کلمه باران را در ادبیات اروپایی مثلاً انگلیس و فرانسه جستجو کنید، باران در آنجا به طور معمول کلید واژه غم است و افسردگی.
در سرزمینی که چهار فصل می بارد این تنِ سوزنده ی آفتاب است که معنای طراوت و زندگی دارد نه بارانی در آسمان مه آلود.
اما اینجا در فلات خشک ایران که
#آب هماره کیمیا بوده است، باران معنایی دیگر دارد.
اینجا باران خودِ زندگیست.
اغلب شاعران و ادیبان در حسرت آمدن باران بوده اند همانگونه که " ایمان " میگوید:
خشکیده لبِ مُلک و مکان در پیِ آب
الـــغوث در انتـــظار بـــاران تا کِـی؟
آب ..
چیزی که تشنگی را فرو می نشاند و زندگی دوباره میبخشد.
آنها باران را همواره اسمِ رمزِ زندگی و تازگی دانسته اند و از بین برنده غم، کدورت، ظلم و جهالت و ناامیدی.
این را اضافه کنید به واقعه عاشورا و بلوای آب علقمه. تشنگی پس از آن حادثه در فرهنگ ما معنای دیگری به خود گرفت. پس از آن واژه "
#عطش" بیش از آنکه تهدیدی برای بقا شمرده شود به مفهومی تراژیک و همدردی برانگیز بدل شد.
بار عاطفی
#عطش همواره ذهن ایرانیِ ما را به مظلومی دست و پا بسته معطوف میکند که در برابر ظالمی به زمین افتاده است،ما را به یاد کسی می اندازد که جز خدا فریادرسی ندارد، به یاد در راه مانده ای بی امید به یاری رساننده ای..
#عطش در سرزمین ما وزنی دارد برابر
#یتیمی، برابر
#فرزند_مردگی، وزنی برابر
#شهادت ...
#خوزستان کرونا زده ی ما برق ندارد، هوا ندارد، روی چشمه های سیاه نفت نشسته اما سکّه ای در بساط ندارد و حالا ...
خوزستان آب هم ندارد.
"با بی سکه گی میشود به ستیزِ با مرگ رفت اما بی آبی خودِ مرگ است"، این، صدای آروغ گوش خراش شکم سیران نیست بلکه فریاد رسواگر لبْ تشنگان است...
خوزستان را دریابید،بی منّت، به قصد سیراب کردنِ خاک تفتیده ی سرخگون از خونِ مردمانی که هشت سال آزگار جان دادند تا ذرّه ای از خاکمان به تاراج نرود..
"
خوزستان را دریابید ... "
"
خوزستان آب ندارد ... "
فاطمه سادات ساداتی
🆔 @inja_nasrabad