I am kheradgera

#قسمت_يازدهم
Канал
Логотип телеграм канала I am kheradgera
@IamkheradgeraПродвигать
5,42 тыс.
подписчиков
9,44 тыс.
фото
15 тыс.
видео
6,24 тыс.
ссылок
توییتر: https://twitter.com/Iamkheradgera1?s=09 اینستاگرام: https://www.instagram.com/Iamkheradgera1 کانال تلگرام: https://t.center/Iamkheradgera
💥نگاهى به سرچشمه هاى اصلى قرآن

📌#قسمت_دوازدهم

بهمن گُفت:’ این اورمزد است‘. و من به او دُرود گفتم. و اورمزد به من گفت :’ درود بر تو، ای ارداویراف! تو از جهان فانی به این جایگاه پاک و روشن آمده ای‘.
و سپس اورمزد به فرشته سروش و فرشته آذر فرمان داد: ’ارداویراف را با خود ببرید و پاداش انسان های پاک و مقدس و کیفر آدم های گُناهکار را به او نشان دهید‘. و سرانجام فرشته سروش و فرشته آذر دست مرا گرفتند، و از جایی به جای دیگر بُردند و من فرشتگان بُلندپایه و دیگر فرشتگان را دیدم.» در ادامۀِ یک داستان دراز گفته میشود چگونه ارداویراف از بهشت و دوزخ دیدن کرد، و چه چیزهایی را او در هرکدام از این جایگاه ها دید. پس از بازدید ارداویراف از دوزخ این داستان اینچنین ادامه پیدا میکند: [٢٥] «سرانجام سروش مقدس و فرشته آذر دست مرا گرفتند و مرا از آن جایگاه تاریک و ترسناک، به جایگاه روشنایی هدایت کردند، به جایگاهی که فرشتگان بُلندپایه پیرامون اورمزد گردهم آمده بودند.

💢سپس من به اورمزد درود گفتم. و او مهربان بود. اورمزد گفت:’ ای خادم با ایمان، ارداویراف مقدس، بُلندمرتبه ترین پرستش کُنندگانِ اورمزد، به جهان مادی بازگرد، و راستی را همانگونه که دیدی و شناختی، با آفریدگان درمیان بِگُذار. من اورمزد هستم. هرکسی که سُخن راست گوید، من میشنوم و میدانم. با خِرَدمندان گفتگو کُن‘. و هنگامیکه اورمزد بدینسان سخن میگفت، من شگفت زده شده بودم، چونکه من پرتویی (نوری) را میدیدم، ولی من هیچ پیکری را نمیدیدم، من آوایی را میشنیدم، و میدانستم که این اورمزد است.»

در اینجا دیگر نیازی به اشاره نیست که چه همانندی بُزرگی میان داستان سفر شبانۀِ «ارداویراف» و معراج افسانه ای محمد وجود دارد. در کتاب «زرتُشت نامه» که با گمانه زنی (احتمال) در سده سیزدهم میلادی نوشته شده است، افسانه ای بازگویی میشود که برپایه آن زرتُشت خودش، سده ها پیش از اَرداویراف، به آسمان فرازید (صعود کرد)، و پس از آن او اجازه یافته که از دوزخ نیز دیدن کُند.

💢در آنجا بیان میشود که زرتُشت اهریمن را دید، فرشته ای که قرآن از او به نام «ابلیس» یاد میکُند. از سوی دیگر این افسانه تنها در چهارچوب فرهنگ پارسیان مرزین (محدود) نمانده است که بخشی از فرهنگ جهانی آریایی است. در «سانسکریت» که نوشته های کُهنِ فرهنگی / دینی هندوستان در دوران باستان است، داستان هایی همانند معراج محمد و سفر شبانۀِ ارداویراف وجود دارند، که از میان آنها ما به کتاب «سفر به جهان ایندرا» اشاره میکنیم. ایندرا در باورهای کُهن مردم هندوستان دارای بالاترین جایگاه خدایی بود. او خدای جنگ، توفان، باران و زایندگی و باروری (fertility) بود. در این افسانه بیان شده است که قهرمان داستان «ارجونا (Arjuna)» سفری به آسمان ها کرد، به جاییکه او کاخ آسمانی «ایندرا» را دید که نامش «وایوانتی (Vaivanti)» است و در باغ «ناندانام (Nandanam)» برپا شُده است.

ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت یازدهم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/21174
💥نگاهى به سرچشمه هاى اصلى قرآن

📌#قسمت_يازدهم

پس از اینکه «ارداویراف» بدینسان همۀِ دیدنی هایِ آسمان ها را تماشا کرد و گواه خوشبختی باشندگان (ساکنین) آسمان ها شُد، «اورمزد» به او فرمان داد که به نام پیام آور او به کُره خاکی بازگردد و آنچه را که دیده است برای زرتُشتیان بازگویی کُند.

💢همۀِ دیده ها و مشاهدات «ارداویراف» در کتابی که نام او را حمل میکُند، بازگویی شده است. از اینرو نیازی نیست که ما در اینجا وارد جزییات این داستان شویم، ولی چند اشاره به این داستان به دور از لطف نیست که نشان میدهند که چگونه سفر آسمانی «ارداویراف» الگویی برای مسلمانان در راستای ساختن افسانۀِ معراج ُمحمد شُد. در کتاب «ارداویرافنامه» (بخش هفتم، ٤-١ §§) ما میخوانیم: «و من گام نُخست به سوی «طبقه ستارگان» را برداشتم، در «Humat » ....و من روان های (ارواح) آدم های مقدس را دیدم، که از آنها پرتوانِ روشنی بخش همانند یک ستاره درخشنده به پیرامونشان گُسترده میشد. و در آنجا یک تختِ شاهانه و یک نیمکت بود، بسیار روشن، بُلندپایه و بُلند مرتبه. سپس من از «سُروش» و فرشته «آذر» پُرسیدم، اینجا چه جایگاهی است، و این اشخاص چه کسانی هستند؟» در توضیح این بخش از نوشته که در بالا آورده شد، باید بگویم که منظور از «طبقه ستارگان» نُخستین و یا پایین ترین جایگاه در بهشت زرتُشتیان است. و «آذر» فرشته ای است که بر آتش فرمان میراند. «سروش» فرشتۀِ «فرمانبُرداری (اطاعت)» است؛ او یکی از نمادهای «جاودانگی» یا «امشاسپندان» است، و یکی از با اهمیت ترین فرشتگان در باورهای دین زرتُشت. سروش «ارداویراف» را در میان آسمان های گوناگون هدایت کرد، همانگونه که جبرئیل محمد را همراهی کرد.

داستان سفر آسمانی «ارداویراف» اینگونه ادامه پیدا میکند که او چگونه به جایگاه کُرۀِ ماه رسید که جایگاه دوم است، و سپس به جایگاه خورشید، که سومین جایگاه آسمانی است؟ به همینگونه «ارداویراف» در میان هر کُدام از آسمان ها هدایت شد، تا اینکه او به پیشگاه «اورمزد» راهنمایی شُد، و جزییات گفتگوی «ارداویراف» با «اورمزد» در بخش ششم این کتاب بدینسان آمده است: «و سرانجام یکی از فرشتگان بُلندپایه به نام بهمن از روی تختش برخاست که دارایِ پوششی از تلا (طلا) بود: و او دست مرا گرفت؛ و مرا به سوی اندیشۀِ نیک، گُفتار نیک و کردار نیک راهنمایی کرد، در میان اورمزد و فرشتگانِ بُلندپایه و دیگر مقدسان و گوهرِ پاک اندیشی زرتشت...و دیگر دینباوران تاکنون جایگاهی درخشنده تر و بهتر ندیده بودم. و بهمن گُفت:’ این اورمزد است‘. و من به او دُرود گفتم. و اورمزد به من گفت :’ درود بر تو، ای ارداویراف! تو از جهان فانی به این جایگاه پاک و روشن آمده ای‘.

ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت دهم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/21126
💥دگردیسی عیسی بن مریم به مُحَمَد بن عبدالله در گذر تاريخ

#قسمت_دوازدهم

خدا با «یعقوب» در هنگام خواب پیمان بست که فرزندان بیشماری را به او ببخشد، پیمانی که به نام یک اجازۀِ آسمانی در بُنیانگذاریِ ملت اسرائیل فهمیده میشود ( Gen 28,10-22).

💢سپس «یعقوب» آن سنگ را که در هنگام خواب سرش را روی آن گذاشته بود، بلند کرد بنام «یادمان سنگی (V. ١٨: Masseba( »)memorial stone، یک ستون سنگی) و آنجا را «خانه خدا» نامید (١٩ .V). در یک جای دیگر، «یعقوب» در راستای استوان کردن پیمان نامه اش با پدر زنش «لابان (Laban)» یک هِرم از توده ای از سنگ را برافراشت (٤٨-٤٥، ٣١ Gen)؛ این هرمِ سنگی را «لابان» «شهادتِ مُشتی سنگ» نامید (٤٧ .V)، و «یعقوب» آنرا «توده ای از سنگ که وظیفه شان دادن شهادت است»، نامگذاشت(٣٢).

از نگاهِ کتابِ «Psalmen» که بخشی از کتابِ «تنخ است (کتاب مقدس یهودیان که تورات یک بخش از آن است)»، این نمادِ سنگی میتواند همانند فرهنگ مهرازی (معماری) اشاره به سنگِ زیربنا در ساختمان سازی داشته باشد (118,22 Psalm). ولی از نگاه مسیحیان این نمادِ سنگی اشاره به «عیسی» میکند. در اینجا از رهنمودهای «افرَهات (Aphrahat)» یک دینکار سوریه ای برای روشن کردن اهمیتِ خَرسنگ (صخره) و سنگ در دانش عیسی شناسی کمک میگیریم: (رهنمود ١،٣) "اکنون از آن باور دینی بشنوید، که بر خَرسنگ استوار است، و از ساختمانی که از میان خَرسنگ سر به آسمان کشیده است...."33...(1،6) "اکنون من بازمیگردم به آن ادعای پیشین خودم، که گفتم، «عیسی مسیح» از سوی پیامبران خَرسنگ نامیده شده است.

💢زیرا در زمان های بسیار دور «داود» دربارۀِ او گفت: "آن سنگی که مهرازان (معماران) به دور انداختند، ُشد سر ساختمان" (118,22 Ps).34". "...آن سنگ «عیسی مسیح» است. و سوای این، چگونه او میتوانست تبدیل به تاجِ سنگِ ساختمان (واپسین سنگی که با گذاشتن آن ساختمان به پایان میرسد) شود، اگر او در جایگاه تاج سنگ بر ساختمان ملت ها سر به آسمان نکشیده بود، درحالیکه بر روی بدنِ او بسان سنگِ زیر بنا، همه ساختمان سر به آسمان گذاشته است(٣٥).."
«افرَهات (Aphrahat)» نمونه های دیگر از نمادهایِ سنگی (که در دانش عیسی شناسی قابل فهم است) از تورات میآورد، برای نمونه از «Ezekiel (یک پیامبر یهودی) ١٣، ١٠» و «Ezekiel ٢٢، ٣٠» و «Isaiah (یک پیامبر یهودی) ٢٨، ١٦»:
خداوند بدینسان سخن میگوید: نگاه کُن، من بر کوه صهیون یک سنگ برگُزیده را میگذارم در یک گوشه پُر ارزش در جایگاه سنگ اصلی آن دیواری که باید ساختمان روی آن بنا شود"، و «21,44 Matthew» میافزاید:
هرکس که او را باور دارد، نباید از چیزی بترسد؛ ولی اگر کسی از روی سنگ بیافتد، (همانند شیشه) متلاشی میشود.." (٣٦).

سپس او با رهنمودِ 1،8 ادامه میدهد: "همچنین «دانیل» دربارۀِ این سنگی که منظور از آن «عیسی مسیح است»، سخن گفته است." او بدینسان گفته است: "آن سنگ از کوه تراشیده شده است، ولی نه با دست انسان، و او آن تندیس را درهم کوبید؛ و همه زمین از وجود او خُرسند (راضی) شد" (Dan 2,34f)».

ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت یازدهم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/19702
💥دگردیسی عیسی بن مریم به مُحَمَد بن عبدالله در گذر تاريخ

#قسمت_يازدهم

یک پُرسشی که بگونۀِ غیرعادی تاکنون موضوعِ گفتگو نبوده این است که چرا آن بخش از صخره سنگی که زیر این پرستشگاه است هموار نشد و یک کلیسا به شکل عادی روی آن ساخته نشد، بلکه این ساختمان روی یک صخرۀ ناهموار سنگی بنا شده است؟

💢پاسخ این است که هدفِ بُنیادین این ساختمان برجسته نشان دادن این صخره سنگی بوده است که یک نمادِ دینی را در بر دارد. اهمیتِ این صخره سنگی معنی خودش را در نقش و نمای آن ستون سنگی پیدا میکند که سنگ هایش لایه لایه بشکل پلکان روی همدیگر گذاشته شده اند و نقش آن روی سکه های «عبدالمک» تا شمال آفریقا کنده کاری شده اند. همچنین «یوحناس دمشقی (Johannes Damascenus)» که در کتابش در مخالفت با ارتداد در جایگاه یکسدومین (یکصدومین) موردِ ارتداد در مسیحیت، از اسماعیلیان (عرب ها) و پیامبرشان «مُحَمَد» سخن میگوید، گزارش میدهد که آنها «سنگ» را پرستش میکنند(٣١) (که در اینجا منظور سنگ سیاه کعبه نیست.)

ناپدید شدنِ نقش صليب و دیگر نشانه هایِ همانند از روی سکه ها در زمان «عبدالمک» به معنی روی گرداندنِ او از مسیحیت نبود، بلکه آغاز یک مسیحیتِ نو بود- که هم متفاوت بود از مسیحیت «یعقوبی (Jacob) که بر این باور بودند که پیکر انسانی مسیح و خدا درهم آمیخته اند (مونوفیست)» و هم متفاوت از مسیحیت بیزانس (روم خاوری) است که باور داشتند پیکر انسانی و وجود خدا جدا از همدیگر میباشند-

💢این «مسیحیت نو» برپایۀِ بینش دینی کلیسایِ عربی از ذات انسانیِ عیسی استوار شده بود (دقیقا همان برداشتی که قرآن از «عیسی مسیح» دارد).
برای آگاهی بیشتر از جزئيات این موضوع، باید به انجیل و پیش از همه گزارش های تورات رویکرد نشان دهیم که داستان های آنها زمینه سازِ پدیدار شدن همۀِ انگاشت ها و برنامه های مذهبی بودند.

اکنون پرسش این است که انجیل دربارۀِ نقشِ «سنگ» در میان پیروان ادیان ابراهیمی چه میگوید؟ اهمیتِ سنگ و روی هم چیدن سنگ ها،-در کنار اهمیت این سنت در آیین های باستانی (که در تورات هم معتبر هستند)- برمیگردد به ُسنت ها و آیین های توراتی، که در آنجا پیماننامه های مهم به کمکِ نمادهای سنگی که آنها را سنگ های مقدس میشناختند، تضمین میشُد:

💢خدا با «یعقوب» در هنگام خواب پیمان بست که فرزندان بیشماری را به او ببخشد، پیمانی که به نام یک اجازۀِ آسمانی در بُنیانگذاریِ ملت اسرائیل فهمیده میشود ( Gen ٢٨، ١٠-٢٢).

ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت دهم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/19605
💥امامزاده تراشی و ترويج خرافات توسط ملاها

#قسمت_دوازدهم

پدرم که در بیست و چهار ساعت اخیر مهر خاموشی بر لب نهاده و یا نگاه حیرت زده اش تماشاگر صحنه شده و از اینکه نقشه اش براي عزیمت سحرگاهی به سوي شهر با ممانعت متولیان بنده نقش بر آب شده بود دلگیر می نمود، آهی کشید که " چه عرض کنم آسیدمصطفی، مردم دیوانه شده اند و این بچه را هم دیوانه کرده اند، از دیشب تا حالا یک نفسه کارش گریه است.

💢دیشب که هجوم مردم را دیدم تصمیم گرفتم نزدیکیهاي سحر اهل و عیال را بردارم و برگردم سرِ خانه و زندگیمان، به صفر چاروادار هم خبر داده بودم که آماده باشد، اما نمی دانم این سید نومیدونی و این کل میرزا نخودبریز و از همه بدتر آن ملاتوتی از کجا خبر شدند، آمدند و جلوم را گرفتند که چرا مناع الخیر شده اي، مگر دین و ایمانت کجا رفته". سید ابروان انبوهش را تکانی داد و چینهاي افقی پیشانیش را درهم کشید و پرسشگر نگاه نافذِ پرسشگرش را در چشمان من دوخت که " خوب، میرزو! گوسالۀ سامري شده اي؟

بگو ببینم چرا دیشب گریه کردي؟". و من که براي نخستین بار با چنین سوالی و چونان سوالگري مواجه شده بودم، زدم زیر گریه که "گلگلوم شکسته بود، می ترسیدم مادرم کتکم بزند، بخدا خودش شکسته بود، من نشکسته بودمش". با شنیدن اعتراف بی شیله پیلۀ من چینهاى پیشانی سید تغییر جا داد و بر گونه هاي محاسن پوشش نشست و یک ردیف دندان زرد و سیاه نصفه نیمه از لاي لبان داغمه بسته اش نمایان گشت و در حالی که دستی بر سر من می کشید خنده اي تحویل پدرم داد که تازه آه راحتی کشیده و به دیوار پشت سرش تکیه داده بود .لحظه اى طولانی سکوتی سنگین برقرار شد. سپس، سید از جایش
برخاست، جلو صفه آمد و کلاه چرکین لبه دارش را برداشت، عباي خاك آلودش را تکانی داد و شال سیاه دورکمرش را باز کرد و بی هیچ نظم و دقتی دور سرش پیچید و دست مرا گرفت و به طرف حرم برد. روى صفۀ جلو حرم ایستاد و به جماعتی که بار دیگر با دیدن من هجوم آورده و می کوشیدند با لمس سر و گوشم دستشان را تبرك کنند، نهیبی زد که " بروید عقب، صلواتی ختم کنید". جمعیت عقب نشست و بانگ هماهنگ صلوات در فضاي زیارتگاه پیچید .

💢سید بی هیچ خطبه اى و مقدمه اي صدایش را بلند کرد که:" آهاي مردم، خوب گوشهایتان را وا کنید، به جدم قسم خیلی خرید". همهمه اي در میان خلق پیچید و از گوشه و کنار صحن زیارتگاه زمزمه هاى اعتراض در کار برخاستن بود که سید با نعره اى سیطره رخنه ناپذیر خود را بر جمعیت ثابت کرد و در حالیکه با دست پینه بسته اش به طرف من اشاره می کرد، بر قدرت صدایش افزود که " بله، خرید و خیلی خیلی هم خرید. جاي آزر بت تراش و سامري گوساله ساز خالی که بیایند و از شما سوارى بگیرند. طفل معصومی را یک شبانه روز است منتر کرده اید و از تفریح و بازي بازش داشته اید، به بهانۀ اینکه پریشب گریه کرده است، کاري که همه بچه ها در این سن و سال می کنند و باید بکنند، حیف که عقلش نمی رسد تا حسابی سوار سرتان بشود و از گرده لاغرتان سوارى بکشد.

ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت یازدهم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/18388
💥امامزاده تراشی و ترويج خرافات توسط ملاها

#قسمت_يازدهم

من از فاصلۀ دور، از صدر صفۀ کنار حرم، تنها حرکات سر و دست سید را می دیدم، بی آنکه کلمه اي از حرفهاي او را بشنوم؛ که، فاصله زیاد بود و انبوهی جمعیت غیر قابل تصور. ظاهرا سید تمام روزش را در صحراي قبطیه مشغول خاك کشی بوده و اکنون به عادت همه روزه مقارن غروب آفتاب به طرف زیارتگاه آمده بود تا نمازش را در حرم مطهر بخواند، که مواجه با اجتماع بی سابقۀ مردم شده و از سر و صداي اطرافیان به وقوع معجزه پی برده بود.

💢مردم به حرمت سیادتش راه دادند و سید با کمر نیمه خمیده و سیماي آفتاب زده و عباي پاره پوره، بی اعتنا به سلام و صلوات مردم، در حالی که به کمک دستان پینه بسته اش صف جمعیت را می شکافت، به طرف صفه اي که محل جلوس بنده بود پیش آمد. آمد و آمد تا به لبۀ صفه رسید. همانجا ایستاد و بی آنکه چون دیگران گریه و شیونی راه اندازد و قدمی جلوتر گذارد، صدایش را بلند کرد که :"پدر و مادر این بچه کجایند؟ ."ظاهرا این سوال سید باعث شد که متولیان بعد از ساعتها به یاد صاحبِ بچه بیفتند و با اکراهی که از خطوط صورتشان می بارید تسلیم این واقعیت شوند که به هر حال این "طفل معصومِ نظر کرده" پدر و مادري هم داشته است . شعاع رحمت الهی بر گور سرد و خاموش کربلایی عبدالرزاق بتابد که پیش آمد و با دستش اشاره اي به اطاقک عقب صفه کرد و با صداي خسته اش نالید که " توي آن سوراخی زندانی شده اند، متولیها کار را از دست پدر و مادر بچه گرفته اند و دایۀ مهربانتر از مادراند". سید با شنیدن این جمله پایش را بلند کرد و بر سکوي جلو صفه نهاد و من بی اختیار چشمم به ملکی دهان گشادة صد وصله اش افتاد که با همه وصله کاریها از پوشاندن پاي او عاجز آمده بود.

لحظه اي بعد که پاي دیگر سید بلند شد و بر سکو قرار گرفت ذهن کودکانۀ من متوجۀ تقارن ناهماهنگ ملکی ها شد. سید بالا آمد و در حالیکه نهیبی به جماعت نورسیدة در صفه نشسته می زد و از آنان می خواست که به شیونهاي خود خاتمه دهند، به طرف من آمد و دستش را دراز کرد و دست مرا که محو تماشاي وصله هاي آستینش شده بودم، گرفت و با یک تکان از دامن خاله هاجر بیرون کشید و بی آنکه به اعتراض مشتاقان وقعی نهد، به طرف اطاقک ته صفه برد و چند نفري را که توي اطاق دور پدر و مادرم را گرفته بودند بیرون راند و در را بست و کفشهایش را درآورد و روي گلیم پاره اي که زینت منحصر به فردِ اطاقک بود نشست و رو به پدرم کرد که " آمیرزا، مردم چه می گویند، قضیه چیست؟"

💢ادامه دارد...

📌مطالعه قسمت دهم از طریق:

https://t.me/Iamkheradgera/18347
Forwarded from Deleted Account
💥سيّد كيست و به چه كسانى سادات ميگويند؟

#قسمت_يازدهم (آخر)

⭕️اين قسمت تمامى منابعى است كه در قسمت هاى قبلى و با شماره مشخص شده بودند.

📌به زودى فايل پى دى اف اين مقاله را در اختيارتان قرار خواهيم داد.

📚منابع:
Adams, Isaac, Persia by a Persian, 1900, p. 387
(2) Malcolm, Napier: Five Years in a Persian Town, London, 1905, pp. 101-102
(3) Archive: Government of Great Britain, 1914, p. 152, No. 317
(4) Moser, Henri: A Travers L’Asie Centrale, Paris, 1885, p. 420
Layard, A. H.: Early Adventures in Persia, Oxford University Press, 1969, p. 349
(6) Vambery, Arminius: Meine Wanderungen und Erlebnisse in Persien, Pesth, 1867, p. 426
(7) Dieulafoy, Jane: La Perse, la Chaladee et la Susiane, Paris, 1887, p. 77
(8) Sadr, Mohsen: Khaterat-e Sadr-ol Ashraf, Tehran 1346sh/1985, pp. 25-26
(9) Sykes, Percy M.: Ten Thousand Miles in Persiaor Eight Years in Iran, New York, 1902, p. 156
(10) Greenfield, J: Die Verfassung des persischen Staates, Berlin, 1904, p. 121
(11) Dieulafoy, ibid, p. 116
(12) Yate, Charles E.: Khurasan and Sistan, London-Edinburgh, 1900
(13) Polak, Jakob Eduard: Persien, das Land und seine Bewohner: 2 vol., Leipzig 1865, Hildesheim-New York, 1976, p. 1865
(14) Floyer, Ernest A.: Unexplored Baluchistan, Quetta, 1979, p. 34 and 352
(15) Loftus, William K.: Travels and Researches in Chaldaea and Susiana, London, 1857, p. 312
(16) Conolly, Arthur: Journey to the North of India overland from England through Russia, Persia and Afghanistan; 2 vol., London, 1834, p. 28; Sykes, Percey M.: «Through the Wilds of Persia, II,» in: The Wild World Magazine, no. 157, 1911, pp. 114-121
(17) Donaldson, Bess Allen: The Wild Rue. A Study of Mohammadan Magic and Folklore in Iran, London, 1938, pp. 57-58
(18) Hume-Griffith, M.E., Behind the Veil in Persia and Turkish Arabia, Philadelphia, 1909, p. 113
(19) Fraser, James Baillie, Travels in Koordistan, Mesopotamia & c., London, 1840, pp. 149-151
(20) Wilson, S.G., Persian Life and Customs. New York, 1895, p. 221
(21) Floyer, Ernest Ayscoghe, Unexplored Baluchistan, Quetta, 1979, pp. 33-34
(22) Moser, Henri, A Travers l’Asie Centrale, Paris, 1885, p. 420
(23) Ferrier, J.P., Caravan Journeys and Wandering in Persia, Afghanistan, Turkistan and Beloochistan, London, 1857, p. 41
(24) Sykes, Ella, Persia and its People, London, 1910, p. 134
(25) Malcom, Napier, Five Years in a Persian Town, London: John Murray, 1905, p. 101-102
(26) Adams, Isaac, Persia by a Persian. n. p., 1900, p. 388
(27) Drouville, Gaspard, Voyage en Perse pendant les années 1812 et 1813.2 vols., Paris, 1819 [Tehran: Imp. Org. f. Social Services, 1976], I, p. 121
(28) Dieulafoy, Jane, La Perse, la Chaldee et la Susiane, Paris: Hachette, 1887, pp. 319-311
(29) Dieulafoy, ibid
(30) Mo‘jaz Shabestari, Mirzā ‘Ali, Kolliyāt, one vol. in 2 parts, Tabriz, n.d., pp. 12-14

پايان
مطالعه قسمت دهم از طریق لینک زیر
https://t.me/Iamkheradgera/15770



🔥مطالب بیشتر در کانال: من خردگرا هستم👇

@Iamkheradgera
Forwarded from Kheradgera
💥جهاد در اسلام، دفاع از خود يا قتل عام و تجاوز براى اعتلاى اسلام؟!

#قسمت_دوازدهم

⭕️امّا حقيقتا من نمی دانم کشته شدن در راه عقیده چه ربطی دارد که فردی خود و ده ها تن از افراد بی گناه را با بمب به کام مرگ بفرستد و اسمش را بگذارد جهاد در راه الله. اگر الگوی شما این حدیث نبوی است خب بهتر است در زندان های ایران و کشورهای غربی دشمن الله بمانید آن قدر مانند آن پسرک در داستان صحیح مُسلم شکنجه بشوید تا به حوریان مدّ نظر ملحق شوید.
تقریبا و بطور فشرده و اختصار آنچه که راجع جهاد بود برایتان بیان نمودم و دروغ ماله کشان روشنفکر نمای کراواتی مسلمان که ادعا دارند اسلام دین صلح است و جهاد فقط جهاد دفاعی است را برایتان تبیین کردیم.

📌جزیه چيست؟
یکی دیگر از اهداف جهاد و فتوحات علاوه بر کسب حوری و شراب در آن جهان کسب اموالی به نام جزیه و غنیمت از بلاد کفّار است(در واقع همان راهزنى مذهبى).
این کلمه جزیه را خیلی زیاد شنیده ایم و اکثرا در مباحثات بین مسلمین گرامی و غیر مسلمانان راجع این کلمه زیاد بحث می شود.

⭕️مسلمانانى كه كوركورانه و گوسنفند وار بدنبال متوليان اسلام ميروند، در پاسخ می گويند: جزیه در عوض زکاتی است که غير مسلمانان به حکومت می پردازند و مَبلَغ آن بسیار ناچیز و اندک است و جهت حفظ و صیانت اهل ذمه این پول اخذ می شود.

📌امّا به راستی داستان جزیه آن طوری که اهل اسلام و خصوصاً روشنفکر نماهای کرواتی اهل اسلام می گویند همان چیزی که بیان شد؟
چرا مسلمین اصرار دارند احکام پوسیده ١٤٠٠ سال پیش خود را با زمانه ی ما تطبیق دهند؟
چرا حکومت های مدعی اجرای اسلام مانند ایران و مالزی و ترکیه و کشورهای خلیج این حکم را مانند سایر احکام دین علیه اهل ذمه ی خود پیاده نمی کنند؟
آیا واقعا جزیه تشریع الهی است؟
در قرآن فقط يك بار از جزيه یاد شده و آن هم در سوره توبه آیه ٢٩ است که می گوید:
قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ
وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ
دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ ﴿۲۹﴾

💢ترجمه_فولادوند:
با كسانى از اهل كتاب كه به خدا و روز بازپسين ايمان نمى ‏آورند و آنچه را خدا و فرستاده‏ اش حرام گردانيده‏ اند حرام نمى دارند و متدين به دين حق نمى‏ گردند كارزار كنيد تا با [كمال] خوارى به دست ‏خود جزيه دهند.

💢ترجمه_انصاریان:
با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمی آورند، و آنچه را خدا و پیامبرش حرام کرده اند، حرام نمی شمارند، و دین حق را نمی پذیرند، بجنگید تا با دست خود در حالی که [نسبت به احکام دولت اسلامی] متواضع و فروتن اند، جزیه بپردازند.

📌ادامه دارد...

📌مطالعه بخش یازدهم از طریق:
https://t.me/Iamkheradgera/15501


🔥مطالب بیشتر در کانال: من خردگرا هستم👇

@Iamkheradgera
💥جهاد در اسلام، دفاع از خود يا قتل عام و تجاوز براى اعتلاى اسلام؟!

#قسمت_يازدهم

⭕️دوست بزرگوارى از يكى از همكارانش كه در ايران است داستان بسيار شگفت انگيزى را تعريف ميكرد؛ او گفت كه همكارى دارد كه ذوب در ولايت مطلقه خامنه اى است و تعريف ميكند كه: "اگر مشکلات اقتصادی و فلاکت و فقر و فحشا داریم مهم نیست، در عوض بهشت جاودان الهی از ماست و افتخار می کنیم با شکم خالی پیرو ولایت فقیه هستم و ان شاء الله ایران به همه ی جهان تسلط پیدا خواهد کرد و امام مهدی خواهد آمد."

📌با خودم گفتم این فرد به داعش می خندد که قبل از عملیات انتحاری قاشق در جیب دارد که بعد از ترکیدن، ناهار را در آغوش حوریان صرف کند. تفکر این متحجر شیعی کم از آن سنّی متعصب جهادی هم ندارد. هر دو طرف دو روی یک سکّه هستند و همان طوری که در مقدمه بیان نمودم شیعه و اهل سنت هر دو از یک ریشه از شجره ی اسلام هستند.

⭕️نکته جالب در عملیات انتحاری برایم این بود که مصاحبه ای با یکی از اعضاء طالبان در زندان کابل شد که این فرد از بمب سازان و بمب گذاران قهار این گروه بود. از او سوال شد هدف شما از بمب گذاری چیست؟ گفت مبارزه با آمریکا و صلیبی ها. مصاحبه گر پرسید در این میان کودک و زن مسلمان هم کشته می شود تکلیف چیست؟ خیلی راحت آن جناب مولوی پاسخ داد که مهم نیست جایگاه آن ها در بهشت است. واقعا اسلام امری از اساس مضحک است اما مضحک ترش مسئله جهاد و تهاجم به سایر بلاد برای اقامه ی حکومت الله حجاز است.

📌تمام این مجاهدان سنّی و شیعه با اقتداء به سیّد خود محمّد از بلاد خود هجرت می کنند در سایر بلاد، سپس از تمام تجهیزات نظامی بهره می برند، سپس با نام الله و محمد و رهبرانشان خون هم دیگر را مانند سگ و گرگ می ریزند و اگر پیروز شوند شعار الله اکبر سر می دهند و اگر کشته شوند در فاحشه خانه تعبیه شده در آسمان به خوردن شراب طهور و سکس با حوریان سرگرم هستند، چیزی که در دنیا آن منع بودند را آنجا خواهند یافت.

⭕️امّا بیاییم و ببینیم چطور داعشی ها، شيعيان قبر پرست و مولوی های طالبان که دست به عملیات انتحاری می زنند و خود و اطرافیان خود را به کام مرگ فرو می برند. اصلا برای این خود زنی و خودکشی دلیلی از اسلام دارند یا بر اساس ذهنیّت خود دست به این عمل نابخردانه می زنند؟

📌غالب این ها استناد به داستان اصحاب اخدود و جادوگر و راهب و غلام می کنند که در صحیح مُسلم کتاب زهد جلد ٤ صفحه ٢٢٩٩ به شماره حدیث ٧٣ - (٣٠٠٥) آمده است كه مختصر داستان این است:
پادشاهی جادوگری پیر داشت و آن جادوگر از پادشاه درخواست کرد که پسری در اختیار او قرار دهد تا ساحری به او یاد دهد. این پسر در این اثناء با راهبی آشنا می شود و آن راهب راه شناخت الله را به او یاد می دهد و در نهایت اینکه این پسر به مقامات الهی می رسد و یکی از نزدیکان شاه را که کور بوده شفا می دهد و پادشاه از آن فرد می پرسد چه کسی تو را شفا داده است او می گوید الله و بعد شاه آن فرد و آن راهب را شناسایی و می کشد ولی هر چه تلاش می کند پسرک را نمی تواند بکشد تا اینکه خود آن پسر می گوید نام الله را بیاور و مرا بکش و در نهایت پسر کشته می شود. این مختصر آن داستان.

ادامه دارد ...

مطالعه قسمت دهم این مطلب👇

https://t.me/Iamkheradgera/15444


🔥مطالب بیشتر در کانال: من خردگرا هستم👇

@Iamkheradgera
I am kheradgera
▪️ چه كسانى قرآن را نوشته و هدفشان چه بوده است؟ #قسمت_دهم با این حال، این آیه، فرضیه فوق را نه تقویت بلکه تضعیف میکند. اگر #محمد خود نویسنده یا مبدع قرآن باشد، دیگر نیازی نیست کسی بر او آنرا املا کند. همچنین از احادیث مشخص است که محمد سواد اندکی داشته طوری…
▪️ چه كسانى قرآن را نوشته و هدفشان چه بوده است؟

#قسمت_يازدهم

همچنین گویا محمد درباره نام پروردگارش هم چندان مطمئن نبوده است. براي مثال در اینکه هنگام نماز و دعا پروردگارش را به چه نامی صدا بزنند، محمد نیازمند سئوال از نویسنده بوده است:
قُلِ ادْعُواْ اللّهَ أَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ أَیا مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى وَلاَ تَجْهَرْ بِصَلاَتِکَ وَلاَ تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَینَ ذَلِکَ سَبِیلًا ﴿سوره ١٧،آیه ١١٠﴾
#ترجمه: بگو الله را بخوانید یا رحمان را بخوانید هر کدام را بخوانید براى او نامهاى نیکوتر است و نمازت را به آواز بلند مخوان و بسیار آهسته اش مکن و میان این [و آن] راهى [میانه] جوى»
اگر محمد همان نویسنده #قرآن باشد باید براي وی مسلم ميبود که رحمان همان الله است يا نه.
اما این نام برای محمد و مردم قریش صفت غریبی برای الله به نظر میرسیده است (و در بسیاری از آیات الله، رحمان خوانده میشود و این صفت جایگزین اسم میشود):
«و چون به آنان گفته شود رحمان را سجده کنید می گویند رحمان چیست آیا براى چیزى که ما را [بدان] فرمان می دهى سجده کنیم و بر رمیدنشان میافزاید» (سوره ٢٥ ،آیه ٦٠)
٣) فرضیه سوم این است که فردی که در #مکه یا اطراف حضور داشته و پنهانی و به صورت حضوری این متون را برای وی قرائت میکرده است.
برخی حدس میزنند که این فرد #ورقه_بن_نوفل یا #سلمان_فارسی بوده است البته ورقة ابن نوفل نقشى بسيار برجسته داشته است كه مورخين و مفسرين اسلامى عمدا اين نقش را كمرنگ كرده اند(به زودى در مقاله اى جداگانه در مورد او و نقشش در رسالت محمد مقاله اى را ارائه خواهم كرد).

مطابق سیره نبوی نوفل کسی بود که محمد را مطمئن میسازد که جبرئیل فرشته خدا را در کوه دیده است. وی اولین کسی بود که رسالت پیامبری محمد را تصریح میکند. این فرضیه با وجود اینکه طرفداران فراوانی دارد، نسبتا ضعیف است. فرض کنید آیاتی که در دست داریم سخنان مردی باشد که آنها را به محمد می آموخته تا برای مردم نقل کند. در این صورت نیازی نیست که نویسنده از محمد سئوال کند و یا خطابی بودن لحن را حفظ کند:
▪️وَهَلْ أَتَاكَ حَدِیثُ مُوسَى ﴿سوره ٢٠ ،آیه ٩﴾
#ترجمه: آیا خبر موسی به تو رسید؟»
▪️هَلْ أَتَاكَ حَدِیثُ ضَیفِ إِبْرَاهِیمَ الْمُکْرَمِینَ ﴿سوره ٥١ ،آیه ٢٤﴾
#ترجمه: آیا خبر مهمانان ارجمند ابراهیم به تو رسید؟»
▪️هَلْ أَتَاكَ حَدِیثُ الْغَاشِیۀِ ﴿سوره ٨٨ ،آیه اول﴾
#ترجمه: آیا خبر غاشیه به تو رسیده است؟»
اگر گوینده در کنار محمد حضور داشته است، پس نیازی نبوده است که این سئوالات در متن قرآن گنجانده شوند.
همچنین یک مکالمه حضوری متن نهایی را منسجم تر خواهد ساخت حال آنکه ما چنین انسجامی را در متن قرآن مشاهده نمیکنیم.
دلیل دوم این است که در برخی از آیات، صحبت بین نویسنده و محمد خصوصی به نظر میرسد و حتی بهتر است کسی از آن خبردار نشود.
براي مثال در سوره ٨٦ میخوانیم:
#ترجمه: آنان دست به نیرنگ می زنند (١٥) و [من نیز] دست به نیرنگ می زنم (١٦) پس کافران را مهلت ده و کمى آنان را به حال خود واگذار (١٧)

ادامه دارد...

https://t.center/Iamkheradgera
▪️ چرا اسلام را كنار گذاشتم؟

#قسمت_يازدهم

برخی می گویند هرکجا که قرآن دستور قتل كافران را داده به دلیل دفاع از اسلام بوده و اسلام به ذات خود ستیزه جو نیست. به آیه ٥ #سوره_توبه توجه کنید:
پس چون ماههای حرام ذيقعده، ذيحجه، محرم و رجب تمام شد آنگاه مشركات را در هرکجا بیابید و به قتل برسانید و آنها را دستگیر و محاصره کنید و هر سو در کمین آنها باشید. چنانچه از شرک توبه کردند و موحد شدند و نماز اسلام را به پا داشتند و زکات دادند پس از آنها دست بردارید توجه کردید؟
در آيه به هيچ وجه گفته نشده که از اسلام دفاع کنید؛ بلکه بهانه ی این قتلها نماز نخواندن، زكات ندادن و موحد نبودن بوده است.
٣٢) در آیه ٢٣ همین #سوره آمده: ای اهل ایمان، پدران و برادران خود را نباید دوست بدارید اگر آنها گیر را بر ایمان بر گزینند و هر کس از شما آنان را دوست بدارد بی شک ستمکار است. چرا اسلام سعی دارد این گونه بین اعضای خانواده جدایی بیندازد؟ شما چه فکر می کنید؟
٣٣) ر آیه ٢٨ و ٢٩ همین سوره اهل کتاب (مسیحی ها، یهودیها و دیگر پیروات دین هابی که کتاب مقدس دارند) نجس و پلید محسوب شده اند و دستور داده شده تا آنها توسط مسلمانان کشته شوند مگر این که با خفت و خواری به اسلام جزيه دهنده اگر دقت کنید می بینید دلیل این که به مسلمانان گفته شده تا با اهل کتاب بجنگند و آنان را بکشند مشرک بودن آنان نیست، چرا که آنان يكتاپرست هستند.
آنچه بهانه جنگ است پرداخت جزیه آن هم با خواری و ذلت می باشد.
معلوم نیست چگونه در جایی از قرآن خداوند #قوم_بنی_اسرائیل را بر جهانيان برتری داده، در جایی دیگر امت عیسی را تا قیامت بر کافران برتری داده و اکنون دستور جنگ با این قوم های برگزیده را می دهد؟ مگر در آیه ٥ #سورہ_المائده نگفت که بر شما طعام اهل کتاب حلال شد و طعام شما نیز بر آنان حلال شد؟
پس علت این تناقض گویی چیست؟ چرا در اینجا حکم را عوض می کند و می گوید اگر آنچه را که خدا و رسولش حرام کردہ حرام نمی دانند با آنها کارزار کنید؟
آیا این دلیل موجهی برای کشتن یک انسان است؟ اصلا عقيد شخص چرا باید ملاک نجس بودن و پلید بودن او باشد؟ پس فقط مسلمانان با فرانشان درست می گویند و خوبند و غیر از آنان همه نجس و پلیدند، این طور نیست؟

ادامه دارد ....
https://t.center/Iamkheradgera
▪️ اسماء الله الحسني، صفاتى براى الله يا نام بتهاى عرب؟

#قسمت_يازدهم

٩) نام #القدیر در اسماء الحسنی:
#دکتر_جواد_علی در در ادامه اين بحث و در صفحه ٧٣٣ کتاب نامبرده می گوید: صفت"ود" برای الهه "ال هن" يا "الهن" در برخی نوشته ها ذکر شده است. در یکی از نصوص، عبارت "ودم الهن" يا " ود الإلَه " بیان شده است و "كهلن"، به معنی الكاهل" معنای #القدیر و #المقتدر را می دهد.
این دو کلمه از صفات این الهه بودند که #قوم_معینیون آن را می شناختند.
دکتر جواد علی در جای دیگر در بیان الهه ی "كهل" یا "كاهل"، همان "كهان" است که در نوشته های قوم معینیه ذکر شده است. همچنین برای این مورد اسم مشابهی در نص ثمودی وجود دارد که لفظ "کهل" در زبان عربی "القدیر" معنی می دهد.
١٠) نام #مالک_الملک در اسماء الحسنی:
دکتر جواد علی همچنین می گوید اسامی #ثمودی زیادی به ما رسیده است مانند اوس و سد و عفیر و وائل و بارح و کربال و کرب إیل و عش و عائش و مالک و ملک و عذرال و عزرائیل و عوذ و أسعد و إیاس و قیس بن وائل و قس بن وال.
منظور دكتر جواد على اين است كه اسامى مالك الملوك نيز جزو متالوژى يا الهه هاى قوم ثمود بوده است كه محمد آنرا به الله مرتبط كرده است.
▪️نتیجه گیری از يافته هاى بالا:
در مجموع ٩٩ اسم موسوم به اسماء الحسنی بیان شده است که دیدیم خیلی از این اسامی و صفات، اسامی الهه های اعراب قدیمی بوده است و تاکید می کنم که در این میان کار محمد فقط متحد کردن این الهه ها به الله و نیز متحد کردن دینی و سیاسی اعراب با گرايشها و عقايد مختلف بوده است.
امّا در اينجا ميخواهم به مطلب مهمى در مورد "الله نور السموات والارض" اشاره كنم.
دکتر جواد علی در کتاب خود و در فصل ٦٩ می گوید: از میان بت ها بتی بوده به نام "الشارق" و افرادی بودند با اسم "عبدالشارق.
"الشریق" نیز اسم بتی بوده از بت ها، امّا آن طور که به نظر می رسد الشارق و الشریق ميبايست دو صفت برای الهه ها نيز باشد و نباید صرفا اسم بت بوده باشد. صفتی در نصوص عربی جنوبی زیاد وارد شده است من جمله"عثتر شرقن" به معنی "عثتر الشارق" پس "الشارق" باید صفتی برای الهه باشد که با لفظ نور برای الله مطابقت دارد چنانچه قرآن می گوید "الله نور السموات و الارض".

ادامه دارد.....

https://t.center/Iamkheradgera