چپ، راست، ایمان: بهمبافتن اقتدارگرایانه جامعه.
افلاطون در رساله مرد سیاسی، سیاست را به بافتن تمثیل میکند: بافتن عناصر متفاوت چونان تار و پود، و تبدیل آن به بافتی یکپارچه و هماهنگ. بنابراین، سیاست بافتن عناصر مختلف اجتماعی درکنار هم است و سیاستمداران خواه دموکرات، خواه مستبد و اقتدارگرا، درصدد پیونددادن اعضای اجتماع به یکدیگر و تبدیل آنها به یک کل مشترک هستند . تفاوت آنها نه در عمل بافتن، بلکه در نوع تصور از همبستگی است.
در رژیم دموکراتیک هم تصور از بافته رنگارنگ است و هم بافندگان متنوع؛ در رژیمهای اقتدارگرا، توتالیتر و فاشیست، تصوری بیرنگ از جامعه همبسته وجود دارد: نه خبری از رنگارنگی در بافته هست و نه تنوع در طراحان و بافندگان؛ یکی فرش و گبه میبافد و دیگری بافتی موکتوار، خشک و بیحس. یکی از کثرت رنگها لذت میبرد و دیگری کثرت را جز آشفتگی و تهدید نمیبیند. بنابراین، فرق یک رژیم سیاسی دموکراتیک از اقتدارگرای چپ، راست و دینی، نه در عمل بافتن بلکه در تصوری است که آنها از هماهنگی و همبستگی صنع خود دارند: همبستگی برآمده از پلورالسیم در مقابل مونیسم.
با این معیار می توان نشان داد چرا جریانهای چپ، راست و بنیادگرایی دینی، با وجود تفاوت در گفتمانها، درالگوی ساختن جامعه شباهتهای یکسانی دارند، و دستاورد هر سه جریان در حوزه سیاست به اقتدارگرایی میانجامد. هر سه جریان تصوری از جامعه همبستهی زیبا دارند که کاملا مونیستی و تکرنگ است؛ چپها با مفهوم طبقه و کارگر به مثابه تیپ ایده آل، با لباسهای ساده و خاکستری، به جنگ تنوع و کثرت میروند؛ جریانهای راست با تمسک به نژاد، خون، زبان و یا حتی مذهب، مسیر زدودن کثرت و تنوع را در جامعه میگشایند؛ بنیادگرایان دینی، ایمان دینی و عضویت در اجتماع مومنان(حزب الله) را مبنای همگونسازی قرار میدهند. همه این جریانها با تصوری کثرتگرایانه از همبستگی و هماهنگی در تضاد هستند، و هماهنگی و وحدت را در یگانگی عناصر سازنده اجتماع سیاسی میبینند.
اما این یگانگی با واقعیت کثرت نازدودنی موجود در جامعه سازگار نیست؛ تحقق کامل/حفظ هویت و همبستگی یک جامعه گرفتار رژیم اقتدارگرا، منوط به طرد دیگریست که چونان دشمن جامعه بازنمایی شدهاست. از درون همین معضل است که کاربست تبلیغات سیاسی، زور و خشونت(کلامی و فیزیکی) گریزناپذیر، و دستگاههای "تبلیغاتی" و "امنیتی و نظامی" به مهمترین ابزارهای حکومت برای کنترل و همگونسازی جامعه بدل میگردند. دستگاههای تبلیغاتی با هیاهو، برچسبزنی و دروغ پراکنی، سعی در مخدوشسازی ذهنیت اعضای جامعه و منفعلسازی مخالفان دارند. دستگاههای امنیتی و نظامی، با سرکوب یا حذف فیزیکی دگراندیشان، زمینه انقیاد مخالفان و مطیع سازی شهروندان را فراهم میسازند.
بنابراین، سیاست در نوع دموکراتیک و غیردموکراتیکش(چپ گرایانه، فاشیستی و بنیادگرایانه)، غایتی یکسان دارد. تفاوت در تصوری است که سیاستمداران از غایت کنش سیاسی دارند: ساختن جامعهای تکرنگ یا رنگارنگ. جامعه همچون بافتهای با تارو پود همگون، ناچارا تنها از مسیر اقتدارگرایی، کاربرد خشونت(کلامی و فیزیکی) و طرد تنوع قابل ساختهشدن است؛ اندیشهای که چنین جامعهی همگونی را پسندد، اقتدارگراست: چه ایدئولوژی آن چپ باشد، یا راست و دینی. نمیتوان با استمداد از یکی، به جنگ دیگری رفت. تنها با جدایش از این جریانهاست که چرخه بازتولید اقتدارگرایی متوقف خواهد شد.
مهدی کاظمی زمهریر، ۱۷ دی ۱۴۰۳.
#فرهیختگان راهی به رهایی