عزم آن دارم که امشب نیمِ مست
پای کوبان کوزۀ دُرْدی به دست
سر به بازار قلندر بَرنَهم
پس به یک ساعت ببازم هرچه هست
تا کی از تزویر باشم رهنمای
تا کی از پندار باشم خودپرست
پردۀ پندار میباید درید
توبۀ تزویر میباید شکست
وقت آن آمد که دستی برزنم
چند خواهم بودن آخر پایبست
ساقیا دَردِه شرابی دلگشای
هین که دل برخاست غم بر سر نشست
تو مگردان دور تا ما مردوار
دورِ گردون زیر پای آریم پست
مشتری را خرقه از بَر برکشیم
زهره را تا حشر گردانیم مست
همچو عطار از جهت بیرون شویم
بی جهت در رقص آییم از اَلَسْت
از آلبوم گل صد برشهرام ناظری
شعری از عطار نیشابوری#فرهیختگان راهی به رهایی