشم به دهان آنها و مشتری محصولات آنها و شیفته استایل زندگی آنها هستیم تا به این دنیای بی وفا برسیم؟!

🔹برای جامعه ایرانی، امر مشتبه شده. جامعه ایرانی، من را یاد داستان مولانا می اندازد که در مسابقه هنرنمایی، چینیان با هزار زحمت نقاشی ای زیبا کشیدند و رومیان صوفی (=تنبل) با صیقل دادن صخره و انعکاس نقاشی چینیان در آن، برنده شدند! آنچنان که به سیر تاریخ اخیر می نگریم، به نظر می رسد چنین ذهنیت اشتباهی در ایرانیانِ صوفی مسلک شکل گرفته که اگرچه زحمت خاصی نکشند، با صیقل دادن صخره ای، مستحق همان شرایط زندگی هستند که دیگر جوامع زحمت کش به آن رسیده اند (چون ما ایرانی هستیم و …).

مخلص کلام: اگر می خواهیم حالمان بهتر شود، بایستی ذهنیتمان به مساله تجمیع ثروت و پذیرفتن تلخی مسئولیت تاریخی حال حاضرمان تغییر کند.

صابر معصومی
کانال گفتمان آب، توسعه و محیط زیست
Forwarded from عکس نگار
زن، زندگی، و الگوی ایرانی

پیش نوشت:
1. این مطلب با توجه به context منطقه غرب آسیا نگاشته شده است.
2. این یک متن فمینیستی نیست.

🔸 گاهی که گذرم به سَرَک (خیابان) لب دریای کابل میافتد، از دیدن یادبود فرخنده خانم که حقیقتا شهید راه اعتراض به جهل شد، تنم می لرزد.
همین چند هفته پیشتر، درست در همان نقطه (زیارت مسجد شاه دو شمشیره)، شاهد جدال لفظی چند زن که اجازه پیدا نکرده بودند به زیارت بروند با خادم بودم. مو به تنم راست شده بود از وحشت این که دوباره چنان اتفاقی تکرار شود.

🔹 در گفت و گوها با خانمهای ایرانی، پیش می آید که یادآور شوم که این میزان از آزادی عمل و حضور در اجتماع که دارند، در context این منطقه لزوما عادی محسوب نمی شود (نه از بابت اینکه اجبارشان کنم به شکرگزاری! بلکه از حیث آگاهی به حقایق). در حالی که برای بسیاری از زنان ایرانی، بیرون رفتن از خانه، دنبال کار گشتن، گذراندن ساعاتی در کافه با دوستان، سفر رفتن و ... بخش عادی و واجبی از زندگی محسوب می شود، در کنار گوش ما در همین ایران و افغانستان و پاکستان و ... شهرها و مناطقی هستند که دیدن یک زن در خیابان امری نادر و بلکه مذموم است.

🔸 همکار پاکستانی ام، می گوید در جامعه آنها زن اجازه ندارد از خانه بیرون برود. در غیاب چند هفته‌ای همکارم، خانم اش حتی اگر یک کیلو سبزی نیاز داشته باشد، مجبور است به او خبر دهد تا او با یکی از مردان خانواده تماس بگیرد تا فرد ثالث برای خانه سبزی بخرد.
چند وقتی است که ماسک طبی سیاه رنگ خانم ها (غیر از آنهایی که از نقاب سنتی استفاده می کنند) در افغانستان برایم سوال شده بود. دیروز متوجه شدم که این هم یک انتخاب شخصی نیست بلکه سلیقه اعمال شده است.

🔺 از نظر من، جامعه ای که زن را انکار کند، چند ویژگی دارد:

▪️مردان آن جامعه ضعیف الاراده هستند و [چون فکر می کنند وظیفه آنان کنترل زنان است] ساده ترین و کم دردسرترین راه پرکردن چاه ضعف خود را حذف صورت مسأله زن از اجتماع دیده اند.

▪️جنبه دیگری از ضعف مردان این جوامع، هراس آنان از روبرو شدن با یک واقعیت است: اصولاً "کنترل زن"، یک رویای شیرین برای برخی مردان است که هیچگاه عملی نمی شود. اتحاد نامیمون این مردان ضعیف برای اعمال فشار اجتماعی به زنان را هم از این منظر می توان دید.

▪️مردان این جوامع بیش و پیش از آن که به زن ظلم کرده باشند، در حق خود جنایت روا داشته اند. فشار روانی ناشی از حذف زن از اجتماع غیرقابل تعریف است. خشکی و زمختی این اجتماعات، روح را می آزارد.

❇️ بسیار از زنان کشورهای همجوار شنیده ام که چشمشان در تغییر، به زنان پیشرو ایران است. جنبش آزادی حجاب (مرحوم مهسا)، نقطه عطفی در جریان عدالت/انصاف جنسیتی در کل کشورهای منطقه شد با این ویژگی مثبت که این حرکت، تنها یک خواست زنانه نبود بلکه مشترکا به دست و با خون زنان و مردان ایرانی رقم خورد.

❇️ شاید این دست از ویژگی های جامعه ایرانی باشد که جایگاه آن را -با همه چالشهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی اش- بعنوان پرچمدار و الگو در میان ملت های منطقه تثبیت می کند [خواننده منتقد ممکن است این مطلب را اینگونه تفسیر کند: "ببین وضع دیگران چقدر خراب است که ما الگوی آنان شده ایم!" شاید تفسیر درستی است اما تاثیری بر اصل ماجرا ندارد].

کانال گفتمان آب، توسعه و محیط زیست
Forwarded from عکس نگار
ساعت زمین

امروز در سرتاسر جهان تشکل های محیط زیستی ساعت زمین را جشن میگیرند.
براساس وبسایت این حرکت جهانی که از سال ٢٠٠٧ آغاز شد، در این ساعت افراد، چراغهای خود را خاموش می کنند تا به صورت نمادین از زمین حمایت کنند.

در ایران نیز آنچنان که شنیده ام، چند سالی است چند تشکل محیط زیستی این مراسم را برگزار می کنند.
یکی دو سال پیش که در یک گروه آنلاین یا یکی از متولیان این مراسم صحبت می کردم، تنها مطلبی که از این گفتگو دستگیرم شد این بود که چون این مراسم در جاهای دیگر دنیا برگزار می شود این دوستان هم تبعیت کرده اند.

خب و اما "اِن قُلت" های من:

🔸 رویداد ساعت زمین شبیه این است که مغازه باقلوا فروشی محل، با اعلام نگرانی از این که آمار ابتلای مردم به دیابت و چاقی زیاد شده است، اطلاعیه دهد که یک ساعت در سال در جهت افزایش آگاهی مردم نسبت به عوارض مصرف شیرینی جات، در مغازه را می بندد.
آیا غیر از این است که هزینه های برگزاری چنین مراسمی، مستقیم یا غیر مستقیم توسط همانهایی تامین می شود که عامل تغییر اقلیم هستند؟

🔹 چرا باید هر رویدادی که در غرب واقع می شود را تشکل‌های ما بی تحلیل و فراوری نظری/فلسفی در ایران اجرا کنند؟

🔸 چه مطالعه‌ای انجام شده است که نشان دهد اصولاً این حرکت‌ها تاثیر مثبتی داشته اند؟ آیا وقتی با کشاورزی که پارسال از ٧ متری زمین آب می‌کشیده و امسال این عمق به ١۵ متری رسیده صحبت می کنیم، او نگران نیست و نمی داند؟ والدینی که در شهری پر از دود هر روز فرزند خود را با خودرو شخصی به مدرسه می برند از آلوده بودن هوا و دلایلش بی اطلاعند؟

🔹 چرا اینگونه حرکت‌ها و نماد سازی ها و شخصیت سازی ها (کودک مدرسه گریز- گرتا تونبرگ) همه در کشورهای "حباب ثروت" اتفاق می افتند و بقیه پیروی می کنند؟


❇️ پارادوکس اینگونه حرکت‌ها که خب سرمنشا آن نگاه حاکم بر نظام اقتصادی جهان است در این است: ما می خواهیم کیک را بخوریم اما شستن ظرفها .... حالا ... (و به افق خیره می شود...).
ما می خواهیم از موهبات نظام سرمایه داری که باعث ایجاد این درجه از رفاه و فراوانی برای مردم جهان شده استفاده کنیم، اما امیدواریم که با یک ساعت خاموشی، معجزه ای رخ دهد و ما از عذاب تغییر اقلیم نجات پیدا کنیم.

در حقیقت، ساعت زمین، نشان دهنده نگاه تاکتیکی (کم دردسر) تشکل های بزرگ محیط زیستی جهان به حل معضلات است:

تجربه شخصی ام از نشست‌های فراوان در این تشکل ها در کشورهای مختلف این است:

▪️هیچ کس جرأت نمی کند از لزوم کاهش جمعیت صحبت کند (وگرنه کمک به این سازمان ها متوقف می شود!).
▪️هیچ تمرینی برای تغییر نظام حاکم بر معادلات سیاسی اقتصادی جهان صورت نمی گیرد.
▪️ بسیار نادر است که پروژه های حمایت از محیط زیست یا سازگاری با تغییر اقلیم یا کاهش عوامل ایجاد کننده تغییر اقلیم که این سازمان ها در کشورهای مختلف اجرا می کنند موفقیتی قابل اعتنا داشته باشند.
▪️هزینه خرید شمع و برگزاری این مراسم (هزینه های مالی و آثار محیط زیستی تبلیغات و لجستیک آن) چقدر متفاوت است از اینکه در آن یک ساعت چراغی خاموش نشود؟


حقیقت امر این است: اگر میلیاردها دلار سرمایه گذاری در بهبود حکمرانی محیط زیستی [بخصوص در کشورهای جنوب جهانی] موفق بود، اصولاً چه نیازی به برگزاری رویداد ساعت زمین می بود؟
در حکایت جامعه ای که سنگ را بسته و‌ سگ را گشاده

در اتومبیل خود در خیابان پرترافیک -همانند هزاران نفر دیگر- منتظری که راه باز شود و حرکت کنی. نیمه دیگر خیابان، “خط ویژه” است. سر برمیگردانی و‌ می بینی، چند خودرو عادی از انتهای خط ترافیک انداخته اند در خط ویژه و مسیر سعادت و خوشبختی را در طرفةالعینی می پیمایند در حالی که تو و صدها شهروند دیگر، بی چاره و حیران و سرخورده از اینکه به دلیل رعایت کردن قانون بایستی بدبختی بکشی در اتومبیل خود نظاره گر این چتربازان هستی. از خودت می پرسی: پس اینها از قانون نمی ترسند؟ یا اصلا قانون برای اینها هست؟

تجربه مشترک دیگر ما، همشهریانی هستند که در زمانهای ترافیک جاده ای، خر مراد خود را از شانه خاکی جاده به مقصد می رسانند در حالی که دیگر اتومبیل ها کیلومترها صف کشیده اند.

در اینجا نگاه منِ شهروند با نگاه حکمرانِ برآمده از متن آشفتگی متفاوت است:
آنچه برای منِ شهروند مهم این است که قانون رعایت شود و ابتداً به احدی اجازه تخلف از قانون داده نشود. اگر هم خبطی رخ داد، پاسبان قانون، متخلف را گوشمالی دهد تا منِ شهروند خوب به خاطر درستکاری ام، احساس ظلم نکنم.
اما از نظر حکمرانان ممالک این صحاری، مساله را باید با دیدی وسیعتر دید: مهم نیست که چه کسی عبور می کند. همین که بخشی از ترافیک اینگونه سبک شود، منظور حاصل شده است.

تعمیم همین دیدگاه در سطح کلان در برخی کشورها، یک مکتب حکمرانی پدید می آورد:
مهم نیست چه کسی و از چه طریقی ثروتمند شده است. همین که از بار فقر کاسته شده باشد، اشتغال ایجاد شود، شاخصهای توسعه جابجا شود، صدای ملت از گرسنگی درنیاید و لقمه ای برای همه باشد، منظور حکمرانی حاصل شده است.
در این سیستم ها، به خواص سرسپرده، فرصتهای اقتصادی و اجتماعی ویژه اعطا می شود تا چرخهای اقتصاد را بچرخانند (ثروتمندان کارخانه دار و صادرات چی و بازاری یک شبه)، استوانه های فرهنگی جامعه را بنا و استوار کنند (اسپانسرهای تولیدات فرهنگی) و ...

اما فارغ از طرز فکر و میزان اعمال قانون توسط حکومت، فرهنگ حاکم بر جامعه هم در این مسأله بسیار موثر است:
در ایران بسیار مشاهده می شود که همین همشهریانی که احتمالا این بار بصورت اتفاقی قانون را مراعات کرده‌اند، به آنهایی که بصورت مورب می خواهند از ناحیه کمر خود را درون صف ترافیک بچپانند، راه می دهند؛ = رحم کن تا به تو رحم کنند!!

فساد در ایران ترکیب همین هاست: دلرحمی بی ضرورت و نابجای همشهریان و تفکر خواص-پرور حکومت.
در حقیقت اینجا همه با همه راه می آیند تا چرخ زندگی با همین فلاکتی که مبتلایش هستیم بچرخد چرا که تصوری غیر از این از زندگی نیست.

بالنتیجه باید پذیرفت که برای برخی افراد و جوامع، آب و هوا و خوراک و سیستم و جامعه پاک و ناآلوده، می توانند ایجاد مسمومیت کنند و اینها به درجاتی از فساد و ناپاکی عمومی نیاز دارند (یک تعادل بین چیزهایی که باید درست باشند و کار کنند و چیزهایی که باید معیوب و فاسد بمانند تا راه دررو بسته نشود).

آن کس که هم آینه ای در مقابل این جوامع بگذارد و سعی در اصلاح آن کند (از امثال معجز شبستری گرفته تا امیرکبیر و رضاشاه پهلوی)، باید خفت، بی آبرویی، بی توجهی، مطرود شدن و مرگ را به جان خریده باشد.


صابر معصومی
کانال گفتمان آب، توسعه و محیط زیست
More