🔻مصر یکی از بزرگترین و پیچیده ترین پانتئون های خدایان هر تمدن در جهان باستان را داشت. در طول تاریخ مصر صدها خدا و الهه پرستش می شدند. مشخص کردن خصوصیات خدایان منفرد دشوار است. بیشتر آنها یک ارتباط اصلی (مثلاً با خورشید یا عالم اموات) و شکل داشتند. اما اینها میتوانند در طول زمان تغییر کنند، زیرا خدایان اهمیت پیدا کردند و کاهش یافتند و به روشهایی تکامل یافتند که با تحولات جامعه مصر مطابقت داشت. در اینجا چند مورد از مهم ترین خدایان برای شناختن آورده شده است.
اوزیریس ، یکی از مهمترین خدایان مصر، خدای عالم اموات بود. او همچنین نماد مرگ، رستاخیز و چرخه سیلهای نیل بود که مصر برای باروری کشاورزی بر آن تکیه داشت.
طبق این افسانه، اوزیریس پادشاه مصر بود که توسط برادرش ست به قتل رسید و قطعه قطعه شد. همسرش، ایسیس، جسد او را دوباره جمع کرد و او را زنده کرد و به آنها اجازه داد پسری به نام خدای هوروس را باردار شوند. او به عنوان یک پادشاه مومیایی شده نشان داده می شد که پوشش هایی پوشیده بود که فقط پوست سبز رنگ دست ها و صورتش آشکار می شد.
چو ایران نباشد تن من مباد. چنین دارم از موبد پاک یاد. ➖➖➖➖➖
منشا داعش مبهم است. بر خلاف بسیاری از خدایان، او را نمی توان به یک شهر خاص گره زد، و هیچ اشاره خاصی از او در قدیمی ترین ادبیات مصر وجود ندارد. با گذشت زمان، اهمیت او افزایش یافت، اما در نهایت به مهمترین الهه پانتئون تبدیل شد. ایسیس به عنوان همسر فداکاری که اوزیریس را پس از قتل او زنده کرد و پسرشان هوروس را بزرگ کرد، فضایل سنتی مصری یک همسر و مادر را تجسم بخشید.
ایسیس به عنوان همسر خدای عالم اموات، یکی از خدایان اصلی بود که به تشریفات مربوط به مردگان می پرداخت. ایزیس همراه با خواهرش نفتیس نقش یک عزادار الهی را ایفا می کرد و مراقبت مادرانه او اغلب به صورت گسترده به مردگان در عالم اموات به تصویر کشیده می شد.
داعش یکی از آخرین خدایان مصر باستان بود که هنوز پرستش می شد. در دوره یونانی رومی، او با الهه یونانی آفرودیت شناخته میشد و فرقه او تا غرب بریتانیا و تا شرق افغانستان گسترش یافت.
چو ایران نباشد تن من مباد. چنین دارم از موبد پاک یاد. ➖➖➖➖➖
درختان همیشه سبز بخشی از آیین های مسیحی در آلمان شدند و در قرون وسطی "درختان بهشت" در آنجا ظاهر شدند. این درختان همیشه سبز که به معنای باغ عدن بودند ، با سیب آویزان شدند و در 24 دسامبر، روز جشن مذهبی آدم و حوا در خانه ها به نمایش گذاشته شدند . تزئینات دیگری نیز به آن اضافه شد طبق گزارشها، مارتین لوتر برای اولین بار در قرن شانزدهم شمعهای روشن را روی درخت آویزان کرد و درختان بهشتی به درختهای کریسمس تبدیل شدند. در قرن نوزدهم، درختان کریسمس به یک سنت ثابت در آلمان تبدیل شدند.
چو ایران نباشد تن من مباد. چنین دارم از موبد پاک یاد. ➖➖➖➖➖
کریسمس سنت های متعددی دارد که شاید هیچ کدام از آنها به اندازه یک درخت تزئین شده محبوبیت نداشته باشد. درختان کریسمس چه واقعی و چه مصنوعی، مترادف با تعطیلات هستند. اما چگونه درختان بخشی از کریسمس شدند؟
درختان از زمان های قدیم در آیین ها و به عنوان تزئینات مورد استفاده قرار می گرفته اند، بنابراین منبع درخت کریسمس مدرن قابل بحث است. با این حال، بسیاری معتقدند که منشاء آن در آلمان است . ادعا می شود که در آلمان حدود سال 723 مبلغ مسیحی انگلیسی سنت بونیفاس با مشرکانی روبرو شد که در درخت بلوط تقدیم شده به خدای ثور (دونار) قربانی می کردند . بونیفاس تبر را به سمت درخت گرفت و وقتی خدای آنها او را نخورد، به مشرکان ترسناک اعلام کرد که درخت همیشه سبز آن نزدیکی "درخت مقدس" آنهاست. منابع دیگر گزارش می دهند که یک صنوبر در محل بلوط افتاده رشد کرده است.
چو ایران نباشد تن من مباد. چنین دارم از موبد پاک یاد. ➖➖➖➖➖
Part6 که تو هیچ جنایت را بدون مجازات نمی گذاری و اگر یکی از اتباع تو را به قتل برسانند، به طور حتم قاتل را خواهی کشت و اگر او را مجروح نمایند ضارب را به قصاص خواهی رسانید. کوروش گفت همین طور است. ارتب پرسید پس چرا از مجازات من صرفنظر کرده ای در صورتی که من می خواستم خودت را به قتل برسانم؟ پادشاه ایران گفت: برای اینکه من می توانم از حق خود صرفنظر کنم، ولی نمی توانم از حق یکی از اتباع خود صرفنظر نمایم چون در آن صورت مردی ستمگر خواهم شد.
ارتب گفت به راستی که بزرگی و پادشاهی به تو برازنده است و من از امروز به بعد آرزویی ندارم جز این که به تو خدمت کنم و بتوانم به وسیله خدمات خود واقعه امروز را جبران نمایم. کوروش گفت من می گویم تو را وارد خدمت کنند.
از آن روز به بعد ارتب در سفر و حضر پیوسته با کوروش بود و می خواست که فرصتی به دست آورد و جان خود را در راه کوروش فدا نماید ولی آن را به دست نمی آورد. در آخرین جنگ کوروش که جنگ او با قبایل مسقند بود نیز ارتب حضور داشت و کنار کوروش می جنگید و بعد از آنکه موسس سلسله هخامنشی(کوروش بزرگ) به قتل رسید، ارتب بود که با ابراز شهامت زیاد جسد کوروش را از میدان جنگ بدر برد و اگر دلیری او به کار نمی افتاد شاید جسد موسس سلسله هخامنشی از مسقند خارج نمی شد و آنها نسبت به آن جسد بی احترامی می کردند، ولی ارتب جسد را از میدان جنگ بدر برد و با جنازه کوروش به پاسارگاد رفت و روزی که جسد کوروش در قبرستان گذاشته شد، کنار قبر با کارد از بالای سینه تا زیر شکم خود را شکافت و افتاد و قبل از اینکه جان بسپارد.
چو ایران نباشد تن من مباد. چنین دارم از موبد پاک یاد. ➖➖➖➖➖
Part5 کوروش گفت در قانون نوشته شده که اگر کسی سوءقصد کند و سوءقصد کننده به مقصود نرسد دستی که با آن می خواسته سوءقصد نماید باید مقطوع گردد. اما من فکر می کنم که هنگامی که به طرف من تیر انداختی با هر دو دست مبادرت به سوءقصد کردی و با یک دست کمان را نگاه داشتی و با دست دیگر زه را کشیدی. ارتب گفت همین طور است. کوروش گفت هر دو دست در سوءقصد گناهکار است و من اگر بخواهم تو را مجازات نمایم باید دستور بدهم که دو دستت را قطع نمایند ولی اگر دو دستت قطع شود دیگر نخواهی توانست نان خود را تحصیل نمایی، این است که من از مجازات تو صرفنظر می کنم.
ارتب که نمی توانست باور کند پادشاه ایران از مجازاتش گذشته، گفت ای پادشاه آیا مرا به قتل نخواهی رساند؟ کوروش گفت : نه. ارتب گفت ای پادشاه آیا تو دست های مرا نخواهی برید؟ کوروش گفت: نه. ارتب گفت من شنیده بودم
چو ایران نباشد تن من مباد. چنین دارم از موبد پاک یاد. ➖➖➖➖➖
Part4 کوروش بعد از اینکه از اسم و رسم سوءقصد کننده مطلع گردید گفت که او را نگاه دارند تا اینکه بعد مجازاتش را تعیین نماید و اسب خود را که سبب نجاتش از مرگ شده بود مورد نوازش قرار داد و سوار شد و راه معبد را پبش گرفت و در آن معبد که عمارتی عظیم و دارای هفت طبقه بود مقابل مجسمه بعل به احترام ایستاد. کوروش بعد از مراجعت از معبد، امر کرد که ارتب را نزد او بیاورند و از وی پرسید برای چه به طرف من تیر انداختی و می خواستی مرا به قتل برسانی؟
ارتب جواب داد ای پادشاه چون سربازان تو برادر مرا کشتند من می خواستم انتقام خون برادرم را بگیرم و یقین داشتم که تو را خواهم کشت، زیرا تیر من خطا نمی کند و من یک تیر سه شعبه را به سوی تو رها کردم، ولی همین که تیر من از کمان جدا شد، اسب تو به رو درآمد و اینک می دانم که تو مورد حمایت خدای بعل و سایر خدایان هستی و اگر میدانستم تو از طرف بعل و خدایان دیگر مورد حمایت قرار گرفته ای نسبت به تو سوءقصد نمی کردم و به طرف تو تیر پرتاب نمی نمودم!
چو ایران نباشد تن من مباد. چنین دارم از موبد پاک یاد. ➖➖➖➖➖
Part3 در صور، مردم می دانستند که تیر ارتب خطا نمی کند و نیروی مچ و بازوی او هنگام کشیدن زه کمان به قدری زیاد است که وقتی تیر رها شد از فاصله نزدیک، تا انتهای پیکان در بدن فرو می رود. در آن روز ارتب یک تیر سه شعبه را که دارای سه پیکان بود بر کمان نهاده انتظار نزدیک شدن موسس سلسله هخامنشی را می کشید و همین که کوروش نزدیک گردید، گلوی او را هدف ساخت و زه کمان را بعد از کشیدن رها کرد. صدای رها شدن زه، به گوش همه رسید و تمام سرها متوجه درختی شد که ارتب روی یکی از شاخه های آن نشسته بود. در همان لحظه که صدای رها شدن تیر در فضا پیچید، اسب کوروش سر سم رفت. اگر اسب در همان لحظه سر سم نمی رفت تیر سه شعبه به گلوی کوروش اصابت می کرد و او را به قتل می رسانید. کوروش بر اثر سر سم رفتن اسب پیاده شد و افراد گارد جاوید که عقب او بودند وی را احاطه کردند و سینه های خویش را سپر نمودند که مبادا تیر دیگر به سویش پرتاب شود، چون بر اثر شنیدن صدای زه و سفیر عبور تیر، فهمیدند که نسبت به کوروش سوءقصد شده است و بعد از این که وی را سالم دیدند خوشوقت گردیدند، زیرا تصور می نمودند که کوروش به علت آنکه تیر خورده به زمین افتاده است.
در حالی که عده ای از افراد گارد جاوید کوروش را احاطه کردند، عده ای دیگر از آنها درخت را احاطه کردند و ارتب را از آن فرود آوردند و دست هایش را بستند...
چو ایران نباشد تن من مباد. چنین دارم از موبد پاک یاد. ➖➖➖➖➖
Part2 ولی می دانست که در تشریفات رسمی باید تجمل داشته باشد تا اینکه آن دسته از مردم که دارای قوه فهم زیاد نیستند تحت تاثیر تجمل وی قرار بگیرند. در آن روز کوروش، از جواهر می درخشید و اسبش هم روپوش مرصع داشت و به سوی معبد "بعل" خدای بزرگ صور می رفت و رسم کوروش این بود که هر زمان به طور رسمی وارد یکی از شهرهای امپراطوری ایران(که سکنه آن بت پرست بودند) می گردید، اول به معبد خدای بزرگ آن شهر می رفت تا اینکه سکنه محلی بدانند که وی کیش و آیین آنها را محترم می شمارد.
در حالی که کوروش سوار بر اسب به سوی معبد می رفت، "ارتب" تیرانداز برجسته فینیقی وسط شاخه های انبوه یک درخت انتظار نزدیک شدن کوروش را می کشید!
چو ایران نباشد تن من مباد. چنین دارم از موبد پاک یاد. ➖➖➖➖➖
روزی که کوروش وارد شهر صور شد یکی از برجسته ترین کمانداران سرزمین فینیقیه (که صور از شهرهای آن بود) تصمیم گرفت که کوروش را به قتل برساند. آن مرد به اسم "ارتب" خوانده می شد و برادرش در یکی از جنگ ها به دست سربازان کوروش به قتل رسیده بود. کوروش در آن روز به طور رسمی وارد صور شده بود و پیشاپیش او، به رسم آن زمان ارابه آفتاب را به حرکت در می آوردند و ارابه آفتاب حامل شکل خورشید بود و شانزده اسب سفید رنگ که چهار به چهار به ارابه بسته بودند آن را می کشید و مردم از تماشای زینت اسب ها سیر نمی شدند ...
هیچ کس سوار ارابه آفتاب نمی شد و حتی خود کوروش هم قدم در ارابه نمی گذاشت و بعد از ارابه آفتاب کوروش سوار بر اسب می آمد. از آنجا که پادشاه ایران ریش بلند داشت و در اعیاد و روزهای مراسم رسمی، موی ریش و سرش را مجعد می کردند و با جواهر می آراستند. کوروش به طوری که افلاطون و هرودوت و گزنفون و دیگران نوشته اند علاقه به تجمل نداشت و در زندگی خصوصی از تجمل پرهیز می کرد.
چو ایران نباشد تن من مباد. چنین دارم از موبد پاک یاد. ➖➖➖➖➖